غدیر خم-عاشورا-جشن غدیر-خطابه غدیر
شاهکارهای ادب فارسی

آمد شب میلاد علی شمس خراسان فرزند نبی ،رهبردین،حامی قرآن ده مژده که امشب شده عالم همه گلشن زاین شمس ضحا کشور ایمان شده روشن ای نور خداوند تبارک به تو احسن کز مقدم تو گشته فزون رونق ایران شددر شب میلادی آن سید ورهبر از سجده به شکرانه حق موسی جعفر اندر بر معبود بدی او بزمین سر زاین نعمت والا گهر خالق سبحان شمسی که ازاو می نگرم نور خدا را اندر طلبش گردش این ارض وسمارا هرزنده دلی برده سویش دست دعا را اوحجت حق است ومدکار ضعیفان خرم به جنان فاطمه وحیدر کرار لبخند زند بر رخشان احمد مختار این مژده به حیدر رسد از جانب دلدار کز نسل تو آمد بجهان خسرو خوبان فوج ملک وخیل رسل مدح سرایند بادسته گلی سوی نبی رو بنمایند تبریک کنان اذن بگیرند وبیایند از بهر زیارت بزمین خرم وخندان آمد بجهان آنکه جهان آمده بهرش جن وملک وحور وجنان آمده بهرش شمس وقمر وکون ومکان آمده بهرش آن رهبر ارزنده وروشنگر انسان هم ثامن وهم ضامن وهم حجت دین است هم رهبر وهم سرور وهم یار ومعین است ازسوی خدا بر همه آیات مبین است از نور رخش خلق شده حوری وغلمان مردم همه مشتاق بفردوس برینند تا آنکه در آنجا رخ زیبای تو بینند افسوس اگر ماه جمال تو نبینند درروز جزا ای پسرختم رسولان ای خسرو خوبان تو غریب الغربایی وی حجت یزدان تو معین الضعفایی چون مور ضعیفی بدرت (کرببلایی) ران ملخ آورده به دربار سلیمان بنقل از :شکوفه های غم -اثر طبع ناد علی کربلایی-صص311-312 -انتشارات خزر -تهران

 

 


نوشته شده در تاريخ 3 آبان 1398برچسب:آمد شب میلاد علی شمس خراسان _ شب ولادت امام رضا , توسط محمدحسن اسایش

 باسلام به همه ی شماکاربران خوب جهان
.برعکس همه ی آنهایی که از روز اول مدرسه تنها از گریه ها ی خود می گویند.من می خواهم ا ز خوشحالی روز اول مدرسه بگویم :یکی از روزهای دهه ی اول آبان ماه سال 1343 شمسی بودودریک بعد از ظهرآفتابی مادرم(که خدا رحمتش کناد )با زن همسایه در پشت بام مسجد روستا -که در کنار خانه ی ما واقع شده بود .مشغول  جمع وجور کردن گندم های شیرزده بود که معمولا برای غذای زمستان آماده می کردند ومن هم که دوسه روزبودبه جهت تما م شدن قالین بیکار بودم تا قالین بعدی برای بافت آماده وسر کار روی دار قالین بافی کشیده شود ومن به کارخانه باز گردم درآن بعد ظهر آفتابی با یک بچه ی دیگر درکنار مادرم مشغول بازی گوشی ودوندگی بر اطراف گنبذ مسجد بودیم که نا گهان صدای بوق یگ ماشین جیپ روسی چادری توجه ما را به خود جلب کرد با عجله به سمت ماشین رفتیم که سه نفر آز آن پیاده شدند وبعد از سلام وعلیک با یک نفر از مردم روستابه سمت خانه های ده روانه شدند تا دوری در کوچه های روستا قدم زنند وراهنما ده را به سپاه دانش تازه از شهر رسیده معرفی کند .من به پشت بام مسجد بر گشتم ودیدم یکی از مردان ده که فرزندش در کلاس ششم ابتدایی درروستا ی مجاور درس می خواندبرای مادرم تعریف می کرد ومی گفت چند روزپیش به شهر رفته بودم در شهر می گفتند : می خواهند برای تما م روستاها معلم مجانی بفرستند تا بچه ها را با سواد کنند.اوادامه داد : اقای بهنیا کارمند  ومدیر کل دادگستری بیرجند به همراه یک معلم (سپاه دانش ) ویک راهنمااز شهر آمده اند تا ده را به معلم نشان بدهند .خیلی خوب است کاش چند سال قبل این معلم ها را می فرستادند تا ما هم بچه های مان را به روستای خراشاد برای درس خواندن نمی فرستادیم.من که ازشنیدن حرفهای حاجی غلامرضا ذوق زده شده بودم در پوست نمی گنجیدم چون از دست استاد قالی باف که هرروز مرا کتک می زد دلم خون بود وحالا می توانستم به بهانه ی رفتن به مدرسه از کار قالیبافی سربازنم واز دست استاد راحت شوم ونفس تازه ای بکشم .دقایقی طول کشید تا سپاه دانش وراهنمای تعلیماتی وآقای بهنیا در کوچه های روستا چرخی زدند وبه میدان ده با ز گشتند و با یک مرد ازاهالی روستا کمی صحبت کردند وبعد سپاه دانش را به باغ آقای بهنیا بردند وبه برزگر باغ سپردند تا شب از او پذیرایی کندوراهنما ی سپاه دانش  آقای لطفی وآقای بهنیا-خداوند هردوراغریق رحمت خودگرداند- به شهربا همان ماشین باز گشتند.من هم شناسنامه ام را از مادرم گرفتم که صبح برای رفتن به مدرسه آماده باشم وآن شب از شادی خوابم نمی برد .خلاصه.فرداصبح شد وما در کنارجوی آبی که ازکنار میدان روستا واز میان خانه های ده می گذشت آب بازی می کردیم ومادرم داشت لباس می شست ودوسه مرد هم در میدان ده منتظر بودندکه سپاه دانش با لباسهای مرتب واطوزده حدود ساعت 7-30 بامدادبه میدان ده آمد وبعد از سلام وعلیک واحوالپرسی بادومردی که آنجا آماده بودند.حرفهایی زد ومعلوم شد که باید از مردم روستا با صدای بلند دعوت کنند تا شناسنامه های فرزندان مدرسه ای خود را بیاورند تا سپاه دانش اسم آنها را در دفترثبت کند وبه شهر برود وبرای آنها کتاب وقلم ودفتر وغیره تهیه کند وبه روستا بر گردد .یک نفر با صدای بلند جارزد وفریادزد : اهای مردم ده شناسنامه های بچه های خود را بیاورید تا اسم آنها رابرای مدرسه بنویسند ویک نفر( اقای محمد اسماعیل کوچی ) برداشت وگفت کو؟بچه ای که به مدرسه برود همه پشت کار قالیبافی هستندوکسی بچه نمی دهد که به مدرسه برود ومرد دیگری که حاجی محمد نام داشت وشوهر عمه ام بود، گفت:این بچه واشاره به من کرد ومن هم که خیلی ذوق مدرسه رفتن داشتم ودوازده سال وهفت ماه هم سن من بودپریدم توی خانه ی خود وشناسنامه ام را فورا آوردم  وبه دست شوهر عمه ام دادم تا او بدست سپاه دانش داد.سپاه دانش اولین اسمی را که برای مدرسه نوشت ویادداشت نمود.اسم من بود وکم کم مردم شناسنامه ها را آوردند واسم حدود سیزده (13) نفر را برای رفتن به مدرسه آقامعلم روزهای بعد یادداشت کرد وسپس.از مردم ده برای رفتن به شهر راهنمایی و کمک خواست  تاروانه ی شهر شود روستا از خودماشین نداشت واتوبوسی هم که از روستای شش کیلومترپایینتر ( نوفرست)به شهر میرفت وغروب بر می گشت رفته بود .باز هم همان حاجی غلامرضا رفت والاغ خودرا آماده کرد ویک نالین رنگین نرم هم بر پشت الاغ گذاشت تا سپاه دانش با آن حدود 14 کیلومتر راه را بپیماید تا به لب جاده ی قدیم  بیرجند -زاهدان برسد واز آنجا با ماشینهای عبوری که از زاهدان می آیند به شهربیرجند برود.من هم به سفارش صاحب الاغ مامور شدم همراه آقا معلم تالب جاده بروم والاغ را در آخر کار به روستا بر گردانم وآقا معلم رفت ودرخانه ی موقتی دیشب آماده شد وما هم با حاجی غلامرضاالاغ را به کنار قبرستان ده وکنار ّباغ آقای بهنیا آوردیم تا وقتی آقا معلم برسد بتواند سوار الاغ شود .وقتی معلم آمد که راهی شهر شود پرسید چگونه باید سوار آلاغ شوم وصاحب الاغ - الاغ را بکنار  بلندی برد وبا معذرت خواهی فراوان پرید بالای آلاغ وگفت : این جوری سوار شوید.بعدپایین آمد والاغ را ایستاده نگه داشت تا آقا معلم با زحمت سوارآلاغ شد وراه آفتادیم به سوی جاده.بعد از دوساعت به کنارجاده رسیدیم ونیم ساعتی هم طول کشید تا یک کامیون باری از سمت زاهدان آمد وبا خواهش والتماس آقامعلم روزهای بعدمن سوار کامیون شدوبه شهر رفت ومن هم با خوشحالی آلاغ را سوارشدم وبه ده باز گشتم ولحظه شماری می کردم که چه وقت سپاه دانش ازشهر به روستا بر گردد؟سه روز طول کشید تا معلم از شهربه روستای ما برگشت ومقداری نقشه ووسایل دیگر با خود از شهر آورده بودومن هم در تمام این سه شبانه روز نمی خوابیدم ومنتظر بودم معلم بیاید ومن زودتربه مدرسه بروم.شبی که سپاه دانش به روستا باز گشت .صبح روز بعد که 15 آبان ماه سال 1343 بود ما بعد از خوردن صبحانه آماده ی رفتن به کلاس  سپاه دانش شدیم وقبل ازرسیدن به باغ آقای بهنیا که معلم در آن جا مستقر بودوقرار بود در همان جابه مادرس بدهد،می خواندیم:خورشید خانم آفتاب کن  یک مشت برنج تو آب کن   ما بچه های کردیم  ازسرمایی بمردیم .سرانجام سپاه دانش ازخانه بیرون آمد وماراصدا زد که به پشت بام برویم ودر آفتاب درمقابل اتاق اومرتب بنشینیم وما هم این کار راکردیم.معلم به نزد ما آمد وسلام کرد واسم تمامی بچه ها رایک به یک پرسید.من آخرین نفری بودم که در کنار دیگران در سمت راست بچه ها قرار گرفته بودم .بعدگفت :بچه ها ! اسم من :محمد رضا شاهقلی است وشمامرا به اسم آقا معلم صدا کنید.آنگاه چند نقشه آورد وروی دیوار نصب کرد که روی یکی، چهار قوری بودوروی دیگری چهار آهوبودوروی دیگری چهار کاهوویا روی دیگری چهار سینی بود که یکی باسه تای دیگر فرق داشت ومثلا یکی از قوری ها دسته نداشت ویکی ازآهوها دم نداشت و.به همین طریق .ازتمای بچه هاخواست که :صدای آهو کاهورا با صدای بلندفریاد کنند وبگویند : اخرآهو وکاهو ٌصدای اودارد وبعد گفت درنوشتن هم آخر آهو صدای (او) دارد ونیز:گفت آخر قوری وسینی هم صدای :ای داردودرموردنقشه های بعدی هم همین طورتوضیح داد ووقتی از همه ی بچه ها خواست که در قوری ها چه فرقی می بینندهمه ی افراداشتباه پاسخ دادند ووقتی ازمن پرسید : شما بگو .گفتم :یکی از قوریها دسته ندارد ویکی از آهوهادم ندارد.پرسید اسم شما چیست ؟با خجالت گفتم:محمد حسن.آقا معلم خطاب به همه ی بچه ها گفتّ برای اقا محمد حسن دست بزنیدوهمه دست زدندوبا لاخره نزدیک ظهرگفت: بروید به خانه های تان وبعدازظهر ساعت 2 دوبار ه به کلاس بیایید وماهم عصر به کلاس آمدیم وبعداز توضیحات معلم ساعت 4 به خانه باز گشتیم در حالی   که هیچ بچه ای هم گریه نکرده بود وهمگی هم از داشتن چنین معلم خوبی خوشحال بودیم ودر پوست خود از شادی------نمینمی گنجیدیم روزهای بعد تا ده روز معلم ما از روی نقشه ها به ما بچه ها آموزش می داد وده روز بعد به شهر رفت وبرای مان تخته سیاه وقلم ومداد وکاغذ وکچ وتخته  پاک کن آورد وبرای آولین بار دو کلمه آب وبابا را روی تخته سیاه نوشت واز من ویک نفر دیگر خواست ـا انرا دوباره روی تخته بنویسیم وبرای شب هم تمرین داد در مدت یک سالی که اقا معلم در روستای ما بود من ویک نفر دیگر سه کلاس را خواندیم وبا نمرات خوب قبول شدیم ودیگران دو کلاس خواندند من در وسط کلاس دوم از معلم خواستم که آیا می توانم با کلاس دوم کلاس سوم راهم بخوانم ؟ پرسید چرا فکر می کنی می توانی گفتم من سنم زیاد است وهمه چیز را زود یاد می گیرم .گفت : شب بیا پیش من .شی که رفتم یک ضرب 14 رقمی ضرب در یک عد 8 رقی روی دفتر نوشت وگفت این حل کن وفردا شب بیا ببینم .من فردا عصر بعد از تعطیلی مدرسه به دکان قالی بافی دوستم رفتم در حالی که آنها صحبت می کردند من عمل ضرب انجام دادم وشیب که بردم پیش معلم معلم مهمان داشت انها را در اتاق دیگر گذاشت ومشغول برسی شد وسه با گفت اینجا غلط است ولی من گفتم دوباره حساب کنید سر انجام بعد از سه ساعت درستی عمل ضرب را تایید کرد وروز بعد که رفت به شهر برای دو نفرمان یک دست کتاب سوم گرفت وآورد وما چند شب رفتیم خانه آقا معلم ومقداری به من درس داد مخصوصا ریاضی سال سوم دبستان را ودر پایان امنحان سال دوم از ما دونفر امتحان سوم گرفت ودوروز قبل از رفتنش از روستای ما به شهر رفت وکارنامه های مارا آورد ومارا به مدرسه روستای خراشاد معرفی نمود در حالیکه امتحانات ثلث اول شروع شده بو د در آنجا مدیر مدرسه مرحوم رضوانی یک آمتحان سخن از ما گرفت وبعدمارا به کلاس فرستاد .روز بعهآقا معلم ازمردم ده خداحافظی کرد ورفت درحالی که من وشاگردان ومردم روستا همه برای جدا شدن او از ما اشک می ریختند زیرا این معلمدر همان هفته اول جاده را با کمک مردم زد وهموار کرد وخدش هم با پتک سنگهای توی مسیر جاده را می شکست تا راه اتوبوس آماده شود .ان سالها اتوبوس قرمز رنگ مرحوم قیطاسی از نوفرست می آمد به کوچ وملک آباد وخراشاد وچاج مسافران را یه شهر می برد وغروب به ده می آورد و یازده سال بعد من به اصفهان رفتم وخانه مرحوم سرهنگ شهقلی پدر آن معلم را پیدا کردم تا آز او تشکر کنمولی همسایه های آنها گفتند : معلم شما فعلا در آلمان درس می خواند .من اورا نیافتم هرجا هست خدایش نگهداراو باشد ودعای خیر ما دانش آموزان بدرقه راهش باد.یادش بخیر آن روزهای خوب وخوش که چه زود گذشت امروز که من این مطلب را برای خوانندگان یادداشت کردم 51 سال ازسال اول مدسه ما می گذرد آمیدکه این خاطرات راهگشای دیگران وبچه های امروز وآینده باشد انشاء الله. اسایش

نمی گنجیدیم.وبه این ترتیب روز اول ودوهفته ی اول مادر مدرسه صرف آموزش از روی نقشه ها شد وتا درسفربعدی آقامعلم از شهر برای ماکتاب ودفتر وقلم آورد وآولین کلمه ای که به ما یاد داد :اب وبابا بودوما هم درسن دوازده سالگی به مدرسه پا نهادیم ومن توانستم در طول یک سال مدرسه سه کلاس اول ودوم وسوم را بخوانم وسال بعد راهی کلاس چهارم در روستای مجاورشوم.موید باشید یادآن روز اول مدرسه بخیر .محمد حسن اسایش---



ادامه مطلب...


 

ماه قيام ،ماه حسين ، ماه انقلاب

ماه خروج پيشرومومنان بود

ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق

ماه ظهور عدل به اهل جهان بود

مردي قيام کرده به صحراي کربلا

کز خاندان خاتم پيغمبران بود

مردي قيام کرده که باانقلاب خون

بر هم زن رِِژيم ستم گستران بود

مردي قيام کرده که تا روز رستحيز

نام گراميش همه جا جاودان بود

فرزند با کفايت نستوه بوتراب

کز خون او زمين بلا گلستان بود

با خون نوشته است بتاريخ روزگار

هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود

بهر قيام نسل جوان برعليه ظلم

اول شهيدش اکبر زيبا جوان بود

تکميل تاشود سند سرخ انقلاب

امضاءزخون اصغر شيرين زبان بود

سيراب تا شوند همهتشنگان عدل

در خون طپيده ساقي لب تشگان بود

هفتاد وچند ياور وانصار ولشکرش

هريکچو آيت است که در خون طپان بود

عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل

سيراب زاشک دمبدم باغبان بود

قرآن ورق ورق پي تحکيم امر حق

تا نهضت مقدس دين جاودان بود

با اين قيام کاخ ستم واژگون نمود

تابر قرار مکتب خون جامگان بود

بر انتقال خون شهيدان بي کفن

گاه قيام (زين اب )قهرمان بود

هر ارض(کربلايي) وهر يوم عاشري

تا انقلاب مهدي صاحب زمان بود

نقل از شکوفه هاي غم -صص135-136-نادعلي کربلايي -موسسه مطبوعاتي خزر -تهران----

 ---

- سرسلسله  ي مردم آزاد حسين است

 

آنکس که دراين ره سر وجان داد حسين است

مردي که چوکوهي ببر تيشه ي بيداد

دامن بکمر برزد واستاد حسين است

درسي به بشر داد بدستور الهي

درسش عملي بود نه کتبي ،نه شفاهي

آيين يزيدي که بري بود زانصاف

ننمود بتهديد وبه تطميع گواهي

در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد

رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد

ننهاد بزنجير ستم گردن تسليم

حنجر بدم خنجر بيداد گران داد

مردانه دراين معرکه بنهاد قدم را

بر ضدستمکار بر افراشت علم را

با نيروي يزداني وبا دست خدايي

بشکست بهم قدرت ارکان ستم را

اعلاميه از قتلگه کرب وبلا داد

با زينب وسجاد سوي شام فرستاد

اين جمله زخون بود در آن نشريه مسطور

بايد بشر از قيد اسارت شود آزاد

او کرد بنوع بشر اين قاعده تعليم

کاندر ره آزادگي از جان نبود بيم

ديگر نهراسد زستمکار ستمکش

مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظيم

هر وحشي ناکس نزند کوس تمدن

هر کافر ناحق نزند لاف تدين

اشرار باحرار نگيرند سر راه

ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن

شمشير نباشد بکف زنگي بد مست خائن نشود عالي وعالي نشود پست               باشد که ببالند وننازند ونتازند

از باب زر وسيم باشخاص تهيدست

برچيده شود قاعده ورسم توحش

از مسند حق دور شود قاضي حق کش

ازبين رود منکرومعروف بيايد                     جاهل رهد از جهل چو عالم بزيد خوش

مردم همه با کافر وظالم بستيزند

پويند ره حق وزناحق بگريزند

کوبند همي سنگ الم بر سر بدخواه

بر فرق تبهکار همي خاک بريزند

اين حکم صريح است وبديه است ومحقق

چيره نشود حق کش وکشته نشود حق

بيداد گري را اثري نيست بعالم

زنده است حسين ابن علي آن حق مطلق-

(ازبصير اصفهاني-به نقل از شاهکارهاي ادب فارسي(اشک شفق)صص200-201 آراسته ي رضا معصومي -نشريه ماه نوع -ناشر : رشيدي -ديماه 1362 شمسي)-------------------

جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص 202:--

تاابد جلوه گه حق وحقيقت سر توست

معني مکتب تفويض علي اکبر توست

اي حسيني که تويي مظهر آيات خداي

اين صفت از پدر وجد تو در جوهر توست

درس مردانگي عباس بعالم آموخت

زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست

طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟

آنکه بر مرگ زند خنده علي اصغر توست

اي که در کرببلا بيکس وياور گشتي چشم بگشا وببين خلق جهان ياور توست

خواهر غمزده ات ديد سرت بر ني وگفت:

آنکه بايد به اسيري برود خواهر توست

(بابي انت وامي)كه تواي مكتب عشق

عشق را مظهر و آثار علي اصغر توست

اي حسيني که بهر کوي عزاي تو بپاست

عاشقان رانظري دردم جان پرور توست

خواست (مهران )بزند بوسه سراپاي تورا

----

مهر تو مرا رکن نماز است حسين جان عشق تو مرا کعبه ي راز است حسين جان

روزي که شود بسته برويم در اميد

بابکرم لطف توبازاست حسين جان

 

 

يک ذره غبار حرمت اي حرم دين در رتبه به از ملک حجازاست حسين جان

هرروزدهم بوسه بخاک حرم تو چون تربت تو مهر نماز است حسين جان

در کرببلا زان همه گلهاي نکويت اصغر گل نشکفته ي ناز است حسين جان

ازداغ تودر گوشه ي ويرانه رقيه شمعيست که در سوز وگدازاست حسين جا

 

 

 

 

 

 

گر قلب من از سينه بر آرند ببينند باذکر تو در راز ونياز است حسين جان

 

مي خواستم از وصف وجلال تو بگويم دل گفت که اينقصه درازاست حسين جان -اي خون خدا خسرو محمود خصائل بر درگه تو خضر اياز است حسين جان

 

 

در روز جزا کرببلايي زشفاعت بر سوي تو اش دست نياز است حسين جان -به نقل ز

شکوفه هاي غم اثر طبع ناد علي کربلايي-صص169-170

 

 

نقل از شکوفه هاي غم -صص135-136-نادعلي کربلايي -موسسه----

 

ماه قيام ،ماه حسين ، ماه انقلاب

ماه خروج پيشرومومنان بود

ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق

ماه ظهور عدل به اهل جهان بود

مردي قيام کرده به صحراي کربلا

کز خاندان خاتم پيغمبران بود

مردي قيام کرده که باانقلاب خون

بر هم زن رِِژيم ستم گستران بود

مردي قيام کرده که تا روز رستحيز

نام گراميش همه جا جاودان بود

فرزند با کفايت نستوه بوتراب

کز خون او زمين بلا گلستان بود

با خون نوشته است بتاريخ روزگار

هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود

بهر قيام نسل جوان برعليه ظلم

اول شهيدش اکبر زيبا جوان بود

تکميل تاشود سند سرخ انقلاب

امضاءزخون اصغر شيرين زبان بود

سيراب تا شوند همهتشنگان عدل

در خون طپيده ساقي لب تشگان بود

هفتاد وچند ياور وانصار ولشکرش

هريکچو آيت است که در خون طپان بود

عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل

سيراب زاشک دمبدم باغبان بود

قرآن ورق ورق پي تحکيم امر حق

تا نهضت مقدس دين جاودان بود

با اين قيام کاخ ستم واژگون نمود

تابر قرار مکتب خون جامگان بود

بر انتقال خون شهيدان بي کفن

گاه قيام (زين اب )قهرمان بود

هر ارض(کربلايي) وهر يوم عاشري

تا انقلاب مهدي صاحب زمان بود

نقل از شکوفه هاي غم -صص135-136-نادعلي کربلايي -موسسه مطبوعاتي خزر -تهران---اسایش

 

 

ماه قيام ،ماه حسين ، ماه انقلاب

ماه خروج پيشرومومنان بود

ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق

ماه ظهور عدل به اهل جهان بود

مردي قيام کرده به صحراي کربلا

کز خاندان خاتم پيغمبران بود

مردي قيام کرده که باانقلاب خون

بر هم زن رِِژيم ستم گستران بود

مردي قيام کرده که تا روز رستحيز

نام گراميش همه جا جاودان بود

فرزند با کفايت نستوه بوتراب

کز خون او زمين بلا گلستان بود

با خون نوشته است بتاريخ روزگار

هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود

بهر قيام نسل جوان برعليه ظلم

اول شهيدش اکبر زيبا جوان بود

تکميل تاشود سند سرخ انقلاب

امضاءزخون اصغر شيرين زبان بود

سيراب تا شوند همهتشنگان عدل

در خون طپيده ساقي لب تشگان بود

هفتاد وچند ياور وانصار ولشکرش

هريکچو آيت است که در خون طپان بود

عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل

سيراب زاشک دمبدم باغبان بود

قرآن ورق ورق پي تحکيم امر حق

تا نهضت مقدس دين جاودان بود

با اين قيام کاخ ستم واژگون نمود

تابر قرار مکتب خون جامگان بود

بر انتقال خون شهيدان بي کفن

گاه قيام (زين اب )قهرمان بود

هر ارض(کربلايي) وهر يوم عاشري

تا انقلاب مهدي صاحب زمان بود

                            سرسلسله  مردم آزاد حسين استنقل از شکوفه

هاي غم -صص135-136-نادعلي کربلايي -موسسه مطبوعاتي خزر -تهران----

آنکس که دراين ره سر وجان داد حسين است

مردي که چوکوهي ببر تيشه ي بيداد

دامن بکمر برزد واستاد حسين است

درسي به بشر داد بدستور الهي

درسش عملي بود نه کتبي ،نه شفاهي

آيين يزيدي که بري بود زانصاف

ننمود بتهديد وبه تطميع گواهي

در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد

رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد

ننهاد بزنجير ستم گردن تسليم

حنجر بدم خنجر بيداد گران داد

مردانه دراين معرکه بنهاد قدم را

بر ضدستمکار بر افراشت علم را

با نيروي يزداني وبا دست خدايي

بشکست بهم قدرت ارکان ستم را

اعلاميه از قتلگه کرب وبلا داد

با زينب وسجاد سوي شام فرستاد

اين جمله زخون بود در آن نشريه مسطور

بايد بشر از قيد اسارت شود آزاد

او کرد بنوع بشر اين قاعده تعليم

کاندر ره آزادگي از جان نبود بيم

ديگر نهراسد زستمکار ستمکش

مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظيم

هر وحشي ناکس نزند کوس تمدن

هر کافر ناحق نزند لاف تدين

اشرار باحرار نگيرند سر راه

ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن

شمشير نباشد بکف زنگي بد مست خائن نشود عالي وعالي نشود پست

باشد که ببالند وننازند ونتازند

از باب زر وسيم باشخاص تهيدست

برچيده شود قاعده ورسم توحش

از مسند حق دور شود قاضي حق کش

ازبين رود منکرومعروف بيايد                    جاهل رهد از جهل چو عالم بزيد خوش

مردم همه با کافر وظالم بستيزند

پويند ره حق وزناحق بگريزند

کوبند همي سنگ الم بر سر بدخواه

بر فرق تبهکار همي خاک بريزند

اين حکم صريح است وبديه است ومحقق

چيره نشود حق کش وکشته نشود حق

بيداد گري را اثري نيست بعالم

زنده است حسين ابن علي آن حق مطلق-

(ازبصير اصفهاني-به نقل از شاهکارهاي ادب فارسي(اشک شفق)صص200-201 آراسته

ي رضا معصومي -نشريه ماه نوع -ناشر : رشيدي -ديماه 1362

شمسي)-------------------

جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص 202:--

تاابد جلوه گه حق وحقيقت سر توست

معني مکتب تفويض علي اکبر توست

اي حسيني که تويي مظهر آيات خداي

اين صفت از پدر وجد تو در جوهر توست

درس مردانگي عباس بعالم آموخت

زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست

طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟

آنکه بر مرگ زند خنده علي اصغر توست

اي که در کرببلا بيکس وياور گشتي چشم بگشا وببين خلق جهان ياور توست

خواهر غمزده ات ديد سرت بر ني وگفت:

آنکه بايد به اسيري برود خواهر توست

(بابي انت وامي)که تواي مکتب عشق

عشق را مظهر و آثار علي اصغر توست

اي حسيني که بهر کوي عزاي تو بپاست

عاشقان رانظري دردم جان پرور توست

خواست (مهران )بزند بوسه سراپاي تورا

ديد هر جا اثر تير زپا تاسر توست --

نقل از ص202 اشک شفق -آراسته رضا معصومي-سروده احمدمهران - ---- سرسلسله

ي مردم آزاد حسين است

آنکس که دراين ره سر وجان داد حسين است

مردي که چوکوهي ببر تيشه ي بيداد

دامن بکمر برزد واستاد حسين است

درسي به بشر داد بدستور الهي

درسش عملي بود نه کتبي ،نه شفاهي

آيين يزيدي که بري بود زانصاف

ننمود بتهديد وبه تطميع گواهي

در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد

رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد

ننهاد بزنجير ستم گردن تسليم

حنجر بدم خنجر بيداد گران داد

مردانه دراين معرکه بنهاد قدم را

بر ضدستمکار بر افراشت علم را

با نيروي يزداني وبا دست خدايي

بشکست بهم قدرت ارکان ستم را

اعلاميه از قتلگه کرب وبلا داد

با زينب وسجاد سوي شام فرستاد

اين جمله زخون بود در آن نشريه مسطور

بايد بشر از قيد اسارت شود آزاد

او کرد بنوع بشر اين قاعده تعليم

کاندر ره آزادگي از جان نبود بيم

ديگر نهراسد زستمکار ستمکش

مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظيم

هر وحشي ناکس نزند کوس تمدن

هر کافر ناحق نزند لاف تدين

اشرار باحرار نگيرند سر راه

ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن

شمشير نباشد بکف زنگي بد مست خائن نشود عالي وعالي نشود پست

باشد که ببالند وننازند ونتازند

از باب زر وسيم باشخاص تهيدست

برچيده شود قاعده ورسم توحش

از مسند حق دور شود قاضي حق کش

ازبين رود منکرومعروف بيايد                    جاهل رهد از جهل چو عالم بزيد خوش

مردم همه با کافر وظالم بستيزند

پويند ره حق وزناحق بگريزند

کوبند همي سنگ الم بر سر بدخواه

بر فرق تبهکار همي خاک بريزند

اين حکم صريح است وبديه است ومحقق

چيره نشود حق کش وکشته نشود حق

بيداد گري را اثري نيست بعالم

زنده است حسين ابن علي آن حق مطلق-

(ازبصير اصفهاني-به نقل از شاهکارهاي ادب فارسي(اشک شفق)صص200-201 آراسته

ي رضا معصومي -نشريه ماه نوع -ناشر : رشيدي -ديماه 1362

شمسي)-------------------

جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص 202:--

تاابد جلوه گه حق وحقيقت سر توست

معني مکتب تفويض علي اکبر توست

اي حسيني که تويي مظهر آيات خداي

اين صفت از پدر وجد تو در جوهر توست

درس مردانگي عباس بعالم آموخت

زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست

طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟

آنکه بر مرگ زند خنده علي اصغر توست

اي که در کرببلا بيکس وياور گشتي چشم بگشا وببين خلق جهان ياور توست

خواهر غمزده ات ديد سرت بر ني وگفت:

آنکه بايد به اسيري برود خواهر توست

(بابي انت وامي)که تواي مکتب عشق

عشق را مظهر و آثار علي اصغر توست

اي حسيني که بهر کوي عزاي تو بپاست

عاشقان رانظري دردم جان پرور توست

خواست (مهران )بزند بوسه سراپاي تورا

ديد هر جا اثر تير زپا تاسر توست --

نقل از ص202 اشک شفق -آراسته رضا معصومي-سروده احمدمهران-نویسنده : اسایش

خورشید رفته است ولی ساحل افق            می سوزد از شراره ی نارنجیش هنوز

 

 

وز شعله های سرخ شفق ، نقش یک نبرد         تابیده روی آینه ی آسمان هنوز

گرد غروب ریخته در پهن دشت رزم             پایان گرفته جنبش خونین کار زار

آنجا که برق نیزه وفریاد حمله بود               پیچیده بانگ شیهه ی اسبان بی سوار

پایان گرفته رزم وبه هر گوشه وکنار            غلطیده روی بستر خون پیکری شهید

خاموش مانده صحنه وگویی زکشتگان           خیزد هنوز نغمه ی پیروزی وامید

این دشت غم گرفته که بنشسته سوگوار           امروز بوده پهنه ی آن جاودانه رزم

اینک دوسوی صحنه ، دو هنگامه دیدنیست        یکسولهیب آتش ویکسو غریو بزم

این دشت خون گرفته که آرام خفته است           امروز بوده شاهد رزم دلاوران

این دشت دیده است یکی صحنه ی شگفت         این دشت دیده است یکی رزم بی امان

این دشت دیده است که مردان راه حق             چون کوه دربرابر دشمن ستاده اند

این دشت دیده است که پروردگان دین             جان برسر شرافت ومردی نهاده اند

این دشت دیده است که هفتاد تن غیور             بگذشته اند از سر وسامان زندگی

بگذشته اند از سروسامان که بگسلند             از پای خلق رشته ی زنجیر بندگی

امروز زیر شعله ی خورشید نیمروز             بر پاشده است رایت بشکوه انقلاب

بالیده است قامت آزادگی وعشق                تابرفراز معبد زرین آفتاب

ازپرتو جهنده ی شمشیرهای تیز                 خورشیدها دمیده به هنگام کار زار

بانگ حماسه های دلیران راه خق                رفته ست تاکرانه ی آفاق روزگار

خورشید رفته است وبپایان رسیده رزم             اما نبرد باطل وحق مانده ناتمام

وین صحنه ی شگفت بگوش جهانیان              تاروز رستخیز صلا میدهد ((قیام))

*-به نقل ازگلستان حسین -صص 130-131 -انتشارات آشنا - چاپخانه نسرین -رمضان 1389 هجری قمری-گرداورنده رضا رضا نور گیلانی رود سری  -سروده.م.آزرم  ------------------------------

محرم-ماه خون وقیام -ماه شهاىت -ماه شکست دشمن

ماه قیام ،ماه حسین ، ماه انقلاب

ماه خروج پیشرومومنان بود

ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق

ماه ظهور عدل به اهل جهان بود

مردی قیام کرده به صحرای کربلا

کز خاندان خاتم پیغمبران بود

مردی قیام کرده که باانقلاب خون

بر هم زن رِِژیم ستم گستران بود

مردی قیام کرده که تا روز رستحیز

نام گرامیش همه جا جاودان بود

فرزند با کفایت نستوه بوتراب

کز خون او زمین بلا گلستان بود

با خون نوشته است بتاریخ روزگار

هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود

بهر قیام نسل جوان برعلیه ظلم

اول شهیدش اکبر زیبا جوان بود

تکمیل تاشود سند سرخ انقلاب

امضاءزخون اصغر شیرین زبان بود

سیراب تا شوند همهتشنگان عدل

در خون طپیده ساقی لب تشگان بود

هفتاد وچند یاور وانصار ولشکرش

هریکچو آیت است که در خون طپان بود

عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل

سیراب زاشک دمبدم باغبان بود

قرآن ورق ورق پی تحکیم امر حق

تا نهضت مقدس دین جاودان بود

با این قیام کاخ ستم واژگون نمود

تابر قرار مکتب خون جامگان بود

بر انتقال خون شهیدان بی کفن

گاه قیام (زین اب )قهرمان بود

هر ارض(کربلایی) وهر یوم عاشری

تا انقلاب مهدی صاحب زمان بود

                             سرسلسله  مردم آزاد حسین استنقل از شکوفه های غم -صص135-136-نادعلی کربلایی -موسسه مطبوعاتی خزر -تهران----

آنکس که دراین ره سر وجان داد حسین است

مردی که چوکوهی ببر تیشه ی بیداد

دامن بکمر برزد واستاد حسین است

درسی به بشر داد بدستور الهی

درسش عملی بود نه کتبی ،نه شفاهی

آیین یزیدی که بری بود زانصاف

ننمود بتهدید وبه تطمیع گواهی

در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد

رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد

ننهاد بزنجیر ستم گردن تسلیم

حنجر بدم خنجر بیداد گران داد

مردانه دراین معرکه بنهاد قدم را

بر ضدستمکار بر افراشت علم را

با نیروی یزدانی وبا دست خدایی

بشکست بهم قدرت ارکان ستم را

اعلامیه از قتلگه کرب وبلا داد

با زینب وسجاد سوی شام فرستاد

این جمله زخون بود در آن نشریه مسطور

باید بشر از قید اسارت شود آزاد

او کرد بنوع بشر این قاعده تعلیم

کاندر ره آزادگی از جان نبود بیم

دیگر نهراسد زستمکار ستمکش

مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظیم

هر وحشی ناکس نزند کوس تمدن

هر کافر ناحق نزند لاف تدین

اشرار باحرار نگیرند سر راه

ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن

شمشیر نباشد بکف زنگی بد مست خائن نشود عالی وعالی نشود پست               باشد که ببالند وننازند ونتازند

از باب زر وسیم باشخاص تهیدست

برچیده شود قاعده ورسم توحش

از مسند حق دور شود قاضی حق کش

ازبین رود منکرومعروف بیاید                     جاهل رهد از جهل چو عالم بزید خوش

مردم همه با کافر وظالم بستیزند

پویند ره حق وزناحق بگریزند

کوبند همی سنگ الم بر سر بدخواه

بر فرق تبهکار همی خاک بریزند

این حکم صریح است وبدیه است ومحقق

چیره نشود حق کش وکشته نشود حق

بیداد گری را اثری نیست بعالم

زنده است حسین ابن علی آن حق مطلق-

(ازبصیر اصفهانی-به نقل از شاهکارهای ادب فارسی(اشک شفق)صص۲۰۰-۲۰۱ آراسته ی رضا معصومی -نشریه ماه نوع -ناشر : رشیدی -دیماه ۱۳۶۲ شمسی)-------------------

جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص ۲۰۲:--

تاابد جلوه گه حق وحقیقت سر توست

معنی مکتب تفویض علی اکبر توست

ای حسینی که تویی مظهر آیات خدای

این صفت از پدر وجد تو در جوهر توست

درس مردانگی عباس بعالم آموخت

زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست

طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟

آنکه بر مرگ زند خنده علی اصغر توست

ای که در کرببلا بیکس ویاور گشتی چشم بگشا وببین خلق جهان یاور توست

خواهر غمزده ات دید سرت بر نی وگفت:

آنکه باید به اسیری برود خواهر توست

(بابی انت وامي)كه تواي مكتب عشق

عشق را مظهر و آثار علي اصغر توست

ای حسینی که بهر کوی عزای تو بپاست

عاشقان رانظری دردم جان پرور توست

خواست (مهران )بزند بوسه سراپای تورا

دید هر جا اثر تیر زپا تاسر توست --

نقل از ص۲۰۲ اشک شفق -آراسته رضا معصومی-سروده احمدمهران - ---- سرسلسله  ی مردم آزاد حسین است

آنکس که دراین ره سر وجان داد حسین است

مردی که چوکوهی ببر تیشه ی بیداد

دامن بکمر برزد واستاد حسین است

درسی به بشر داد بدستور الهی

درسش عملی بود نه کتبی ،نه شفاهی

آیین یزیدی که بری بود زانصاف

ننمود بتهدید وبه تطمیع گواهی

در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد

رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد

ننهاد بزنجیر ستم گردن تسلیم

حنجر بدم خنجر بیداد گران داد

مردانه دراین معرکه بنهاد قدم را

بر ضدستمکار بر افراشت علم را

با نیروی یزدانی وبا دست خدایی

بشکست بهم قدرت ارکان ستم را

اعلامیه از قتلگه کرب وبلا داد

با زینب وسجاد سوی شام فرستاد

این جمله زخون بود در آن نشریه مسطور

باید بشر از قید اسارت شود آزاد

او کرد بنوع بشر این قاعده تعلیم

کاندر ره آزادگی از جان نبود بیم

دیگر نهراسد زستمکار ستمکش

مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظیم

هر وحشی ناکس نزند کوس تمدن

هر کافر ناحق نزند لاف تدین

اشرار باحرار نگیرند سر راه

ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن

شمشیر نباشد بکف زنگی بد مست خائن نشود عالی وعالی نشود پست               باشد که ببالند وننازند ونتازند

از باب زر وسیم باشخاص تهیدست

برچیده شود قاعده ورسم توحش

از مسند حق دور شود قاضی حق کش

ازبین رود منکرومعروف بیاید                     جاهل رهد از جهل چو عالم بزید خوش

مردم همه با کافر وظالم بستیزند

پویند ره حق وزناحق بگریزند

کوبند همی سنگ الم بر سر بدخواه

بر فرق تبهکار همی خاک بریزند

این حکم صریح است وبدیه است ومحقق

چیره نشود حق کش وکشته نشود حق

بیداد گری را اثری نیست بعالم

زنده است حسین ابن علی آن حق مطلق-

(ازبصیر اصفهانی-به نقل از شاهکارهای ادب فارسی(اشک شفق)صص۲۰۰-۲۰۱ آراسته ی رضا معصومی -نشریه ماه نوع -ناشر : رشیدی -دیماه ۱۳۶۲ شمسی)---

جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص ۲۰۲:--

تاابد جلوه گه حق وحقیقت سر توست

معنی مکتب تفویض علی اکبر توست

ای حسینی که تویی مظهر آیات خدای

این صفت از پدر وجد تو در جوهر توست

درس مردانگی عباس بعالم آموخت

زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست

طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟

آنکه بر مرگ زند خنده علی اصغر توست

ای که در کرببلا بیکس ویاور گشتی چشم بگشا وببین خلق جهان یاور توست

خواهر غمزده ات دید سرت بر نی وگفت:

آنکه باید به اسیری برود خواهر توست

(بابی انت وامي)كه تواي مكتب عشق

عشق را مظهر و آثار علي اصغر توست

ای حسینی که بهر کوی عزای تو بپاست

عاشقان رانظری دردم جان پرور توست

خواست (مهران )بزند بوسه سراپای تورا

دید هر جا اثر تیر زپا تاسر توست --

نقل از ص۲۰۲ اشک شفق -آراسته رضا معصومی-سروده احمدمهران

محرم-ماه خون وقیام -ماه شهاىت -ماه شکست دشمن

ماه قیام ،ماه حسین ، ماه انقلاب

ماه خروج پیشرومومنان بود

ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق

ماه ظهور عدل به اهل جهان بود

مردی قیام کرده به صحرای کربلا

کز خاندان خاتم پیغمبران بود

مردی قیام کرده که باانقلاب خون

بر هم زن رِِژیم ستم گستران بود

مردی قیام کرده که تا روز رستحیز

نام گرامیش همه جا جاودان بود

فرزند با کفایت نستوه بوتراب

کز خون او زمین بلا گلستان بود

با خون نوشته است بتاریخ روزگار

هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود

بهر قیام نسل جوان برعلیه ظلم

اول شهیدش اکبر زیبا جوان بود

تکمیل تاشود سند سرخ انقلاب

امضاءزخون اصغر شیرین زبان بود

سیراب تا شوند همهتشنگان عدل

در خون طپیده ساقی لب تشگان بود

هفتاد وچند یاور وانصار ولشکرش

هریکچو آیت است که در خون طپان بود

عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل

سیراب زاشک دمبدم باغبان بود

قرآن ورق ورق پی تحکیم امر حق

تا نهضت مقدس دین جاودان بود

با این قیام کاخ ستم واژگون نمود

تابر قرار مکتب خون جامگان بود

بر انتقال خون شهیدان بی کفن

گاه قیام (زین اب )قهرمان بود

هر ارض(کربلایی) وهر یوم عاشری

تا انقلاب مهدی صاحب زمان بود

نقل از شکوفه های غم -صص۱۳۵-۱۳۶-نادعلی کربلایی -موسسه مطبوعاتی خزر -تهران----

---

- سرسلسله ی مردم آزاد حسین است

 

آنکس که دراین ره سر وجان داد حسین است

مردی که چوکوهی ببر تیشه ی بیداد

دامن بکمر برزد واستاد حسین است

درسی به بشر داد بدستور الهی

درسش عملی بود نه کتبی ،نه شفاهی

آیین یزیدی که بری بود زانصاف

ننمود بتهدید وبه تطمیع گواهی

در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد

رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد

ننهاد بزنجیر ستم گردن تسلیم

حنجر بدم خنجر بیداد گران داد

مردانه دراین معرکه بنهاد قدم را

بر ضدستمکار بر افراشت علم را

با نیروی یزدانی وبا دست خدایی

بشکست بهم قدرت ارکان ستم را

اعلامیه از قتلگه کرب وبلا داد

با زینب وسجاد سوی شام فرستاد

این جمله زخون بود در آن نشریه مسطور

باید بشر از قید اسارت شود آزاد

او کرد بنوع بشر این قاعده تعلیم

کاندر ره آزادگی از جان نبود بیم

دیگر نهراسد زستمکار ستمکش

مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظیم

هر وحشی ناکس نزند کوس تمدن

هر کافر ناحق نزند لاف تدین

اشرار باحرار نگیرند سر راه

ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن

شمشیر نباشد بکف زنگی بد مست خائن نشود عالی وعالی نشود پست باشد که ببالند وننازند ونتازند

از باب زر وسیم باشخاص تهیدست

برچیده شود قاعده ورسم توحش

از مسند حق دور شود قاضی حق کش

ازبین رود منکرومعروف بیاید جاهل رهد از جهل چو عالم بزید خوش

مردم همه با کافر وظالم بستیزند

پویند ره حق وزناحق بگریزند

کوبند همی سنگ الم بر سر بدخواه

بر فرق تبهکار همی خاک بریزند

این حکم صریح است وبدیه است ومحقق

چیره نشود حق کش وکشته نشود حق

بیداد گری را اثری نیست بعالم

زنده است حسین ابن علی آن حق مطلق-

(ازبصیر اصفهانی-به نقل از شاهکارهای ادب فارسی(اشک شفق)صص۲۰۰-۲۰۱ آراسته ی رضا معصومی -نشریه ماه نوع -ناشر : رشیدی -دیماه ۱۳۶۲ شمسی)-------------------

جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص ۲۰۲:--

تاابد جلوه گه حق وحقیقت سر توست

معنی مکتب تفویض علی اکبر توست

ای حسینی که تویی مظهر آیات خدای

این صفت از پدر وجد تو در جوهر توست

درس مردانگی عباس بعالم آموخت

زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست

طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟

آنکه بر مرگ زند خنده علی اصغر توست

ای که در کرببلا بیکس ویاور گشتی چشم بگشا وببین خلق جهان یاور توست

خواهر غمزده ات دید سرت بر نی وگفت:

آنکه باید به اسیری برود خواهر توست

(بابی انت وامي)كه تواي مكتب عشق

عشق را مظهر و آثار علي اصغر توست

ای حسینی که بهر کوی عزای تو بپاست

عاشقان رانظری دردم جان پرور توست

خواست (مهران )بزند بوسه سراپای تورا

----

مهر تو مرا رکن نماز است حسین جان عشق تو مرا کعبه ی راز است حسین جان

روزی که شود بسته برویم در امید

بابکرم لطف توبازاست حسین جان

 

یک ذره غبار حرمت ای حرم دین در رتبه به از ملک حجازاست حسین جان

هرروزدهم بوسه بخاک حرم تو چون تربت تو مهر نماز است حسین جان

در کرببلا زان همه گلهای نکویت اصغر گل نشکفته ی ناز است حسین جان

ازداغ تودر گوشه ی ویرانه رقیه شمعیست که در سوز وگدازاست حسین جا

 

 

 

 

 

 

گر قلب من از سینه بر آرند ببینند باذکر تو در راز ونیاز است حسین جان

 

می خواستم از وصف وجلال تو بگویم دل گفت که اینقصه درازاست حسین جان -ای خون خدا خسرو محمود خصائل بر درگه تو خضر ایاز است حسین جان

 

 

در روز جزا کرببلایی زشفاعت بر سوی تو اش دست نیاز است حسین جان -به نقل ز

شکوفه های غم اثر طبع ناد علی کربلایی-صص۱۶۹-۱۷۰

-----

 

cنقل از شکوفه های غم -صص135-136-نادعلی کربلایی -موسسه----

 

محرم-ماه خون وقیام -ماه شهاىت -ماه شکست دشمن

ماه قیام ،ماه حسین ، ماه انقلاب

ماه خروج پیشرومومنان بود

ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق

ماه ظهور عدل به اهل جهان بود

مردی قیام کرده به صحرای کربلا

کز خاندان خاتم پیغمبران بود

مردی قیام کرده که باانقلاب خون

بر هم زن رِِژیم ستم گستران بود

مردی قیام کرده که تا روز رستحیز

نام گرامیش همه جا جاودان بود

فرزند با کفایت نستوه بوتراب

کز خون او زمین بلا گلستان بود

با خون نوشته است بتاریخ روزگار

هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود

بهر قیام نسل جوان برعلیه ظلم

اول شهیدش اکبر زیبا جوان بود

تکمیل تاشود سند سرخ انقلاب

امضاءزخون اصغر شیرین زبان بود

سیراب تا شوند همهتشنگان عدل

در خون طپیده ساقی لب تشگان بود

هفتاد وچند یاور وانصار ولشکرش

هریکچو آیت است که در خون طپان بود

عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل

سیراب زاشک دمبدم باغبان بود

قرآن ورق ورق پی تحکیم امر حق

تا نهضت مقدس دین جاودان بود

با این قیام کاخ ستم واژگون نمود

تابر قرار مکتب خون جامگان بود

بر انتقال خون شهیدان بی کفن

گاه قیام (زین اب )قهرمان بود

هر ارض(کربلایی) وهر یوم عاشری

تا انقلاب مهدی صاحب زمان بود

نقل از شکوفه های غم -صص135-136-نادعلی کربلایی -موسسه مطبوعاتی خزر -تهران----v

 

ماه قيام ،ماه حسين ، ماه انقلاب

ماه خروج پيشرومومنان بود

ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق

ماه ظهور عدل به اهل جهان بود

مردي قيام کرده به صحراي کربلا

کز خاندان خاتم پيغمبران بود

مردي قيام کرده که باانقلاب خون

بر هم زن رِِژيم ستم گستران بود

مردي قيام کرده که تا روز رستحيز

نام گراميش همه جا جاودان بود

فرزند با کفايت نستوه بوتراب

کز خون او زمين بلا گلستان بود

با خون نوشته است بتاريخ روزگار

هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود

بهر قيام نسل جوان برعليه ظلم

اول شهيدش اکبر زيبا جوان بود

تکميل تاشود سند سرخ انقلاب

امضاءزخون اصغر شيرين زبان بود

سيراب تا شوند همهتشنگان عدل

در خون طپيده ساقي لب تشگان بود

هفتاد وچند ياور وانصار ولشکرش

هريکچو آيت است که در خون طپان بود

عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل

سيراب زاشک دمبدم باغبان بود

قرآن ورق ورق پي تحکيم امر حق

تا نهضت مقدس دين جاودان بود

با اين قيام کاخ ستم واژگون نمود

تابر قرار مکتب خون جامگان بود

بر انتقال خون شهيدان بي کفن

گاه قيام (زين اب )قهرمان بود

هر ارض(کربلايي) وهر يوم عاشري

تا انقلاب مهدي صاحب زمان بود

نقل از شکوفه هاي غم -صص135-136-نادعلي کربلايي -موسسه مطبوعاتي خزر -تهران----

 ---

- سرسلسله  ي مردم آزاد حسين است

 

آنکس که دراين ره سر وجان داد حسين است

مردي که چوکوهي ببر تيشه ي بيداد

دامن بکمر برزد واستاد حسين است

درسي به بشر داد بدستور الهي

درسش عملي بود نه کتبي ،نه شفاهي

آيين يزيدي که بري بود زانصاف

ننمود بتهديد وبه تطميع گواهي

در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد

رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد

ننهاد بزنجير ستم گردن تسليم

حنجر بدم خنجر بيداد گران داد

مردانه دراين معرکه بنهاد قدم را

بر ضدستمکار بر افراشت علم را

با نيروي يزداني وبا دست خدايي

بشکست بهم قدرت ارکان ستم را

اعلاميه از قتلگه کرب وبلا داد

با زينب وسجاد سوي شام فرستاد

اين جمله زخون بود در آن نشريه مسطور

بايد بشر از قيد اسارت شود آزاد

او کرد بنوع بشر اين قاعده تعليم

کاندر ره آزادگي از جان نبود بيم

ديگر نهراسد زستمکار ستمکش

مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظيم

هر وحشي ناکس نزند کوس تمدن

هر کافر ناحق نزند لاف تدين

اشرار باحرار نگيرند سر راه

ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن

شمشير نباشد بکف زنگي بد مست خائن نشود عالي وعالي نشود پست               باشد که ببالند وننازند ونتازند

از باب زر وسيم باشخاص تهيدست

برچيده شود قاعده ورسم توحش

از مسند حق دور شود قاضي حق کش

ازبين رود منکرومعروف بيايد                     جاهل رهد از جهل چو عالم بزيد خوش

مردم همه با کافر وظالم بستيزند

پويند ره حق وزناحق بگريزند

کوبند همي سنگ الم بر سر بدخواه

بر فرق تبهکار همي خاک بريزند

اين حکم صريح است وبديه است ومحقق

چيره نشود حق کش وکشته نشود حق

بيداد گري را اثري نيست بعالم

زنده است حسين ابن علي آن حق مطلق-

(ازبصير اصفهاني-به نقل از شاهکارهاي ادب فارسي(اشک شفق)صص200-201 آراسته ي رضا معصومي -نشريه ماه نوع -ناشر : رشيدي -ديماه 1362 شمسي)-------------------

جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص 202:--

تاابد جلوه گه حق وحقيقت سر توست

معني مکتب تفويض علي اکبر توست

اي حسيني که تويي مظهر آيات خداي

اين صفت از پدر وجد تو در جوهر توست

درس مردانگي عباس بعالم آموخت

زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست

طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟

آنکه بر مرگ زند خنده علي اصغر توست

اي که در کرببلا بيکس وياور گشتي چشم بگشا وببين خلق جهان ياور توست

خواهر غمزده ات ديد سرت بر ني وگفت:

آنکه بايد به اسيري برود خواهر توست

(بابي انت وامي)كه تواي مكتب عشق

عشق را مظهر و آثار علي اصغر توست

اي حسيني که بهر کوي عزاي تو بپاست

عاشقان رانظري دردم جان پرور توست

خواست (مهران )بزند بوسه سراپاي تورا

----

مهر تو مرا رکن نماز است حسين جان عشق تو مرا کعبه ي راز است حسين جان

روزي که شود بسته برويم در اميد

بابکرم لطف توبازاست حسين جان

 

 

يک ذره غبار حرمت اي حرم دين در رتبه به از ملک حجازاست حسين جان

هرروزدهم بوسه بخاک حرم تو چون تربت تو مهر نماز است حسين جان

در کرببلا زان همه گلهاي نکويت اصغر گل نشکفته ي ناز است حسين جان

ازداغ تودر گوشه ي ويرانه رقيه شمعيست که در سوز وگدازاست حسين جا

 

 

 

 

 

 

گر قلب من از سينه بر آرند ببينند باذکر تو در راز ونياز است حسين جان

 

مي خواستم از وصف وجلال تو بگويم دل گفت که اينقصه درازاست حسين جان -اي خون خدا خسرو محمود خصائل بر درگه تو خضر اياز است حسين جان

 

 

در روز جزا کرببلايي زشفاعت بر سوي تو اش دست نياز است حسين جان -به نقل ز

شکوفه هاي غم اثر طبع ناد علي کربلايي-صص169-170

 

 

نقل از شکوفه هاي غم -صص135-136-نادعلي کربلايي -موسسه----

 

ماه قيام ،ماه حسين ، ماه انقلاب

ماه خروج پيشرومومنان بود

ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق

ماه ظهور عدل به اهل جهان بود

مردي قيام کرده به صحراي کربلا

کز خاندان خاتم پيغمبران بود

مردي قيام کرده که باانقلاب خون

بر هم زن رِِژيم ستم گستران بود

مردي قيام کرده که تا روز رستحيز

نام گراميش همه جا جاودان بود

فرزند با کفايت نستوه بوتراب

کز خون او زمين بلا گلستان بود

با خون نوشته است بتاريخ روزگار

هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود

بهر قيام نسل جوان برعليه ظلم

اول شهيدش اکبر زيبا جوان بود

تکميل تاشود سند سرخ انقلاب

امضاءزخون اصغر شيرين زبان بود

سيراب تا شوند همهتشنگان عدل

در خون طپيده ساقي لب تشگان بود

هفتاد وچند ياور وانصار ولشکرش

هريکچو آيت است که در خون طپان بود

عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل

سيراب زاشک دمبدم باغبان بود

قرآن ورق ورق پي تحکيم امر حق

تا نهضت مقدس دين جاودان بود

با اين قيام کاخ ستم واژگون نمود

تابر قرار مکتب خون جامگان بود

بر انتقال خون شهيدان بي کفن

گاه قيام (زين اب )قهرمان بود

هر ارض(کربلايي) وهر يوم عاشري

تا انقلاب مهدي صاحب زمان بود

نقل از شکوفه هاي غم -صص135-136-نادعلي کربلايي -موسسه مطبوعاتي خزر -تهران---اسایش

 

 

ماه قيام ،ماه حسين ، ماه انقلاب

ماه خروج پيشرومومنان بود

ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق

ماه ظهور عدل به اهل جهان بود

مردي قيام کرده به صحراي کربلا

کز خاندان خاتم پيغمبران بود

مردي قيام کرده که باانقلاب خون

بر هم زن رِِژيم ستم گستران بود

مردي قيام کرده که تا روز رستحيز

نام گراميش همه جا جاودان بود

فرزند با کفايت نستوه بوتراب

کز خون او زمين بلا گلستان بود

با خون نوشته است بتاريخ روزگار

هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود

بهر قيام نسل جوان برعليه ظلم

اول شهيدش اکبر زيبا جوان بود

تکميل تاشود سند سرخ انقلاب

امضاءزخون اصغر شيرين زبان بود

سيراب تا شوند همهتشنگان عدل

در خون طپيده ساقي لب تشگان بود

هفتاد وچند ياور وانصار ولشکرش

هريکچو آيت است که در خون طپان بود

عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل

سيراب زاشک دمبدم باغبان بود

قرآن ورق ورق پي تحکيم امر حق

تا نهضت مقدس دين جاودان بود

با اين قيام کاخ ستم واژگون نمود

تابر قرار مکتب خون جامگان بود

بر انتقال خون شهيدان بي کفن

گاه قيام (زين اب )قهرمان بود

هر ارض(کربلايي) وهر يوم عاشري

تا انقلاب مهدي صاحب زمان بود

                            سرسلسله  مردم آزاد حسين استنقل از شکوفه

هاي غم -صص135-136-نادعلي کربلايي -موسسه مطبوعاتي خزر -تهران----

آنکس که دراين ره سر وجان داد حسين است

مردي که چوکوهي ببر تيشه ي بيداد

دامن بکمر برزد واستاد حسين است

درسي به بشر داد بدستور الهي

درسش عملي بود نه کتبي ،نه شفاهي

آيين يزيدي که بري بود زانصاف

ننمود بتهديد وبه تطميع گواهي

در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد

رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد

ننهاد بزنجير ستم گردن تسليم

حنجر بدم خنجر بيداد گران داد

مردانه دراين معرکه بنهاد قدم را

بر ضدستمکار بر افراشت علم را

با نيروي يزداني وبا دست خدايي

بشکست بهم قدرت ارکان ستم را

اعلاميه از قتلگه کرب وبلا داد

با زينب وسجاد سوي شام فرستاد

اين جمله زخون بود در آن نشريه مسطور

بايد بشر از قيد اسارت شود آزاد

او کرد بنوع بشر اين قاعده تعليم

کاندر ره آزادگي از جان نبود بيم

ديگر نهراسد زستمکار ستمکش

مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظيم

هر وحشي ناکس نزند کوس تمدن

هر کافر ناحق نزند لاف تدين

اشرار باحرار نگيرند سر راه

ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن

شمشير نباشد بکف زنگي بد مست خائن نشود عالي وعالي نشود پست

باشد که ببالند وننازند ونتازند

از باب زر وسيم باشخاص تهيدست

برچيده شود قاعده ورسم توحش

از مسند حق دور شود قاضي حق کش

ازبين رود منکرومعروف بيايد                    جاهل رهد از جهل چو عالم بزيد خوش

مردم همه با کافر وظالم بستيزند

پويند ره حق وزناحق بگريزند

کوبند همي سنگ الم بر سر بدخواه

بر فرق تبهکار همي خاک بريزند

اين حکم صريح است وبديه است ومحقق

چيره نشود حق کش وکشته نشود حق

بيداد گري را اثري نيست بعالم

زنده است حسين ابن علي آن حق مطلق-

(ازبصير اصفهاني-به نقل از شاهکارهاي ادب فارسي(اشک شفق)صص200-201 آراسته

ي رضا معصومي -نشريه ماه نوع -ناشر : رشيدي -ديماه 1362

شمسي)-------------------

جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص 202:--

تاابد جلوه گه حق وحقيقت سر توست

معني مکتب تفويض علي اکبر توست

اي حسيني که تويي مظهر آيات خداي

اين صفت از پدر وجد تو در جوهر توست

درس مردانگي عباس بعالم آموخت

زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست

طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟

آنکه بر مرگ زند خنده علي اصغر توست

اي که در کرببلا بيکس وياور گشتي چشم بگشا وببين خلق جهان ياور توست

خواهر غمزده ات ديد سرت بر ني وگفت:

آنکه بايد به اسيري برود خواهر توست

(بابي انت وامي)که تواي مکتب عشق

عشق را مظهر و آثار علي اصغر توست

اي حسيني که بهر کوي عزاي تو بپاست

عاشقان رانظري دردم جان پرور توست

خواست (مهران )بزند بوسه سراپاي تورا

ديد هر جا اثر تير زپا تاسر توست --

نقل از ص202 اشک شفق -آراسته رضا معصومي-سروده احمدمهران - ---- سرسلسله

ي مردم آزاد حسين است

آنکس که دراين ره سر وجان داد حسين است

مردي که چوکوهي ببر تيشه ي بيداد

دامن بکمر برزد واستاد حسين است

درسي به بشر داد بدستور الهي

درسش عملي بود نه کتبي ،نه شفاهي

آيين يزيدي که بري بود زانصاف

ننمود بتهديد وبه تطميع گواهي

در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد

رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد

ننهاد بزنجير ستم گردن تسليم

حنجر بدم خنجر بيداد گران داد

مردانه دراين معرکه بنهاد قدم را

بر ضدستمکار بر افراشت علم را

با نيروي يزداني وبا دست خدايي

بشکست بهم قدرت ارکان ستم را

اعلاميه از قتلگه کرب وبلا داد

با زينب وسجاد سوي شام فرستاد

اين جمله زخون بود در آن نشريه مسطور

بايد بشر از قيد اسارت شود آزاد

او کرد بنوع بشر اين قاعده تعليم

کاندر ره آزادگي از جان نبود بيم

ديگر نهراسد زستمکار ستمکش

مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظيم

هر وحشي ناکس نزند کوس تمدن

هر کافر ناحق نزند لاف تدين

اشرار باحرار نگيرند سر راه

ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن

شمشير نباشد بکف زنگي بد مست خائن نشود عالي وعالي نشود پست

باشد که ببالند وننازند ونتازند

از باب زر وسيم باشخاص تهيدست

برچيده شود قاعده ورسم توحش

از مسند حق دور شود قاضي حق کش

ازبين رود منکرومعروف بيايد                    جاهل رهد از جهل چو عالم بزيد خوش

مردم همه با کافر وظالم بستيزند

پويند ره حق وزناحق بگريزند

کوبند همي سنگ الم بر سر بدخواه

بر فرق تبهکار همي خاک بريزند

اين حکم صريح است وبديه است ومحقق

چيره نشود حق کش وکشته نشود حق

بيداد گري را اثري نيست بعالم

زنده است حسين ابن علي آن حق مطلق-

(ازبصير اصفهاني-به نقل از شاهکارهاي ادب فارسي(اشک شفق)صص200-201 آراسته

ي رضا معصومي -نشريه ماه نوع -ناشر : رشيدي -ديماه 1362

شمسي)-------------------

جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص 202:--

تاابد جلوه گه حق وحقيقت سر توست

معني مکتب تفويض علي اکبر توست

اي حسيني که تويي مظهر آيات خداي

اين صفت از پدر وجد تو در جوهر توست

درس مردانگي عباس بعالم آموخت

زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست

طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟

آنکه بر مرگ زند خنده علي اصغر توست

اي که در کرببلا بيکس وياور گشتي چشم بگشا وببين خلق جهان ياور توست

خواهر غمزده ات ديد سرت بر ني وگفت:

آنکه بايد به اسيري برود خواهر توست

(بابي انت وامي)که تواي مکتب عشق

عشق را مظهر و آثار علي اصغر توست

اي حسيني که بهر کوي عزاي تو بپاست

عاشقان رانظري دردم جان پرور توست

خواست (مهران )بزند بوسه سراپاي تورا

ديد هر جا اثر تير زپا تاسر توست --

نقل از ص202 اشک شفق -آراسته رضا معصومي-سروده احمدمهران-نویسنده : اسایش

خورشید رفته است ولی ساحل افق            می سوزد از شراره ی نارنجیش هنوز

 

 

وز شعله های سرخ شفق ، نقش یک نبرد         تابیده روی آینه ی آسمان هنوز

گرد غروب ریخته در پهن دشت رزم             پایان گرفته جنبش خونین کار زار

آنجا که برق نیزه وفریاد حمله بود               پیچیده بانگ شیهه ی اسبان بی سوار

پایان گرفته رزم وبه هر گوشه وکنار            غلطیده روی بستر خون پیکری شهید

خاموش مانده صحنه وگویی زکشتگان           خیزد هنوز نغمه ی پیروزی وامید

این دشت غم گرفته که بنشسته سوگوار           امروز بوده پهنه ی آن جاودانه رزم

اینک دوسوی صحنه ، دو هنگامه دیدنیست        یکسولهیب آتش ویکسو غریو بزم

این دشت خون گرفته که آرام خفته است           امروز بوده شاهد رزم دلاوران

این دشت دیده است یکی صحنه ی شگفت         این دشت دیده است یکی رزم بی امان

این دشت دیده است که مردان راه حق             چون کوه دربرابر دشمن ستاده اند

این دشت دیده است که پروردگان دین             جان برسر شرافت ومردی نهاده اند

این دشت دیده است که هفتاد تن غیور             بگذشته اند از سر وسامان زندگی

بگذشته اند از سروسامان که بگسلند             از پای خلق رشته ی زنجیر بندگی

امروز زیر شعله ی خورشید نیمروز             بر پاشده است رایت بشکوه انقلاب

بالیده است قامت آزادگی وعشق                تابرفراز معبد زرین آفتاب

ازپرتو جهنده ی شمشیرهای تیز                 خورشیدها دمیده به هنگام کار زار

بانگ حماسه های دلیران راه خق                رفته ست تاکرانه ی آفاق روزگار

خورشید رفته است وبپایان رسیده رزم             اما نبرد باطل وحق مانده ناتمام

وین صحنه ی شگفت بگوش جهانیان              تاروز رستخیز صلا میدهد ((قیام))

*-به نقل ازگلستان حسین -صص 130-131 -انتشارات آشنا - چاپخانه نسرین -رمضان 1389 هجری قمری-گرداورنده رضا رضا نور گیلانی رود سری  -سروده.م.آزرم  ------------------------------

محرم-ماه خون وقیام -ماه شهاىت -ماه شکست دشمن

ماه قیام ،ماه حسین ، ماه انقلاب

ماه خروج پیشرومومنان بود

ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق

ماه ظهور عدل به اهل جهان بود

مردی قیام کرده به صحرای کربلا

کز خاندان خاتم پیغمبران بود

مردی قیام کرده که باانقلاب خون

بر هم زن رِِژیم ستم گستران بود

مردی قیام کرده که تا روز رستحیز

نام گرامیش همه جا جاودان بود

فرزند با کفایت نستوه بوتراب

کز خون او زمین بلا گلستان بود

با خون نوشته است بتاریخ روزگار

هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود

بهر قیام نسل جوان برعلیه ظلم

اول شهیدش اکبر زیبا جوان بود

تکمیل تاشود سند سرخ انقلاب

امضاءزخون اصغر شیرین زبان بود

سیراب تا شوند همهتشنگان عدل

در خون طپیده ساقی لب تشگان بود

هفتاد وچند یاور وانصار ولشکرش

هریکچو آیت است که در خون طپان بود

عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل

سیراب زاشک دمبدم باغبان بود

قرآن ورق ورق پی تحکیم امر حق

تا نهضت مقدس دین جاودان بود

با این قیام کاخ ستم واژگون نمود

تابر قرار مکتب خون جامگان بود

بر انتقال خون شهیدان بی کفن

گاه قیام (زین اب )قهرمان بود

هر ارض(کربلایی) وهر یوم عاشری

تا انقلاب مهدی صاحب زمان بود

                             سرسلسله  مردم آزاد حسین استنقل از شکوفه های غم -صص135-136-نادعلی کربلایی -موسسه مطبوعاتی خزر -تهران----

آنکس که دراین ره سر وجان داد حسین است

مردی که چوکوهی ببر تیشه ی بیداد

دامن بکمر برزد واستاد حسین است

درسی به بشر داد بدستور الهی

درسش عملی بود نه کتبی ،نه شفاهی

آیین یزیدی که بری بود زانصاف

ننمود بتهدید وبه تطمیع گواهی

در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد

رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد

ننهاد بزنجیر ستم گردن تسلیم

حنجر بدم خنجر بیداد گران داد

مردانه دراین معرکه بنهاد قدم را

بر ضدستمکار بر افراشت علم را

با نیروی یزدانی وبا دست خدایی

بشکست بهم قدرت ارکان ستم را

اعلامیه از قتلگه کرب وبلا داد

با زینب وسجاد سوی شام فرستاد

این جمله زخون بود در آن نشریه مسطور

باید بشر از قید اسارت شود آزاد

او کرد بنوع بشر این قاعده تعلیم

کاندر ره آزادگی از جان نبود بیم

دیگر نهراسد زستمکار ستمکش

مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظیم

هر وحشی ناکس نزند کوس تمدن

هر کافر ناحق نزند لاف تدین

اشرار باحرار نگیرند سر راه

ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن

شمشیر نباشد بکف زنگی بد مست خائن نشود عالی وعالی نشود پست               باشد که ببالند وننازند ونتازند

از باب زر وسیم باشخاص تهیدست

برچیده شود قاعده ورسم توحش

از مسند حق دور شود قاضی حق کش

ازبین رود منکرومعروف بیاید                     جاهل رهد از جهل چو عالم بزید خوش

مردم همه با کافر وظالم بستیزند

پویند ره حق وزناحق بگریزند

کوبند همی سنگ الم بر سر بدخواه

بر فرق تبهکار همی خاک بریزند

این حکم صریح است وبدیه است ومحقق

چیره نشود حق کش وکشته نشود حق

بیداد گری را اثری نیست بعالم

زنده است حسین ابن علی آن حق مطلق-

(ازبصیر اصفهانی-به نقل از شاهکارهای ادب فارسی(اشک شفق)صص۲۰۰-۲۰۱ آراسته ی رضا معصومی -نشریه ماه نوع -ناشر : رشیدی -دیماه ۱۳۶۲ شمسی)-------------------

جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص ۲۰۲:--

تاابد جلوه گه حق وحقیقت سر توست

معنی مکتب تفویض علی اکبر توست

ای حسینی که تویی مظهر آیات خدای

این صفت از پدر وجد تو در جوهر توست

درس مردانگی عباس بعالم آموخت

زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست

طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟

آنکه بر مرگ زند خنده علی اصغر توست

ای که در کرببلا بیکس ویاور گشتی چشم بگشا وببین خلق جهان یاور توست

خواهر غمزده ات دید سرت بر نی وگفت:

آنکه باید به اسیری برود خواهر توست

(بابی انت وامي)كه تواي مكتب عشق

عشق را مظهر و آثار علي اصغر توست

ای حسینی که بهر کوی عزای تو بپاست

عاشقان رانظری دردم جان پرور توست

خواست (مهران )بزند بوسه سراپای تورا

دید هر جا اثر تیر زپا تاسر توست --

نقل از ص۲۰۲ اشک شفق -آراسته رضا معصومی-سروده احمدمهران - ---- سرسلسله  ی مردم آزاد حسین است

آنکس که دراین ره سر وجان داد حسین است

مردی که چوکوهی ببر تیشه ی بیداد

دامن بکمر برزد واستاد حسین است

درسی به بشر داد بدستور الهی

درسش عملی بود نه کتبی ،نه شفاهی

آیین یزیدی که بری بود زانصاف

ننمود بتهدید وبه تطمیع گواهی

در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد

رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد

ننهاد بزنجیر ستم گردن تسلیم

حنجر بدم خنجر بیداد گران داد

مردانه دراین معرکه بنهاد قدم را

بر ضدستمکار بر افراشت علم را

با نیروی یزدانی وبا دست خدایی

بشکست بهم قدرت ارکان ستم را

اعلامیه از قتلگه کرب وبلا داد

با زینب وسجاد سوی شام فرستاد

این جمله زخون بود در آن نشریه مسطور

باید بشر از قید اسارت شود آزاد

او کرد بنوع بشر این قاعده تعلیم

کاندر ره آزادگی از جان نبود بیم

دیگر نهراسد زستمکار ستمکش

مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظیم

هر وحشی ناکس نزند کوس تمدن

هر کافر ناحق نزند لاف تدین

اشرار باحرار نگیرند سر راه

ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن

شمشیر نباشد بکف زنگی بد مست خائن نشود عالی وعالی نشود پست               باشد که ببالند وننازند ونتازند

از باب زر وسیم باشخاص تهیدست

برچیده شود قاعده ورسم توحش

از مسند حق دور شود قاضی حق کش

ازبین رود منکرومعروف بیاید                     جاهل رهد از جهل چو عالم بزید خوش

مردم همه با کافر وظالم بستیزند

پویند ره حق وزناحق بگریزند

کوبند همی سنگ الم بر سر بدخواه

بر فرق تبهکار همی خاک بریزند

این حکم صریح است وبدیه است ومحقق

چیره نشود حق کش وکشته نشود حق

بیداد گری را اثری نیست بعالم

زنده است حسین ابن علی آن حق مطلق-

(ازبصیر اصفهانی-به نقل از شاهکارهای ادب فارسی(اشک شفق)صص۲۰۰-۲۰۱ آراسته ی رضا معصومی -نشریه ماه نوع -ناشر : رشیدی -دیماه ۱۳۶۲ شمسی)---

جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص ۲۰۲:--

تاابد جلوه گه حق وحقیقت سر توست

معنی مکتب تفویض علی اکبر توست

ای حسینی که تویی مظهر آیات خدای

این صفت از پدر وجد تو در جوهر توست

درس مردانگی عباس بعالم آموخت

زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست

طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟

آنکه بر مرگ زند خنده علی اصغر توست

ای که در کرببلا بیکس ویاور گشتی چشم بگشا وببین خلق جهان یاور توست

خواهر غمزده ات دید سرت بر نی وگفت:

آنکه باید به اسیری برود خواهر توست

(بابی انت وامي)كه تواي مكتب عشق

عشق را مظهر و آثار علي اصغر توست

ای حسینی که بهر کوی عزای تو بپاست

عاشقان رانظری دردم جان پرور توست

خواست (مهران )بزند بوسه سراپای تورا

دید هر جا اثر تیر زپا تاسر توست --

نقل از ص۲۰۲ اشک شفق -آراسته رضا معصومی-سروده احمدمهران

محرم-ماه خون وقیام -ماه شهاىت -ماه شکست دشمن

ماه قیام ،ماه حسین ، ماه انقلاب

ماه خروج پیشرومومنان بود

ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق

ماه ظهور عدل به اهل جهان بود

مردی قیام کرده به صحرای کربلا

کز خاندان خاتم پیغمبران بود

مردی قیام کرده که باانقلاب خون

بر هم زن رِِژیم ستم گستران بود

مردی قیام کرده که تا روز رستحیز

نام گرامیش همه جا جاودان بود

فرزند با کفایت نستوه بوتراب

کز خون او زمین بلا گلستان بود

با خون نوشته است بتاریخ روزگار

هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود

بهر قیام نسل جوان برعلیه ظلم

اول شهیدش اکبر زیبا جوان بود

تکمیل تاشود سند سرخ انقلاب

امضاءزخون اصغر شیرین زبان بود

سیراب تا شوند همهتشنگان عدل

در خون طپیده ساقی لب تشگان بود

هفتاد وچند یاور وانصار ولشکرش

هریکچو آیت است که در خون طپان بود

عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل

سیراب زاشک دمبدم باغبان بود

قرآن ورق ورق پی تحکیم امر حق

تا نهضت مقدس دین جاودان بود

با این قیام کاخ ستم واژگون نمود

تابر قرار مکتب خون جامگان بود

بر انتقال خون شهیدان بی کفن

گاه قیام (زین اب )قهرمان بود

هر ارض(کربلایی) وهر یوم عاشری

تا انقلاب مهدی صاحب زمان بود

نقل از شکوفه های غم -صص۱۳۵-۱۳۶-نادعلی کربلایی -موسسه مطبوعاتی خزر -تهران----

---

- سرسلسله ی مردم آزاد حسین است

 

آنکس که دراین ره سر وجان داد حسین است

مردی که چوکوهی ببر تیشه ی بیداد

دامن بکمر برزد واستاد حسین است

درسی به بشر داد بدستور الهی

درسش عملی بود نه کتبی ،نه شفاهی

آیین یزیدی که بری بود زانصاف

ننمود بتهدید وبه تطمیع گواهی

در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد

رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد

ننهاد بزنجیر ستم گردن تسلیم

حنجر بدم خنجر بیداد گران داد

مردانه دراین معرکه بنهاد قدم را

بر ضدستمکار بر افراشت علم را

با نیروی یزدانی وبا دست خدایی

بشکست بهم قدرت ارکان ستم را

اعلامیه از قتلگه کرب وبلا داد

با زینب وسجاد سوی شام فرستاد

این جمله زخون بود در آن نشریه مسطور

باید بشر از قید اسارت شود آزاد

او کرد بنوع بشر این قاعده تعلیم

کاندر ره آزادگی از جان نبود بیم

دیگر نهراسد زستمکار ستمکش

مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظیم

هر وحشی ناکس نزند کوس تمدن

هر کافر ناحق نزند لاف تدین

اشرار باحرار نگیرند سر راه

ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن

شمشیر نباشد بکف زنگی بد مست خائن نشود عالی وعالی نشود پست باشد که ببالند وننازند ونتازند

از باب زر وسیم باشخاص تهیدست

برچیده شود قاعده ورسم توحش

از مسند حق دور شود قاضی حق کش

ازبین رود منکرومعروف بیاید جاهل رهد از جهل چو عالم بزید خوش

مردم همه با کافر وظالم بستیزند

پویند ره حق وزناحق بگریزند

کوبند همی سنگ الم بر سر بدخواه

بر فرق تبهکار همی خاک بریزند

این حکم صریح است وبدیه است ومحقق

چیره نشود حق کش وکشته نشود حق

بیداد گری را اثری نیست بعالم

زنده است حسین ابن علی آن حق مطلق-

(ازبصیر اصفهانی-به نقل از شاهکارهای ادب فارسی(اشک شفق)صص۲۰۰-۲۰۱ آراسته ی رضا معصومی -نشریه ماه نوع -ناشر : رشیدی -دیماه ۱۳۶۲ شمسی)-------------------

جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص ۲۰۲:--

تاابد جلوه گه حق وحقیقت سر توست

معنی مکتب تفویض علی اکبر توست

ای حسینی که تویی مظهر آیات خدای

این صفت از پدر وجد تو در جوهر توست

درس مردانگی عباس بعالم آموخت

زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست

طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟

آنکه بر مرگ زند خنده علی اصغر توست

ای که در کرببلا بیکس ویاور گشتی چشم بگشا وببین خلق جهان یاور توست

خواهر غمزده ات دید سرت بر نی وگفت:

آنکه باید به اسیری برود خواهر توست

(بابی انت وامي)كه تواي مكتب عشق

عشق را مظهر و آثار علي اصغر توست

ای حسینی که بهر کوی عزای تو بپاست

عاشقان رانظری دردم جان پرور توست

خواست (مهران )بزند بوسه سراپای تورا

----

مهر تو مرا رکن نماز است حسین جان عشق تو مرا کعبه ی راز است حسین جان

روزی که شود بسته برویم در امید

بابکرم لطف توبازاست حسین جان

 

یک ذره غبار حرمت ای حرم دین در رتبه به از ملک حجازاست حسین جان

هرروزدهم بوسه بخاک حرم تو چون تربت تو مهر نماز است حسین جان

در کرببلا زان همه گلهای نکویت اصغر گل نشکفته ی ناز است حسین جان

ازداغ تودر گوشه ی ویرانه رقیه شمعیست که در سوز وگدازاست حسین جا

 

 

 

 

 

 

گر قلب من از سینه بر آرند ببینند باذکر تو در راز ونیاز است حسین جان

 

می خواستم از وصف وجلال تو بگویم دل گفت که اینقصه درازاست حسین جان -ای خون خدا خسرو محمود خصائل بر درگه تو خضر ایاز است حسین جان

 

 

در روز جزا کرببلایی زشفاعت بر سوی تو اش دست نیاز است حسین جان -به نقل ز

شکوفه های غم اثر طبع ناد علی کربلایی-صص۱۶۹-۱۷۰

-----

 

cنقل از شکوفه های غم -صص135-136-نادعلی کربلایی -موسسه----

 

محرم-ماه خون وقیام -ماه شهاىت -ماه شکست دشمن

ماه قیام ،ماه حسین ، ماه انقلاب

ماه خروج پیشرومومنان بود

ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق

ماه ظهور عدل به اهل جهان بود

مردی قیام کرده به صحرای کربلا

کز خاندان خاتم پیغمبران بود

مردی قیام کرده که باانقلاب خون

بر هم زن رِِژیم ستم گستران بود

مردی قیام کرده که تا روز رستحیز

نام گرامیش همه جا جاودان بود

فرزند با کفایت نستوه بوتراب

کز خون او زمین بلا گلستان بود

با خون نوشته است بتاریخ روزگار

هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود

بهر قیام نسل جوان برعلیه ظلم

اول شهیدش اکبر زیبا جوان بود

تکمیل تاشود سند سرخ انقلاب

امضاءزخون اصغر شیرین زبان بود

سیراب تا شوند همه تشنگان عدل

در خون طپیده ساقی لب تشگان بود

هفتاد وچند یاور وانصار ولشکرش

هریکچو آیت است که در خون طپان بود

عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل

سیراب زاشک دمبدم باغبان بود

قرآن ورق ورق پی تحکیم امر حق

تا نهضت مقدس دین جاودان بود

با این قیام کاخ ستم واژگون نمود

تابر قرار مکتب خون جامگان بود

بر انتقال خون شهیدان بی کفن

گاه قیام (زین اب )قهرمان بود

هر ارض(کربلایی) وهر یوم عاشری

تا انقلاب مهدی صاحب زمان بود

نقل از شکوفه های غم -صص135-136-نادعلی کربلایی -موسسه مطبوعاتی خزر -تهران-


نوشته شده در تاريخ جمعه 15 شهريور 1398برچسب:محرم,ماه خون ,ماه حسین است,ماه قیام,ماه شهادت, توسط محمدحسن اسایش

 دوبیتی هاکه در محل به آن چهار (چار) بیتی گفته می شود  وانواع عاشقانه  ودررابطه با موضوعات وابسته بکار یا زندگی انسانها دارد ودر محلهای مختلف از جمله در پشت کار قالی بافی ویا در شب نشینی ها ویا درروزهای دروی گندم ویا در هنگام آبیاری ویا علف چینی خوانده می شوند وگاهگاه از زبان عاشق ومعشوق خوانده می شوند ونیز فراقی ها که باز اززبان عاشق ومعشوق ویا مادر وفرزند ویا برادر وخواهر دور از یک دیگر خوانده می شوند واکثرااز فراق وجدایی ویا دوری از وطن وغربت سخن می گویند ودر شب نشینی ها ویا شبهای عروسی ودامادی ویا در هنگام کار خرمن کوبی ویا کار قالی بافی ویا کاردرمزرعه خوانده می شوند واکثر اوقات دو نفر در جواب یک دیگر می خوانند بسیار گسترده وفراوانند وکسی نمی تواند همه ی آنهارا بیاد داشته ویا شمارش کند ومن تا جایی که در خاطر دارم ویا به آن دسترسی داشته ام گزیده ای از آنهارا درذیل برای برنامه فرهنگ مردم به نگارش می آورم ناگفته نماند که در بیرجند وکوچ به مجالس شب نشینی (آتشانی یا اءتشونی- به فتح همزه اول وسکون همزه دوم ) گفته می شود واما دوبیتی ها وفراقی های روستای کوچ:

1-خداوندا خداوند جهانی     خداوند زمین وآسمانی    خداوندا تو پیران بیامرز     جوانان را بکام دل رسانی 

2-خدایا دل دونیمه دل دو نیمه      فراق راه دور هیچ کس نبینه(نبیند)

فراق راه دوری که مو (من) دیدم         مسلمان نشنوه ( نشنود) کافر نبیه (نبیند )

3-محمد را جمال پاک صلوات     بر آن خورشید نه افلاک صلوات 

امیرالمومنین ، اولاد اورا         بلند وبی حد وبی باک صلوات 

4-علی ر(را) دیدم علی ردر خواب دیدم    علی ر(را) در مسجد ومحراب دیدم 

علی را کی شناسد هر منافق       علی ر(را)در رخت عالم تاب دیدم 

5-خدا کرده که مو (من) دور از تو باشم          بغم باریکتر از موی تو باشم (به ضم ش)

خدا داده به تو حسن  وجمالی       که مو (من) در حسرت روی تو باشم 

6-ستاره سرزد و بیدار بودم          بپای رخنه ی دیوار بودم 

ستاره ی صبح صادق که اثر کرد       هنوز در انتظار یار بودم (به ضم دال تلظ کنند)

7-هوا گرم است وسر سایه میآیه   صدای کل کل پایه می آیه (می آید)

صدای کل کل پایه نه چندان     صدای کفش جانانه می آیه 

8- دو تا یار دارم ویک نیمه ی دل      میان هر دو دو افتاده مشکل                                        خداوندا تو این دل را دو تا کن        به هریک می دهم یک نیمه ی دل 

9-شب مهتاب ومهتاب دش من مو (من)       دو زلف یار طوق کردن مو 

خداوندا تو تاریکی بپا کن      که تاریکی رفیق  وهمدم مو (من)

10-درو را با سر دشت می کنم مو (من)        تورا می بینم وغش می کنم مو (من)

همون(همان) خاکی  که از کفشات بریزه        همون را سرمه ی چشم می کنم مو 

11-صدا کردی بقربان صدایت        ببرم چادری تا ساق پایت 

 ببرم چادری کوتاه نباشه (نباشد )    که نامحرم نبینه دست وپایت 

12-هوا گرم است وگرمی می کنه دل      هوای حوض سنگی می کنه دل 

هوای حوض سنگی را نه  چندان        هوای سر بلندی می کنه دل 

13-رمه در کال ومو پایین کالم           رمه چرخ میزنه مو بی خیالم 

خدایا گرگ گرسنه زود بمیره      که هر شو می بره مال حلالم 

14-الا بابا که خود کردی کلانم           بدست خود زدی آتش بجانم 

زبان زرگری گفتی بله کن        بله کردم که خشک می شد زبانم (گویند این دو بیتی را هنگام رفتن دختر به خانه شوهر عروس در هنگام خداحافظی با پدرش می خواند )

15-مو مرغی بدم  میون مرغان شما     سنگ بزدی(بزدید) پریدم از بام شما

سنگی بزدی (بزدید) بال موره (منرا) بشکستی ( بشکستید)    مواهل بدم به گفت وفرمان شما 

( گویند این دو بیتی را دختر هنگام خداحافظی با مادر ورفتن به خانه شوهر می خواند وگله ودرد دل خودرا با پدر ومادر بیان می کند )

16-چنو ( چنان ) ناله مکن که جان ندارم    توانای ناله ی سوزان ندارم 

چنو( چنان ) باران غم باریده بردل            که مو درد تورا درمان ندارم 

17- بیا تا ما وتو همراز باشیم   چو کفتر بر گلوی چاه باشیم 

اگر کفتر  نناله ما بنالیم       زحال یک دیگر آگاه باشیم 

18-سیه طالع زمادرزاده بودم     به غم های جهان افتاده بودم 

در آن روزی که طالع می نوشتند        یقین مو از قلم افتاده بودم 

19-برخیز ته(تا) برم(بریم = برویم) ازاین ولایت من وتو      تو دست مرا بگیر ومو دامن تو 

جایی برویم که هردو بیمار شویم           تو از غم بیکسی ومو از غم تو 

20-سرت بردار تا مو رویت بینم          کمند طاق ابرویت ببینم 

کمند طاق ابرو گرد گرفته      بده دسمال ته مو گردش بگیرم 

21-زدست راه غربت داد وبیداد     زدست راه غربت ناله ی زار 

نمی دونم کدام خانه خرابی     کلید راه غربت را به مو(من)داد

22- راه غربت مرا بجان آورده     گوشتای موره(مرا ) به استخوان آورده 

بهره نخوره زخانمان وفرزند        هرکس که جدایی به میان آورده 

23-آشنایی می توان کرد وجدایی مشکل  است    شربت روز جدایی مثل زهر قاتل است

حاصل عمرم تو بودی ای عزیز مهربون      چون تو رفتی ازبرمو(من) عمر مو (من) بی حاصل است

24-چرا سر گشتگی  بنیاد کردید      مرا با ناله و فریاد کردید 

 مگر مهر علی دردل نداشتید        که ایام گذشته ر(را) یاد کردید ( بجای کردیدلفظ( کردی) به فتح کاف وسکون ر  وفتح دال وسکون یاو تلفظ کنند که صیغه جمع واحترام آمیز است ).

25-دلی دارم ، دلی دارم پر از غم         نه یک جو می کنم غم از دلم کم

نه دستم می رسد که گل بچینم        نه آن سرو بلند سر می کند خم 

26- گل سرخم گل سرخ الاله    بدنبالت کشم صد آه وناله

اگر یک شب بیایی ور سرایم            خودم ساقی شوم ، چشمم پیاله

27-خودم مرواریم، در می شناسم    میون خارها ، گل می شناسم 

 خودم سوداگر کل هراتم  (جهانم)      زن مقبول به چادر می شناسم 

28-بیابون گشته راه این ول من        غمانت کارکرده ور دل مو (من)

دعایی می کنم باران نباره        که سرما خورده ای برگ گل مو (من)

29-دلم خواهه نشینه روبرویت     بدست خود زنم شانه به مویت

خدا تخت سلیمانی به من داد        همون روزی که کردم گفتگویت (گفتگوکردن = خواسگاری کردن )

30-نوشتم بر درو دیوار باغت             که روز عید می آیم سراغت 

برایت کفش وانگشتر میارم          اگر راضی بشه نه نه ی چاقت (= منظور مامان چاق هست )

31-نگار مو نشسته پای دیوار      نمی دانه غلاج درد بیمار

علاج درد بیمار یک طبیبی است        علاج درد عاشق دیدن یار 

32-بیا مرغ سفید سینه چاکم        اگر امشو (امشب) نیایی  مو (من) هلاکم 

اگر امشو (امشب ) نیایی تا خروس خوان          خروس خوان دگر مو (من) زیر خاکم 

33-هلا دختر دو چشم زاغ داری         سبد در دست ومیل باغ داری

سبد دردست ، میل باغ ما کن             سرم را بشکن ودردم دوا کن 

34-کسی که عاشقه مست وملنگه            در خلوت خونه مثل  پلنگه

 خموشی که نمی تون خورد نان          در امر عاشقی خیلی زرنگه

35-کسی که عاشق است ازجان نترسد         زبند وکنده وزندان نترسد 

دل عاشق مثال گرگ گشنه        که گرگ از هی هی چوپان نترسد 

36- اگر یار منی یک جو نخور غم      بده دستت بدستم ، خاطرت جمع

 نیم نامردکه بد قولی نمایم       به قرآنی که می خوانم دمادم -

37-چنان مهرت به قلب مو اثر کرد       مرا از عالم هستی بدر کرد 

نگار مو نشسته بر لب جو                عجب دستمال مشکینی بسر کرد

38- نگین انگشتری دارم بنامت             میان هر دو لب گیرم سراغت 

اگر پنج بوس دهی امروز بعاشق             دعای جالبی خم کرد (خواهم کرد ) بجانت 

39-سه ماه بعد عید سال نو شد              به خوش بختی که ایام درو شد 

پسر در پشت زین وسایه ی چتر             بمیرم بر کسی که بر مو، دتو شد (= تبکرد )

40-دوتا لیمو فرستاده ول مو (گل مو)           برای صبر و آرام دل مو 

چقدر صبر وچه بس زحمت کشیدم             ول بالا بلند عاقل مو 

41-دلم تنگ است برای دیدن تو      برای چشمان وآن خندیدن تو 

دلم تنگ است برای شبهای مهتاب          بروی تخت خواب ، خوابیدن تو 

42-یتوی خانه ی بیرجند اسیرم              هوای جای پات کرده مریضم 

کسی نیسته که پرسد حال زارم      غریب وبیکسم ، هیچ کس ندارم 

43-اگر خشخاش گرده استخوانم            همان قولی که دادم با زبانم 

اگر صد سال دیگر زنده باشم        تو باشی دلبر شیرین زبانم 

44-رضا هستم که مو سیخ پخل شم (شوم)        بتوی مشت ابرو برکمند شم 

چنان مهرت فتاده در دل مو         که مو از لیلی و مجنون بتر شم 

45-نسایو سرمه در چشم چپ تو        طلا می پاشد از کنج لب تو 

طلا می پاشد خروار به خروار              به مثقال می فروشد مادر تو --- پخل در بیت اول شماره 44 : ساقه گندم راگویند که درساخت پالان الاغ از آن استفاده می شود ---

46-به پشت بام درخت بید دارم       به درگاه خدا امید دارم 

به درگاه خدا امید تا کی ؟     ترا بر دیگری کی دید دارم ؟

47-کسی چون من غریب در این وطن نیست          گرفتار غم ودردو محن نیست 

نه تنها، در غریبی در امانم               کسی چون با خبر ازدرد من نیست 

48-غریب افتاده ام در این ولایت      به هرکس می رسم داد وشکایت 

نه رو دارم دراین قلعه بمانم        نه رودارم ، روم سوی ولایت 

49-سر کوی بلند تا کی نشینم              که لاله سر زند مو گل بچینم 

گل سرخ وسفید بر هم تنیده                پریشانم کدام گل را بچینم 

50-زدست دیده ودل هردو فریاد            که هرچه دیده بیند ، دل کند یاد 

بسازم خنجری نیشش زپولاد       زنم بر دیده تا دل گردد آزاد 

51-دو چشمانت خوراکم بر انداخت            غمانت رخنه در عمر من انداخت 

نمی دانم کدام خانه خرابی          ظهور عاشقی در عالم انداخت 

52-به چشمات سرمه ی تر می کشی گل !       بقلب مو تو خنجر می کشی گل 

بگشتم ملک ایران را سراسر               ببینم از کجا سر می کشی گل 

53-بده پنج بوس که از بوم پایین آیم         بدنبالت به شهر قاین آیم 

دوازده منزله تا شهر قاین                  دوازده منزل ویک منزل آیم 

54-صدا کردی به قربان صدایت               چه می خواهی بیارم از برایت 

منم در عالم ویک قطره ی خون         همان خونم حنای دست وپایت 

55-الا دختر دو چشم لاله داری            طناب در گردن گوساله داری 

طناب از گردن گوساله بر دار                چه منت بر من بیچاره داری 

56-بگو وا دلبر گردن بلورم                  خصو صا ترکه ی شاخ کهورم 

 نباشه هیچ لباسی قابل تو        بگیر از من بپوش یل سمورم

57-دماغت چون قلم هموار وباریک         رخت مشعل در این شبهای تاریک 

دو زلفت هم چو شاخ قوچ جنگی           که دارد جنگ با هر ترک وتاجیک 

58-غریب وبی کس وبی خانمانم             که دور از دلبر شیرین زبانم 

غریبی آنقدر سختم نبوده         زدوری رخت مو غرق خونم 

59-بلندای دلم سرو و سمن نیست        قشنگی دلم گل در چمن نیست 

خبر آومد که مو آتش گرفتم          چمن می سوزد ودل با جبر نیست 

60-سرت بالا کن وبنگر خدارا      مبادا بشکنی عهد ووفا را

مبادا با رفیقان یار گردی              که بر هم میزند سودای مارا 

51-دو چشمانت خوراکم بر انداخت            غمانت رخنه در عمر من انداخت 

نمی دانم کدام خانه خرابی          ظهور عاشقی در عالم انداخت 

52-به چشمات سرمه ی تر می کشی گل !       بقلب مو تو خنجر می کشی گل 

بگشتم ملک ایران را سراسر               ببینم از کجا سر می کشی گل 

53-بده پنج بوس که از بوم پایین آیم         بدنبالت به شهر قاین آیم 

دوازده منزله تا شهر قاین                  دوازده منزل ویک منزل آیم 

54-صدا کردی به قربان صدایت               چه می خواهی بیارم از برایت 

منم در عالم ویک قطره ی خون         همان خونم حنای دست وپایت 

55-الا دختر دو چشم لاله داری            طناب در گردن گوساله داری 

طناب از گردن گوساله بر دار                چه منت بر من بیچاره داری 

56-بگو وا دلبر گردن بلورم                  خصو صا ترکه ی شاخ کهورم 

 نباشه هیچ لباسی قابل تو        بگیر از من بپوش یل سمورم

57-دماغت چون قلم هموار وباریک         رخت مشعل در این شبهای تاریک 

دو زلفت هم چو شاخ قوچ جنگی           که دارد جنگ با هر ترک وتاجیک 

58-غریب وبی کس وبی خانمانم             که دور از دلبر شیرین زبانم 

غریبی آنقدر سختم نبوده         زدوری رخت مو غرق خونم 

59-بلندای دلم سرو و سمن نیست        قشنگی دلم گل در چمن نیست 

خبر آومد که مو آتش گرفتم          چمن می سوزد ودل با جبر نیست 

60-سرت بالا کن وبنگر خدارا      مبادا بشکنی عهد ووفا را

مبادا با رفیقان یار گردی              که بر هم میزند سودای مارا 

61- تو کردی گیوه ی نازک بپایت       به هرجا می روی جانم فدایت 

به هر جا می روی باید بدانی سیه   سیه چشمی نشسته در هوایت

62-بیا دلبر بده دستت بدستم            اگر ترکت کنم قران وخصمم 

اگر ترکن کنم یاری بگیرم                  شوم کور وبگیری هر دو دستم

63-اگر پیرم به جاهل ناز دارم            بگرد غنچه گل پرواز دارم 

اگر صد سال از عمرم گذشته              هنوزم ور جوانان ناز دارم 

64-بلند بالا ندیدم کامی از تو                      کشیدم سال وماه بد نامی از تو 

کشیدم سال وماه ، پایت نشستم              ندیدم بیوفا ، پیغامی از تو 

65- قد سروت الهی خم نگردد         دل شادت دچار غم نگردد

چنان در پیش چشمانم عزیزی                  که سایه ت از سر من کم نگردد

66-سرم گردرد گیره وا که گویم             رخم گر زرد گرده وا که گویم ؟

دوای درد سر زانوی یار است              مو که یاری ندارم وا که گویم 

67-به بیرجند خرابه خونه ی مو          بگو با دلبر جانونه  ی مو 

ز عشق او پریشان روزگارم               پریده خواب خوش از دیده ی مو 

68-بیا جانا که جانم را تو داری         کلید خانمانم را تو داری

تمام جان من گشته فدایت             بیا جانا که درمانم تو داری

69-دلم میخواد که دلسوزم تو باشی           چراغ وشمع وپی سوزم تو باشی 

دلم میخواد که در شبهای مهتاب         همان ماه دل افروزم تو باشی

70-دلم درد ودلم درد ودلم درد             برویم واکنید باغ گل زرد 

برویم واکنید هرگز مبندید                غریب وبی کسم رنگم شده زرد 

71-اگر تو گوهری مو کهربایم             اگر تو نقره ای مو از طلایم 

اگر تو بچه ای ، شرمت میایه            بجایی وعده کن تا مو بیایم

72-به چشمم انتظار است وا گل من          دو دستم زیر بار است وا گل من 

بیا تاسیر دیدارت ببینم                      که دنیا بی قرار است وا گل من 

73- سه پنج روزه که بوی گل نیومد        صدای چه چه بلبل نیومد 

برید از باغبان گل بپرسید        چرا بلبل به سیر گل نیومد 

((درابیات فوق علاوه بر حفظیات سینه خویش ، از دفتر یادداشتی که در سال 1367 شمسی توسط دانش آموز دوم فرهنگ وادب دبیرستان رجایی بیرجند بنام هوشنگ قربانی در اختیارم گذاشته است  استفاده کرده ام البته بعد از 30 سال )) اسایش - ادامه دارد-----

اشعار ودو بیتی های زیر از دفتر دانش اموز خزاغی نژاد دانش آموز سوم فرهنگ وادب  دبیرستان زینب  بیرجنددر سال 1368 شمسی  بهره مند شده ام :

74-بباغ رفتی خبر دارم نکردی             به گل چیدن چرا یادم نکردی ؟

میان دوست ودشمن خواب بودم               چرا از خواب بیدارم نکردی ؟

75-بدسمالت شمارم نقره هارا          بدل مو دوست می دارم شمارا 

الهی خانه ی دشمن بسوزه              که بر هم می زند سودای مارا

76- بقربونت شوم ای کوگ(کبک ) خالدار      مرا کی می بری ور سوی بازار 

مرا جایی ببر که سایه باشه              درخت زنجفیل تازه باشه 

77-الا دختر فدای رنگ وبوبت               فدای غبغب زیر گلویت 

برو عشق مرا با مادرت گو              که فردا شو میایم گفتگویت

78-غریبی رفتم واز تو گذشتم             دو چشمم اشک می بارد وبستم 

دلی که صبح وشام یاد تو میکرد            خدا صبری بدل داد ونشستم

79-درختی که خشک شه شاداب نمی شه     گلی که باز شد غنچه نمی شه 

کسی که با کسی دل داده باشه            به یک سال ودو سال دل کن نمی شه 

80-گلم می رفت دلم باور نمی کرد          گلم مینشست ،برویم حنده می کرد

دو دست بر سر زنم خنجر به سینه           دو چشمم از فراقش گریه میکرد 

81-خداوندا مرا کن موی دلبر                زغم حلقه زنم بر روی دلبر 

خداوندا مرا آیینه گردان                          که صبح وشام ببینم خوی دلبر 

82-چه می بود گرسرم پای تو می بود            تنم قلیچه وجای تو می بود 

صبا که حاجی ها از حج بیایند             زیارتگاه من  روی ماه تو می بود 

83-نگارا با خبر باش که می ایم         بروی بالشت پر باش که می ایم 

برو بالشت پر، نالین مخمل        زگلها تازه تر باش که می آیم 

84-گلی میخوام که از عناب باشه       میان دختران او طاق باشه 

 میان دخترای گل عالم               قدم بگاره ، خوش رفتار باشه 

85-دلی دارم که با غم سازگاره            مرا با شادی مردم چکاره 

دلی دارم پر از بیت وپر از غم         که هر بیتی زیک ملک ودیاره 

86-دل تنگم ودلگشای مو در سفره           بیچاره  و ناتوان وجون در خطره 

آن کس که دوای درد مو می باشه           در غربت ودر شهر ودیار دگره 

87-چنو که می روی این سو نگاه کن        مو رنگ زرد تو ام دردم دوا کن

مو رنگ زرد تو ورنجیده دل               دل رنجیده را از خود رضا کن 

88- الادختر که موهای تو بوره           به حمام می روی  راه تو دوره 

به حمام می روی زودتر بیایی                 که آتش در دلم مثل تنوره

89-بیا جانا بناکن مهربانی          دوباره نیست ایام جوانی 

جوانی نو بهار ی بود وبگذشت              بسی پیران کنند یاد جوانی 

90-فلک داد وفلک داد وفلک داد       فلک از کوچکی غم را به من داد 

فلک نگذاشت که مو بی غم نشینم            کلید راه غربت را به من داد 

91-دلم تنگه چطو رات ها نشینم           به پای بوته ی نعنا ء نشینم 

 بپای بوته ی نعنای خوش بو         غریبم وتک و تنها  نشینم 

92-سر کوه بلند تا کی نشینم            که لاله سر زند مو گل بچینم 

 گل سرخ وسفید بر هم تنیده            نمی دانم کدام گل را بچینم

93-قلم را سر کنید از استخوانم            مرکب گیری از رگهای جانم 

 مرکب گیری ونامه نویسی           برای دلبر نامهربانم 

94-دو تا بودیم دو تا تیر مار جفتی          نمی دانم میان ما چه افتید 

 نمی دانم کدام کافر دعاکرد          سر وکارم به ملک مردم افتید 

95- ستاره اسمان نقش زمینه          براتدر غم مخور دنیا همینه 

غم دنیا وروز وا پسین را           مخور جانم که دنیا این چنینه 

96-سه روزه رفته ای سی روزه حالا         زمستان رفته ای نوروزه حالا

تو خود گفتی سر هفته میایم             شماره کن ببین چند روزه حالا 

97-از این جا تا به بیرجند  خیلی راهه         همه کوه وکمر سنگ وسخاله 

 که کوهها نشکنم ، سنگها بچینم              که یارم در غریبی چشم براهه 

98-سه تا خواهر بودیم درطاق ایئان    که روز در خانه وشب در بیابان 

زدند تیری ومارا تاق کردند             دل ما خواهران را داغ کردند 

99-دو گل بودیم مقام ما چمن بود دو تن بودیم نفس در یک بدن بود 

ازآن روزی که ما کردیم جدایی        خوراک هر دو مان خون جگر بود

 

100-سر راهت نشینم خسته خسته       گل ریحان بچینم دسته دسته 

گل ریحان که بویت را نداره              بچینم از لبانت مغز پسته 

 101-نویسم نامه ای از برگ انگور               شدی سر باز ورفتی از وطن دور 

بحق ماه وخورشید وستاره             تو رفتی  از غمت ، چشمم شده کور 

102-بسوی من ایی که  یار وفادار منم       هر چه داری به من آری که خریدار منم 

گر تو شاهی ودلت عزم تماشا دارد       بر من ای که  هم گل وگلزار منم 

103-پدر خوبه ومادر نازنینه       برادر میوه روی زمینه 

اگر گردی همه عالم سراسر              نبینی میوه ای مثل برادر 

104-اگر یار منی با کس مگو یار          اگر گویی زبان تو کند مار 

اگر گویی دو چشمت کور گردد          شوی کور ونشینی پای دیوار 

105-الا دختر نمیشناسی خدارا      چرا گم کرده ای روی وفا را 

 سگی را بسته ای دالان خونه         نمی شناسه غریب وآشنا را 

106-از اینجا تا  به بیرجند چند گداره            گدار اولین نقش ونگاره 

 گدار دومین مخمل بپوشم            گدار سومی دیدار یاره 

107-الا دختر دو چشم زاغ داری       سبد در دست ومیل باغ داری 

سبد دردست ومیل باغ ما کن              سرم را بشکن ودردم دوا کن 

108-لب بوم امدی چادر سر انداز        مرا طوق طلا کن گردن  انداز 

اگر طوق طلا قربی نداره           مرا فیروزه کن کنج لب انداز

109-سه پمج روزه که رنگ مو شده زرد         نه سر دارم نه سامان ونه لنگر 

نه سر دارم که در مجلس نشینم            نه پا دارم روم پابوس دلبر 

110-گل خودرا بدیدم دسته دسته       میون سنگ مر مر ریشه بسته 

 الهی بشنکنه آن سنگ مرمر        نگار نازنین تنها  نشسته 

111-اگر تر کت کنم می میرم از غم             جدایی گر کنیم می پاشیم از هم 

دل مو گوره ی آتشگرونه                 اگر شعله کشد می سوزه عالم 

112-خداوندا غریب کازرونم         گرفتا ر دل شیرین زبونم 

همه می گن(می گویند ) برترک دلت کن       خداوندا نمی گرده زبونم 

113-سر من سینه از من ، خنجر از تو        لب خشکیده از من ، کوثر از تو 

اگر خواهی که خویشانت نفهمند                اشاره از من وفهمیدن از تو 

114-عزیزی در سفر دارم خدایا         عجب عشقی بسر دارم خدایا 

همه گویند  عزیز تو میایه             به دل شوق دگر دارم خدایا 

115-مسلمانان دلم انگور مایه(می خواهد)       دو چشمانم زن مقبول مایه 

هنوز دستم بدستش نارسیده          بجایی امدم که پول مایه 

116- مو گل بودم ز عشقت خار گشتم         طلا بودم چو زهر مار گشتم 

گلی بودم میان تازه گلها        ز عشقت بی پر وبی بال گشتم 

117-ستاره اسمان  هیکل کنم مو            سلا م بر دین پیغمبر کنم مو 

 به دندانی که می خواند پیمبر           سلام بر روی پیغمبر کنم مو 

118-ستاره اسمان نقش زمینه          برادر غم مخور دنیا همینه 

برادر غم مخور دنیای فانی              که نقش اول وآخر همینه  

119- عی را دیدم علی ر در خواب دیدم          علی در مسجد ومحراب دیدم 

علی دیدم سوار اسب دلدل                  چو قنبر در رکابش می دویدم 

120-ستاره سرزد وبیدار بودم         بپای رخنه ی دیوار بودم 

 ستاره ی صبح صادق که اثر کرد              هنوز در اتظار یار بودم 

121-اگر یار مرا دیدی به بیشه         بگو مندیل آخوندی بپوشه 

 اگر مندیل بپوشه خوب بپوشه           اگر نه گنده می پوشه نپوشه 22

122-اگر یا مرا دیدی به خلوت           بو ای بیوفا ای بی مروت    

 اگر یا مرا دیدی بجایی           رسانی از زبان من دعایی 

123-گل سرخ وسفیدم بارک الله       بنفشه برگ بیدم بارک الله 

 میان دختران دل بر تو بستم         نکردی ناامیدم بارک الله 

124-عزیزم می دوید مو می دویدم         عزیم می نشست مو می رسیدم 

دو تا خال سیاه کنج لبش بود         اگر او می فروخت مو می خریدم 

125-سیه چشمی بمثل چوب غوزه     رخ یارم بمثل ماه روزه 

هر آن کس که مرا از یار جداکرد   بمثل روغن مندو (منداب) بسوزه 

126-سر دستمال دلبر ریشه ریشه       سرم از کار دلبر وا نمی شه 

 ولی پنجاه تومن دادم خریدم           هنوزم مادرش راضی نمی شه (نمی شود )

127-دو تا نار ودو تا سیب و دو تا به           شماره کن بدست دلبرم ده 

 اگر دلبر در آن خانه نباشه            شماره کن بدست مادرش ده 

128-اگر دینی اگر فرزند دینی           اگر فرزند زین العابدینی

اگر ملک خدارا بر تو بخشند         در آخر مالک یک گز زمینی 

129-نمی دانم که عریانم که کرده         خودم قصاب وبریانم که کرده 

 الا قصاب ببر تو استخوانم          ببین غم با لب وجانم چه کرده 

130-صفا هان را صفاهان می توان گفت        مشهدرا جای شاهان می توان گفت 

به مشهد گنبد  آقا نباشه          مشهد را کافرستان می توان گفت 

131-نمی خوانم که خونم می زند جوش                نمی خوانم که همسایه کنه گوش               نمی خوانم که گویند دایه داره       طمع بر دختر همسایه داره 

132-نگار نازنین از من چه دیدی     چنین مهر ومروت  را بریدی

  مو که حرف بدی با تو نگفتم          چنین  یک بارگی از مو  رمیدی

133-چنو که می روی من غصه دارم          که چند رازی به تو نا گفته دارم                                چنو که می روی سوی ولایت            بسی درد دل نا گفته دارم 

134-چرا غم می خوری از بهر مردن            مگر آنها که غم خوردند نمردند 

برو بر کنج قبرستان گذر کن             ببین از مال دنیایی چه بردند

135-مخور غصه که رنگت سایه می شه         گل خوشبوی  تو هم سایه می شه 

 مخور غصه منال اندر شب وروز        مراد هردو تا ما داده می شه 

136-سر کوهها بدو دو می روم مو          بپا بوس  گل نو می روم مو 

اگر دانم گل نو بار کرده              سه منزل را به یک شو می روم مو 

137-غریبم راز خود را با که گویم          که گم کردم سر وسامان خود را 

چو کفترها زدست مو پریده        کجا پیدا کنم شهباز خودرا 

138-دیدی که فلک بما چه بیدادی کرد          در کلبه ی غم بدم مرا وادی کردد( پیدا کرد)

رفتم به سفر که از غمت بگریزم       غم آومد ودر سفر مرا وادیزکرد (پیدا کرد )

139-چه سازم که صدای مو جرس نیست           در این جسم ضعیف مو نفس نیست 

چه سازم با رفیق نامناسب           رفیق روز آخر هیچ کس نیست 

140- نگارا می کنی از من کناره         وفاداری تو ننگی نداره 

تو پنداری که از چنگم خلاصی              مگر در آسمان گردی ستاره 

141- نماز شام نماز مو قضا شد         دو تا بلبل زچنگ مو رها شد 

 یکی در باغ شاهان جا گرفته                یکی جارو کش امام رضا شد 

132-نگار نازنین از من چه دیدی         چنین مهر ومروت را بریدی

مو که حرف بدی با تو نگفتم      چرا یک باره تو از مو رمیدی 

133- چنو که می روی مو غصه دارم       که هم رازی به تو نا گفته دارم 

چنو که می روی سوی ولایت            بسی درد دل ناگفته دارم 

135-چرا غم می خوری از بهر مردن         مگر انها که غم خوردند نمردند 

 برو بر کنج قبرستان گذر کن          ببین از مال دنیایی چه بر دند ------- 

142-بزن نی را که غم داره دل مو        بزن نی را که دوره منزل مو 

بزن نی را مقام نی مگردان                دور افتاده یار جاهل مو 

143- سر کوه بلند دیدم نسا ء را        کمر باریک وبازو بند طلا را 

 بار دگر بینم مو اورا          زیارت می کنم امام رضا را 

144-بنالم من بنالم تا سحر گاه            بنالم همچو یوسف در ته چاه 

بنالم تا خدارا خوش بیایه             که یوسف را رسانه بر زلیخا 

145-نماز شام از قلعه گذشتم            دل پر حسرت ونارنج بدستم 

دل پر حسرت ونارنج شیرین          غریبی را وطن کردم ، نشستم 

146-قبا آیین قبا تا پشت پایت         به مشهد می روی جانم فدایت 

به مشهد می روی مارا دعا کن       سیه چشمی نشسته در وفایت 

147-دو سه روزه که یارم ناز کرده          در غصه برویم باز کرده 

قفس بشکسته ومرغم پریده                 نمیدانم کجا پرواز کرده 

148-دلم می خواست برم امام رضا را           ببوسم گنبد زرد طلا را 

بقر بونش برم این طور امامی      تعارف می کنه شاه وگدارا

149-سر کوه بلند فریاد کردم       امیر المومنین را یاد کردم 

امیرالمومنین یا شاه مردان         دل نا شاد مارا شاد گردان 

150دوتا سرو بلند بادیم وباهم       جدا گشتیم وهردو می خوریم غم 

جدایی ما نکردم که خدا کرد         که غم باشد خوراک ما دمادم 

151-سرم بر ملک نیمروزه خدایا           دلم بهر تو می سوزه خدایا 

 از آن ترسم بمیرم در غریبی       کفن بر من که می دوزه خدایا 

152-اگر می شم انار دانه میشم (می شوم )      بقربان گل چار شانه می شم 

 همه می گند (می گویند) برو ترک گلت کن         چطور ترکش کنم دیوانه می شم 

153-بدیدم یار مو سر شیوه می رفت          بباغستان برای میوه می رفت 

به باغستان برای میوه ی خوب          به صد ناز وبه سیصد غمزه می رفت 

154-قدت ازدور می بینم  بسم نیست       بجایی رفته ای که دست رسم نیست 

بجایی رفته ای در سر بلندی          سخن دارم  مجال گفتنم نیست 

155-عزیزم یار خوبه یار خوبه       سر قلیان میخک دار خوبه 

 زنان پا سفید ودست حنایی          برای آدم پول دار خوبه 

156-حالا میرم به غریبی که بسازم خونه       از اشک چشم  خود نویسم نامه                             حالا اون نامه واون جواب نامه       حالا از اومدنم دگر خدا می دونه 

157-سرم گردرد گیره با که گویم         رخم گر زرد گرده با که گویم 

دوای درد سر دردست یاره              مو که یاری ندارم با که گویم 

158-نگارو عاشق زارم تو کردی           درخت گل بدم  خارم تو کردی 

درخت گل بدم در توی گلزار              بخاک کوچه پامالم تو کردی  

159-ز اقبال گرانم مادرم مرد              مرا با دایه دادند دایه هم مرد 

به شیر یک بزی کردم قناعت              خدا بر سر زد و بز غاله هم مرد 

160-نگارا عاشقم عاشق ترم کن      زلیلی و زمجنون بد ترم کن 

زلیلی وز مجنون بدتر هستم           به کوچه ی عاشقی خاکسترم کن 

161- شکسته پای مو بی پا بماندم      چو کفتر در گلوی چاه ماندم 

چو کفتر در گلوی چاه سنگی           رفیقان رفتند وتنها بماندم 

162-از او سا عت که بی مادر شدم مو          قلم بشکست وبی لنگر شدم مو 

قلم بشکست وافتاد موج دریا       چنو سوختم که خاکستر شدم مو 

163-بپا ی چرخ خیاطی نشستم           که دلبر جان بیایه اور ببینم 

 که دلبر جان بیایه خرمن گل           زپای خرمن گل خوشه چینم 

164-نماز شام که مو در خور بودم       همه دلشاد ومو دلکور بودم 

الهی شعله ی آتش بمیره               که مو از مادر خود دور بودم 

165-شتر خوبه بزیر بار خوبه         بچه خوبه  ببوی یار خوبه 

شتر خوبه بزیر بار انگور               بچه خوبه ببوی یار مقبول

166- سه ماهه وسه روزه وسه نوروز        بدنبال تو می گردم شب وروز

تو که با ما سر یاری نداری               چرا با ما نگفتی تو همان روز 

167-اگر یارم مرا خواهد غمی نیست         که درد غاشقی درد کمی نیست 

اگر یارم مرا خواهد به پیری              وگرنه در جوانی منتی نیست 

168-دلم می خواست امینت باشم ای دوست         سر کوچه کمینت باشم ای دوست 

همان ئقتی که از حمام در آیی              خودم فرش زمینت باشم ای دوست 

169-پدر خوبه  برادر نیز بهتر         درخت بی برادر کی دهد بر 

برادر میوه ی باغ بهشته              خوشش باشه پدر خوب میوه کشته 

170- چه بد کردم که خوردم زهر قاتل        چه بد کردم که دل بستم به جاهل 

ندانستم که جاهل بیوفایه         پشیمانی کشم تا روز آخر 

171-جدایی ر(را) ما نکردم که خدا کرد        جدایی ر دشمنان بی حیا کرد 

 من از چرخ فلک گله ی ندارم          که هرچه بر سرم اومد خدا کرد 

172-عجب باد شمال دیدم امروز      به باغستان نهالی دیدم امروز

سیه چشمی که بر من ناز میکرد             بدنبال شغالی دیدم امروز

173-سر کوه بلندی پا گذارم        تفنگ نقره بر دوش برارم 

تفنگ نقره را بشکن طلا کن            برار کوچکم را کدخدا کن

1734-به قربان کچکهای هم قطارت            دلم میخواست بخوابم در کنارت 

دلم می خواست که راز دل بگویم          چه فایده ندارم اختیارت 

175- پسر عمو شال ترمه سفیدم           درخت میوه ی باغ امیدم 

امید دارم گلی از باغ بچینم                خداوندا مگردان نا امیدم 

176-دوتا گاو سیه در کار دارم       زمین شوره زار بسیار دارم 

شما مردم نمیدانید بدانید         هوای دختر نجار دارم   

177-مخور غصه که یارت خواهد امد       بدل صبر وقرارت خواهد امد 

برو در گوشه ای آسوده بنشین            که آخر در کنارت خواهد آمد 

178-بقربان قد بالابلندت          به قربان کمر بند قشنگت 

اگر دانم که حرفت حرف باشه             نشینم تا قیامت در سرایت

179-الا دختر شوم قربان بختت           جریکه وا کنم در پای تختت

اگر چرخ فلک با مو بسازه       بشادی وا کنم  رخت ازدرختت 

180-دو دستت در حنایه فاطمه گل         تنت دور از بلایه فاطمه گل 

بغیر از من اگر یاری بگیری     عروسیت عزایه فاطمه گل 

181-نمک بر معدن فلفل مزن یار           سخن در پیش هر جاهل مزن یار

اگر خواهی نصیب یکدگر شیم (شویم)      توکل با خدا کن ، دل مزن یار

182-اگر مردیم بمیریم هردو تای ما             بسازند  جفت قبری از برای ما 

بسازند جفت قبری بر سر راه         بگریند دوست ودشمن از برای ما

183-بنالم از سر شب تا سحرگاه          بنالم مثل یوسف در ته چاه 

بنالم تا خدارا رحم آید                 چو من یوسف شوم ، دلبر زلیخا 

184-تو سیب سرخی و نارنج دستی         بقر بونت شوم هرجا که هستی 

نه خود آیی نه کاغذ می فرستی      گمانم پادشاه هرجا نشستی 

185-مسلمانان چه ناداری بلایه            که هرکه مال داره کدخدایه 

بگیرند دست او ، بالا نشانند        نمی پرسند که اصلت از کجایه ؟

186-لبت بوسم دهن بوی هل آیه        مرا با تو جدایی حاصل آیه 

همه گویند جدایی کن جدایی        جدایی گر کنم خون از دل آیه

187-برادر دین پیغمبر بپا کن         نماز وروزه وذکر خدا کن 

اگر خواهی که جنت را ببینی           به ناموسای مردم کم نگاه کن

188-خروسک بی پر وبی بال گردی       الهی از زبانت لال گردی

نگردم در بغل آن یار شیرین        تمام دشمنان بیدار کردی

189-الا دختر ترا می خوام چه می گی ؟( می گویی)      چرا با قوم و خویشانت نمی گی ؟

موکه با قوم وخویشان  تو گفتم        ترا با مو نمیدن(نمی دهند ) تو چه می گی؟

190-بلند بلا بلندت کرده یم مو       دراین کوچه پسندت کرده یم 

ترش بودی بمثل آب لیمو             به شیرینی قندت کرده یم مو 

191-بلند بلا به کوه ها مانده ام من         بغل بگشا که سر ما خورده ام من 

بغل بگشا مرا کنج بغل گیر       که دیشب در بیابان مانده ام من 

192-برفتم بر سر برج شکسته            بدیدم دخترک کبری نشسته 

 بگفتم دخترک پنج بوس به من ده           بگفت : کوری که بابایم  نشسته ؟

193-اگر یار مرا دیدی بجایی           رسانی از زبان من دعایی 

اگر یارم زاحوالم بپرسد             بگو باریک شده ماند کاهی 

194-غریبی را قناعت کرده ایم ما        که آقا را زیارت کرده ایم ما 

شما مردم نمیدانید بدانید            که ما ترک ولایت کرده ایم ما 

195-هوا گرمه شمال باد خوبه           دو دست در گردن نامزاد خوبه 

دو دست در گردن نامزاد شیرین        بپای سایه ی دیوار خوبه 

196-مسلمانان ببینید شب چه وقته          که بلبل مست وشیدای درخته 

که بلبل می پرد شاخ ه به شاخه          که یار از یارجدا کردن چه سخته

197-بیا دلبر بغل تنگت بگیرم        نخی از موی شب رنگت بگیرم 

نخی از موی شب رنگت نه چندان         دو بوسه از لب قندت بگیرم 

198-پریزاد و پریزاد وپریزاد         که کاشکی مادرم من را نمی زاد 

که مادر زاد وشیر محنتم داد           بزرگم کرد ودست دشمنم داد 

199-پسر عموی  گل را چانه ی من        چرا امشب نیایی خانه ی من 

اگر حرف بدی از من شنیدی           بکش خنجر بزن بر سینه ی من 

200-سر دستت عقیقه یا بلوره      لب لعلت نه شیرینه ، نه شوره 

 بده پنج بوس از کنج لبانت         لب لعلت خوراک مار و موره

-چون ابیات زیادند ،دنباله  آن را در ادامه مطلب به نگارش در خواهم آورد ودر ادامه مطلب آن را مطالعه فرمایید .اسایش.ادامه دارد ------

ادامه دو بیتی ها  وفراقی های رایج در کوچ نهارجان : 

201-ول بالا بلند سینه چاکم              اگر امشو نیایی من هلاکم 

اگر امشو نیایی تا خروس خوان           خروس خوان دگر من زیر خاکم 

202-خودت گفتی که وعده در بهاره        بهار او مد دلم در انتظاره 

بهار هرکسی عید واست ونوروز             بهار عاشقان دیدار یاره 

203-در ایوان طلایم جان نه نه ت          نمی تونم نیایم جان نه نه ت

شنیدم گله ی بسیار داری                   به پیشت رو سیاهم جان نه نه ت 

204-شب جمعه که یارم در مزاره            عرق در زیر زلفش لاله زاره 

خدا ابری بده باران بباره                     که یارم طاقت گرما نداره

205بیا که بار کردم راهیم کن             نظر بر رنگ زرد کاهیم کن 

مجال دست بگردن نیست مارا            از آن بوس خوشت همراهیم کن 

206-بیا تا پیرهن آبیت کنم من خودی ای(این ) خال لبت بازی کنم من 

سر شب تا سحر پیشت نشینم        دل ناراضیت را ضی کنم 

207-سر قلعه ی کوچ کفتر پرانه            که یارم در میان جاهلانه 

 همه ی مردم نمیدانید بدانید           همان ماه میان آسمانه 

208-زکابل آمدم ، قندار میرم ( میروم )      وطن جور آمدم ، بیمار میرم 

الهی خانه ی دسمن بسوزه           که خود یا آمدم ، بی یار میرم 

209-بیا دختر عمو یار رشیدم           غم درد تورا با دل کشیدم 

غم درد تورا بردن به بازار               خودم تاجر شدم ،غمهات خریدم 

210-عزیزم این دلم از غم غباره              همیشه این دلم با غم دچاره 

 دل من میل در شادی نداره           خرابه ، میل آبادی نداره 

211-دو چشمان گلم جفت ستاره          مغازه ی سرمه را کرده اجاره 

اگر امشو به پهلویش بخوابم              خدا عمری به من میده دو باره 

212-سر زلفت جدا کن آمدم من         نگاه بر خط راه کن آمدم من

بده دستمال دستت یادگاری             برو شکر خدا کن ، آمدم من 

213-چنو زردم که زرد آلو نباشه      برنگ من گل آلو نباشه 

 چنو ( چنان ) زرد وضغیف و نا توانم            بنفشه در کنار جو نباشه 

214-برو با یار بگو زادو نباشه           که چارقت بر سرش نا شو نباشه 

شبی که مو بیایم غمزه بازی        دهانش بوی تنبا کو نباشه 

215-قدت از دور اشارت می کنم من         لبت از بوس غارت می کنم من 

لب تو مکه  ومن مرد حاجی                     شبی صد بار زیارت می کنم من 

216-سرم درد می کند از کینه ی تو ببوسم دکمه های سینه ی تو 

بحمام می روی صابون نداری         لبم صابون ، زبانم کیسه ی تو 

217-دو چشمانم سر کوی تو باشه         دو دستم شانه ی موی تو باشه 

مرا با حاجیان حج چه کاره          زیارتگاه من  روی تو باشه 

218-اگر یا مرا دیدی به گوشه          بگو پیراهن اسلامی بپوشه 

زدست مادرت گله ندارم           زدست پدرت  خونم د(در) شیشه 

219-وفای بی وفایی کرده پیرم         روم یار وفاداری بگیرم 

اگر یار وفاداری نباشه         سر قبر وفاداری نشینم 

220-سه تا دختر بدند درراه خراشاد ( کاشان )    حلیمه وسلیمه وزر افشان(زر اخشاد)

سه تا بوسه طلب کردم ازایشان       یکی صبح ویکی ظهر ویکی شام 

221-دلم می خواست  گل شش پر بچینم        میان مادر و دختر نشیم 

 گهی بوسی خورم از روی دختر               گهی هم صحبت مادر نشینم 

222-تو که دوری مو از دوریت کبابم      چو مرغ کور ، سر گردان آبم 

چو مرغ کور در دشت وبیابان              چو لیلی از غم مجنون  کبابم 

223-زلیلی وز مجنون بدترم مو         زابر نو بهار گریان ترم مو 

بمثل گندمان توی تابه       هنوز از گندمان بریان ترم مو 

224-درختی خم کنم نارش بچینم             جوان وجاهلم ، تاکی نشینم 

جوان وجاهلم روخم دمیده          به عهد بیوفا تاکی نشینم 

225- لب بام آمدی ، رخ تازه کردی            قدت را با قدم اندازه کردی 

تو که پوشیده ای رخت عروسی              مکش سرمه که زخمم تازه کردی 

226-سر چاه چمن آتش بگیره        بغیر از سه نفر ,الم ،بمیره 

 یکی یارم ، یکی قاصد یارم           یکی پسرعموی بی بخارم 

227-دو چشمان سیاهت کافرم کرد        مسلمان بودم واز دین درم کرد 

رو چشمانی که داری ، کس نداره           بغیر از آسمان پر ستاره 

228-مگر شهر شما کاغذ گرانه        مرکب باقلم چون زعفرانه 

قلم گر نیست باشد چوب فلفل            اگر کاغذ نباشه ، پرده ی دل 

229-هلا دختر هلا شاهزاده دختر       کمر باریک وچارده ساله دختر 

 اگر پنج بوس می دادی به عاشق        ثوابش از نماز وروزه ، بهتر 

230- بقربان دو انگشت تو دلبر         بقربان گل مشت تو دلبر 

مثال روزه داران روزه داری             بقربان لب خشک تو دلبر

 

231-ول کوچکتر نو بندگانی             بیا آب حیات زندگانی 

 بیا تا بهر هم جانانه باشیم               یکی شمع ویکی پروانه باشیم 

232-قدت با چوب تر می مانه دلبر       لبت با نیشکر میمانه دلبر 

بده پنج بوس از کنج لبانت               که داغت با جگر می مانه دلبر 

233-به گل مانی که باغچه می کنی پر             به ماه مانی که از کوه می زنه سر 

اگر دانم که آخر مال مایی                 نویسم بر لبت الله اکبر

234-الا مرغ سفید تاج بر سر                 خبر از من ببر بر پیش دلبر

بگو هرکس که مار(را)از هم جدا کرد             سزایش را خدا میده(می دهد) روز آخر 

235-الا باد صبا ی صبح دلگیر         خبر از من ببر یا مادر پیر 

بگو   فرزند سلامت میرساند      حلالم کن که  شبها داده ای شیر 

236-سر کوه هارا پیوند کن خدا جان               دل مارا تو بی غم کن خدا جان 

الهی ما ویار همسایه باشیم               وگر نه مهر مار(را) کم کن خدا جان

237-نویسم نامه ای از بی نوایی             ببندم بر پر مرغ هوایی 

بدو مرغو بدست مادرم ده                بگو صد داد وبیداد از جدایی 

238- نگاه راه پایی می کنم مو             نگاه مرغ وماهی می کنم مو

اگر دانم برادر کی میایه               ا طاق را فرش قالی می کنم مو 

239- مخورآبی که ازراه کج آیه        مگیر یاری که میلش بر دو جایه 

اگر صد سال به بالینی نهی سر            مکش زحمت که آخر بیوفایه 

240- نشستی روبرو دل می کنه دود            الهی مهر تو در دل نمی بود 

الهی مهر تو از دل بدر شه            شب وروزا بگریم تا لب گور

241- گر خدارا دوست می داری  شبی تنها بیا         هم چو آهویی روان تو از لب دریا بیا 

گر سر راهت گرفتند دشمنان بی حیا     دامن صحرا گذار واز لب دریا بیا (فراقی است )

242-ای کفتر بالسبز وخوش رنگ بیا        ای شاد کننده دل تنگ بیا 

خود می نگری حالت بی صبری ما             ای برگ بخارا وسمر قند بیا (= قالب رباعی است )

243- اول که مری (میروی) تور ( ترا )بخدا میسپارم          دوم به علی مرتضی میسپارم 

سوم به سکینه دختر خرد حسین           چارم به شهید کربلا میسپارم (= قلب رباعی ومضصمون فراقی است )

244- ای مادر ازراه دور کی می آیی؟         ای محرم رتاز گور کی می آیی ؟

از بس که نگاه راه غربت کردم      چشمان م گشته کور کی می آیی؟(( وزن دو بیتی ندارد )

245-از آو راه میروی راه ها بگردم      کلاه کج کرده ای موها بگردم 

کلاه کج کرده ای عین بزرگان             شکر نوشیده ای لب هات بگردم 

246-خودم سبزم که یارم سبزه پوشه            خودم باغبان که یارم گل فروشه 

دوچشم دارم براو چنگ ترازو             به نرخ زعفران گل می فروشه 

247-من امشب سر به صحرا می گذارم      تردر خانه تنها می گذارم 

برای خاطر خال لبانت           خودم میرم (می روم )  دل اینجا می گذارم 

248-به من می گن که یار تو رقیه        قلم در دست ودفتر می نویسه 

 قلم در دست ودفتر روی زانو         همیشه نام دلبر می نویسه 

249-چه سازم که زمانه مفلسم کرد           طلا بودم مقابل با مسم کرد

هنوز خواستم لباس نو بپوشم            لباس کهنه خوار مجلسم کرد 

250- اگر میرم کفنم پارچه باشه        سر خاکم قطار بچه باشه 

سر خاکم قطار بچه ملا             کلاس پنج وشش می خوانده باشه 

 

 

251-که خواهر بی برادر رشد نداره            به هر مجلس نشینه پشت نداره 

 به هر مجلس بود مثل غریبی         غریب چوب بدست  انگشت نداره 

252-بیا جانا بیا جانانه ی من           بیا شمع وبیا پروانه ی من 

 بیا تا خانه را خلوت بسازیم                بیا یک شب به خلوت خانه ی من 

253-دو تا بودیم که داغ هم نبینیم           بشادی بگذرانیم غم نبینیم 

الهی دشمنان مابر افتند                 چنو کردند که روی هم  نبینیم 

254-دو چشمان  سیاهی که تو داری        دوباره بر سرای ما نیایی 

سرای ما دشمن بسیار داره           مبا که بچنگ دشمن آیی 

255- زمین نرم را ماله کنم         برای عاشقی ناله کنم مو 

 که درد عاشقی درد کمی نیست         چطور ترک گل لاله کنم  مو 

256- جوانهای حالا سر در هوایند              ندارند مال دنیایی ، گدایند 

 ندارند ملی که دختر بگیرند          برای دود سیگاردر هوایند ( که آخر بر زن بیوه رضایند )

257-عمل ( منظور شیره ترک است ) دیدیکه با ماها چه ها کرد    جوانهای خوب ما، انگشت نما کرد 

 جوانهای خوب ما ، باغهای انگور           همه را دود تلخ از دست رها کرد 

258-به کوچه ی دست راست بالا شدم      به شلوار آبی آشنا شدم مو 

هنوز خواستم  که لب بر لب گذارم            که باباش اومد ورسوا شدم مو 

259- سر کوه بلند پنج پنجه ی مار          خبر اومد که یارم گشته بیمار 

پیاله ر (را) پر کنید از آب انگور           بریزید بر قد وبالای بیمار 

260-شبا که آتشون می داشته باشید       دمادم یاد ما می کرده باشید 

 نویسم نامه ای از پرده ی دل              به پیش یک دگر می خوانده باشید 

261-سرم درد می کنه صندل بیارید       دلم درد می کنه دلبربیارید

شما مردم نمی دانید بدانید                طبیب از خانه ی دلبر بیارید 

262-اگر بار گران بودم برفتم          اگر نامهربان بودم برفتم 

  شما که خانمان دارید بمانید             مو که بی خانمان بودم برفتم 

263-در خانه  ت ببستی جان دلبر      دل منرا شکستی جان دلبر 

 در این مدت که ما همرا ندیدیم              تو با کی می نشستی جان دلبر 

264-اگر مادر زحال من بدانه                   نهال غم بدور خود نشانه 

 نه خواب خوش کنه ، نه خوش نشینه              خوره (خود را ) مرغ کنه با من رسانه 

265-  کنم صبری که ریگا سرمه کرده          کنم صبری که یارم بیوه کرده 

کنم صبری بدرگاه خداوند            که ی یارم بیوه صد ساله کرده 

266- شب مهتاب ومهتاب دشمن من     دو زلف یار من در گردن من 

خداوندا تو تاریک ماه رسانی               که تاریک ماه رفیق هر دم من 

267-انار خوبه سرش بر کنده باشه         جوان خوبه لبش  پر خنده باشه 

 جوانی که نداره مال دنیا                    امیره بهتره که زنده باشه 

268-نگاه مو مکن شر منده می شم (می شوم )       به قربان لبان پر خنده می شم 

بده چند بوس از کنج لبانت             اگر مو مرده باشم ، زنده می شم 

269-دمی که منوتو با هم نشستیم           سماور می غلید ، قند می شکستیم    

سماور می غلید ، قوری به بالا              که قندهای یادگتری می شکستیم 

270- سر کوه بلند من باشم وتو               غریب دور از وطن من باشم وتو 

اگر روزی بمیریم در غریبی                 دو لای یک کفن من باشم وتو

 

271- اگر طشت طلا باشه غریبی         زفیروزه سرا باشه غریبی 

مگر نام غریب شاهزاده باشه                   هنوزم داد وبیداد  از غریبی 

272-غریب راه دورم مو چه سازم        غریبی تلخ وشوره مو چه سازم 

 غریبی گاه آب و گاه آتش               میان آب وآتش مو چه سازم 

273-سیه چشمی که چشمک بر هوا زد      کلید نقره بر قفل طلا زد 

 کلید نقره وقفل زمرد                   کفشای مو بر زمین کربلا زد

274-سفیدمرغی بدم مو روی زینه            ترا امروز ندیدم مثل دینه ( دیروز)

 همون بوسای که خوردم روی زینه             چو گوشت مرغ بر جونم نشسته 

275- غریبم وغریبی وطن من               گرفته خاک غربت دامن من 

اگر روزی مرا مرگی بیاید          ندارم کس که گیره ماتم من

276-سر سنگ اروس باشی تو دلبر        بقول خود درست باشی تو دلبر 

 چنو که می روی تو رو به غربت            غریب تندرست باشی تو دلبر 

277- محمد نقش می بنده هوارا        بدست داره قلمدان طلا را 

به خوبی محمد کس ندیدم             نشانه می روه مرغان هوارا 

278-امیر المومنین دردم دوا کن             گره در کار من افتاده وا کن                                          اگر ما امتی هستیم گنه کار             برو پیش خدا مارا دعا کن 

279-اگر دردم یکی می بود چه می بود          غمانم اندکی می بود چه می بود 

به بالینم حکیمی یا طبیبی                از اینها گر یکی می بود چه می بود 

280- جوانی از غمت بر باد دادم         به این ذلت که می بینی فتادم 

به زنجیر سر زلفت فتادم                  بکش نامرد که در چاهی فتادم 

281-نمی  تونم غمت بر دارم از دل           نمی تونم بسازم دور منزل 

 نمی تونم دمی بی تو نشینم               دو پایم تا به زانو مانده در گل 

282-بیار سیگار که ما دودی بگیریم             برادر وار بور هم نشینیم 

زمانه بی وفا وعمر کوتاه                       مبادا هر کدام جایی بمیریم 

283-ستاره زینت شبها مباشه ( می باشد)           نزاع و کینه از بد ها مباشه

  اگر تقصیر کل کردم من ای دوست        گذشت از جانب بد ها مباشه 

284-بیا ای یار  نوکیسه ی من      قدم بگذار روی دیده ی من 

اگر بی تو برم نام عروسی            بزیر خاک گردد حجله ی من 

285- هیشه رمگ عاشق زرد وزاره        دل عاشق پر از گرد وغباره 

 بهار میش وبز شد روز نوروز             بهار عاشقان دیدن یاره 

286-شبی که بی تو بودم یاد ازان شب                شبی که بی تو بودم داد از آن شب 

شبی که بوی فصل تو نیایه           فغان وفرقت و فریاد از آن شب 

287-زمین بوسم که آنجا یار گشته       زمین از بوی یار گلزار گشته 

 بقربان همان صحن وزمین شم (شوم)           که آنجا دلبرم بسیار گشته 

288-دلم تنگه برای دیدن تو       برای گفتگو ، خندیدن تو 

چه خوش باشد که تو از در آیی             دو دست خود کنم بر گردن تو 

289-نگارنازنین ریزه دندان                مرا از عشق تو بردند به زندان 

مرا از عشق تو بردند بسوزند            میان چله وچار ماه زمستان 

290-کجا رفتی کجا شد همت تو          زدلتنگی ندارم طاقت تو 

 اگر تو همچو مو دلتنگ باشی             چرا هر روز نیایه کاغذ تو 

291-نگار نازنین  فلفل من           موکه مایم (میخواهم ) چه مایید از دل من 

 همه قوما کنید سعی براین کار        که هیچ ارمان نمانه بر دل من 

292-قلمفر بر سر دستمال داری         به مرگ من بگو چند یار داری ؟

به مرگ تو به مرگ شش برارم          بغیر از تو دگر یاری ندارم 

293-کوهای بلند وقله ای در کاشی      غربت را گرفته ای کجا می باشی 

شبها ز فراق تو نمی خوابم مو         غربت را گرفته ای سلامت باشی (فراقی یا نو می باشد )

294-غم اومده غم اومده   انگشت بر در می زنه      هر ضربه ی انگشت او بر قلب خنجر می زند 

(دوبیتی نیست )

295-دختر نمی دم به هیچ بلوچی  تا بر مو نیاره جفت قوچی  دختر بکسی می دم که زر داشته باشه  از دکان مسگری خبر داشته باشه ( ترانه یا ضرب المثل است )

296-فراقی : می رم به غریبی که غریبم گویند      بی مادر وبی پدر یتیمم گویند 

بی مادر وبی پدر خدا کرده مرا            از دیده ی روشنم جدا کرده مرا 

297ترانه :عزیز مو مشو گردی (تریاکی )             مرو دنبالذولگردی    

مرو دنبال رنگ زردی        که آخر داره نامردی !

298-فراقی : ای نو سفر کرببلا زود بیا        گل گل کفن آل عبا ء زود بیا

این اکبر غمدیده یتو چشم براهت دارد         اکبر بخدا در بر من زود بیا 

299-در غربت اگر درد بگیره بدن من          که غسل دهد یا که ببرد کفن من 

تابوت مرا جای بلندی بگذارید               شاید که خورد بوی وطن بر نظر من 

300-به توی باغ بودم جای تو خالی           به گل مشتاق بودم جای تو خالی 

چو پروانه بدور باغ گشتم  چو قمری ناله کردم جای تو خالی 

301- فراقی : دوری زبرم از تو خبر نیست مرا      می سوزم وچاره ی دگر نیست مرا 

 خواهم که بجانب تو پرواز کنم           اما چه کنم که بال و پر نیست مرا 

302-بیا که مرده ام  من را حلال کن              به قبرستان ببر درزیر گل کن 

 به قبرستان  ببر ور خاک بسپار          سر خاکم نشین دردای دل کن 

303- فراقی : دوری زبرم  بی تو نیایه نفسم        تو بلبل عالمی و مو در قفسم 

 گر چرخ فلک چراغ عمرم نکشد      یک بار دگر به خدمت تو برسم 

304-بتوی باغ باغ بانی کنم من                  به چوب نار چوپانی کنم من 

 بگیرم بره ی زاغ جلورا          به پیش پای یار خونی کنم من 

035-فراقی : عاشق که منم شما عمم را نخورید       گر کشته شوم خبر به یارم نبرید 

 گر کشته شوم برای خال لب یار       خال لب یار به خونبهایم ندهید 

306- دو بیتی : دو یاری گرفتم در جوانی          یکی رشتی یکی مازندرانی

 بقببان سر رشتی بگردم                   که سودا بر سر مازندرانی 

307-دم گاراژ بدم یارم سوار شد        دل مسافری بر مو کباب شد 

 تلیفون می کنم ود نصرت اباد          که یا ر سیرتازی از مو جدا شد 

308-شب امشو که مهمان شمایم      غریب شهر ویران شمایم 

 همین امشو به مو چیزی نگویید            خدا می دانه فردا شو کجایم 

309- تو از سیرذی ومو از برگ سیرم       تو تهرانی ومو اینجا اسیرم 

بخور ابهای تهران نوش جانت       فراموشم مکن هر چند که دورم 

310- گل صد برگ سرمای تو کی بود              مرا وعده به لبهای تو کی بود 

مرا وعده به لبهای تو فردا                     بیا ور گو که فردای تو کی بود 

 

311- نمک شوره وزخمم تازه منداز             مرا کشتی به شهر آواره منداز 

 مرا کشتی وخونم کردی پامال             تنم را ور در در وازه منداز 

312-دو چشمونت به چشم باز مانه      دهن وا جعبه ی آواز مانه 

 همون حسن جمالی که تو داری           به شربت خانه ی شیراز مانه 

313-بتوی باغ دم پوزه ی خراشاد            بسازم شانه ایاز چوب شمشاد 

 بسازم شانه ای چوب اناری        که ور موها کشه مارا کنه یاد 

314-دویاردارم وهردو به بیرجند          یکی شکافته ویکی سر قند 

 بقربان سر شکافته گردم      که بر هم میزنه بازار بیرجند 

315-نگار من بدستش طاس داره          به چشمش سرمه از الماس داره 

به من می گن که یار تو رشیده           رشیدی از پدر میراث داره 

316-سر کوه بلند جنگ نهنگه       صدای نیزه ودود تفنگه

رفیقان حرمت هم را بدارید                که بالشت قیامت تخته سنگه 

317-عرقچین سرت چیت قلم کار             مرا وا تو نمیدن جان غمخوار 

 مرا با تو نمیدن خیر نبینند       برو جای دگر وفکرخور( خودرا) وردار

318-بیا از در درآ تا بنده گردیم             چو شه ماری بدورت حلقه گردیم 

اگرروزی اجل آیه بمیریم                 جمالت را ببینیم ، زنده گردیم 

319- بیا ازدر درا گل دسته ی من       سبد پر گل وسر بسته ی من 

خبر امد که یارم درد سر بود      همه دردا بجان خسته ی من 

320-فراقی : بر خیز ته برم ازاین ولایت من وتو          تو دست مرا بگیر مو دامن تو 

 جایی برویم که هردو بیمار شویم              تو از  غم بیکسی ومو از غم تو 

321- او یار منه که از بلند می آیه          با اسب سفید صد تومن می آیه 

مو اسب سفید صد تو من را چه کنم            او شیر شده به جنگ من می آیه 

322- دلم دیوانه بود دیوانه تر شد            به این کوچ آمدم دردم بتر شد

 نهالی مو نشاندم بر سر راه               ثمر داد ونصیب یک دگر شد

323- دم گاراژ بیرجند چهل ستونه           به مو میگند که یار تو جوونه 

سراغی می دهم گر می شناسی     همون ماه میون آسمونه 

334-رمه را چرخ دادم  وور شکسته       بدیدم عمه جان بر تخت نشسته 

بگفتم عمه جان قلیونه چاق کن        خجالت می کشه قلیون شکسته 

335-بتوی آسیای زیر زمینی      بسی یادم کنی من را نبینی 

بسی یادم کنی شبهای زمستان       مگر مثل مرا در خواب بینی 

336-ستاره آسمان الا و بالله                 خبر از من ببر با یار ملا  

بگو دلبر سلامت می رسانه     وفاداری همینه ؟ بارک الله !

337-به پشت بام نهال نو بر من         به سر بازی مرو ای دلبر من 

 به سر بازی مرو که نو عروسم               اگر نامه ت نیاد خاک بر سر من 

338-بیا بنشین محبت را بنا کن           خریدم رنگ زردم را حنا کن 

خریدم سر مه دانی از جواهر           بیا بنشین وچشمان را سیاه کن 

339- بیابان در بیابان تاختم مو         نظرور یک گلی انداختم مو 

خدایا چشم عاشق کور گرده              که دلبر اومد ونشناختم مو

340- زمانه رو به آبادی نداره              دلی که غم گرفت شادی نداره 

 همان طفلی که نو آمد به دنیا               زدست مرگ آزادی نداره 

در ابیات اخر این مجموعه از یادداشتهای سی سال قبل دو دانش اموز بنامهای  محمد حسین شریفی دوم فرهنگ وادب دبیرستان رجایی بیرجند ونیز از یاد داشتهای  دانش اموز ؛ خانم مزگی نژاد دانش آموز دوم فرهنگ وادب دبیرستان زینب بیرجند در سالذ1368 شمسی استفاده کرده ام . این مجموعه را بپایان بردم در حالیکه هنوز صدها دوبیتی وفراقی وجود دارد که من به آن دست نیافته ام ویا بجهت  تنگی وقت آز آن صرف نظر کرده ام وآنچه که در این مجموعه 340 بیتی آورده ام تن ها گزیده هایی است که من در اختیار داشته ام .التماس دعا از خوانندگان وبلاگ.محمد حسن اسایش .28 آبان ماه 1397 شمسی .


نوشته شده در تاريخ جمعه 30 آذر 1397برچسب:دوبیتی هاکه در محل به آن چهار (چار) بیتی گفته می شود وانواع عاشقانه ودررابطه با موضوعات وابسته بکار یا زندگی انسانها دارد ودر محلهای مختلف از جمله در پشت کار قالی بافی ویا در شب نشینی ها ویا درروزهای دروی گندم ویا در هنگام آبیاری ویا علف چینی خوانده می شوند وگاهگاه از زبان عاشق ومعشوق خوانده می شوند ونیز فراقی ها که باز اززبان عاشق ومعشوق ویا مادر وفرزند ویا برادر وخواهر دور از یک دیگر خوانده می شوند واکثرااز فراق وجدایی ویا دوری از وطن وغربت سخن می گویند ودر شب نشینی ها ویا شبهای عروسی ودامادی ویا در هنگام کار خرمن کوبی ویا کار قالی بافی ویا کاردرمزرعه خوانده می شوند واکثر اوقات دو نفر در جواب یک دیگر می خوانند بسیار گسترده وفراوانند وکسی نمی تواند همه ی آنهارا بیاد داشته ویا شمارش کند ومن تا جایی که در خاطر دارم ویا به آن دسترسی داشته ام گزیده ای از آنهارا درذیل برای برنامه فرهنگ مردم به نگارش می آورم ناگفته نماند که در بیرجند وکوچ به مجالس شب نشینی (آتشانی یا اءتشونی- به فتح همزه اول وسکون همزه دوم ) گفته می شود واما دوبیتی ها وفراقی های روستای کوچ: 1-خداوندا خداوند جهانی خداوند زمین وآسمانی خداوندا تو پیران بیامرز جوانان را بکام دل رسانی 2-خدایا دل دونیمه دل دو نیمه فراق راه دور هیچ کس نبینه(نبیند) فراق راه دوری که مو (من) دیدم مسلمان نشنوه ( نشنود) کافر نبیه (نبیند ) 3-محمد را جمال پاک صلوات بر آن خورشید نه افلاک صلوات امیرالمومنین ، اولاد اورا بلند وبی حد وبی باک صلوات 4-علی ر(را) دیدم علی ردر خواب دیدم علی ر(را) در مسجد ومحراب دیدم علی را کی شناسد هر منافق علی ر(را)در رخت عالم تاب دیدم 5-خدا کرده که مو (من) دور از تو باشم بغم باریکتر از موی تو باشم (به ضم ش) خدا داده به تو حسن وجمالی که مو (من) در حسرت روی تو باشم 6-ستاره سرزد و بیدار بودم بپای رخنه ی دیوار بودم ستاره ی صبح صادق که اثر کرد هنوز در انتظار یار بودم (به ضم دال تلظ کنند) 7-هوا گرم است وسر سایه میآیه صدای کل کل پایه می آیه (می آید) صدای کل کل پایه نه چندان صدای کفش جانانه می آیه 8- دو تا یار دارم ویک نیمه ی دل میان هر دو دو افتاده مشکل خداوندا تو این دل را دو تا کن به هریک می دهم یک نیمه ی دل 9-شب مهتاب ومهتاب دش من مو (من) دو زلف یار طوق کردن مو خداوندا تو تاریکی بپا کن که تاریکی رفیق وهمدم مو (من) 10-درو را با سر دشت می کنم مو (من) تورا می بینم وغش می کنم مو (من) همون(همان) خاکی که از کفشات بریزه همون را سرمه ی چشم می کنم مو 11-صدا کردی بقربان صدایت ببرم چادری تا ساق پایت ببرم چادری کوتاه نباشه (نباشد ) که نامحرم نبینه دست وپایت 12-هوا گرم است وگرمی می کنه دل هوای حوض سنگی می کنه دل هوای حوض سنگی را نه چندان هوای سر بلندی می کنه دل 13-رمه در کال ومو پایین کالم رمه چرخ میزنه مو بی خیالم خدایا گرگ گرسنه زود بمیره که هر شو می بره مال حلالم 14-الا بابا که خود کردی کلانم بدست خود زدی آتش بجانم زبان زرگری گفتی بله کن بله کردم که خشک می شد زبانم (گویند این دو بیتی را هنگام رفتن دختر به خانه شوهر عروس در هنگام خداحافظی با پدرش می خواند ) 15-مو مرغی بدم میون مرغان شما سنگ بزدی(بزدید) پریدم از بام شما سنگی بزدی (بزدید) بال موره (منرا) بشکستی ( بشکستید) مواهل بدم به گفت وفرمان شما ( گویند این دو بیتی را دختر هنگام خداحافظی با مادر ورفتن به خانه شوهر می خواند وگله ودرد دل خودرا با پدر ومادر بیان می کند ) 16-چنو ( چنان ) ناله مکن که جان ندارم توانای ناله ی سوزان ندارم چنو( چنان ) باران غم باریده بردل که مو درد تورا درمان ندارم 17- بیا تا ما وتو همراز باشیم چو کفتر بر گلوی چاه باشیم اگر کفتر نناله ما بنالیم زحال یک دیگر آگاه باشیم 18-سیه طالع زمادرزاده بودم به غم های جهان افتاده بودم در آن روزی که طالع می نوشتند یقین مو از قلم افتاده بودم 19-برخیز ته(تا) برم(بریم = برویم) ازاین ولایت من وتو تو دست مرا بگیر ومو دامن تو جایی برویم که هردو بیمار شویم تو از غم بیکسی ومو از غم تو 20-سرت بردار تا مو رویت بینم کمند طاق ابرویت ببینم کمند طاق ابرو گرد گرفته بده دسمال ته مو گردش بگیرم 21-زدست راه غربت داد وبیداد زدست راه غربت ناله ی زار نمی دونم کدام خانه خرابی کلید راه غربت را به مو(من)داد 22- راه غربت مرا بجان آورده گوشتای موره(مرا ) به استخوان آورده بهره نخوره زخانمان وفرزند هرکس که جدایی به میان آورده 23-آشنایی می توان کرد وجدایی مشکل است شربت روز جدایی مثل زهر قاتل است حاصل عمرم تو بودی ای عزیز مهربون چون تو رفتی ازبرمو(من) عمر مو (من) بی حاصل است 24-چرا سر گشتگی بنیاد کردید مرا با ناله و فریاد کردید مگر مهر علی دردل نداشتید که ایام گذشته ر(را) یاد کردید ( بجای کردیدلفظ( کردی) به فتح کاف وسکون ر وفتح دال وسکون یاو تلفظ کنند که صیغه جمع واحترام آمیز است ), 25-دلی دارم ، دلی دارم پر از غم نه یک جو می کنم غم از دلم کم نه دستم می رسد که گل بچینم نه آن سرو بلند سر می کند خم 26- گل سرخم گل سرخ الاله بدنبالت کشم صد آه وناله اگر یک شب بیایی ور سرایم خودم ساقی شوم ، چشمم پیاله 27-خودم مرواریم، در می شناسم میون خارها ، گل می شناسم خودم سوداگر کل هراتم (جهانم) زن مقبول به چادر می شناسم 28-بیابون گشته راه این ول من غمانت کارکرده ور دل مو (من) دعایی می کنم باران نباره که سرما خورده ای برگ گل مو (من) 29-دلم خواهه نشینه روبرویت بدست خود زنم شانه به مویت خدا تخت سلیمانی به من داد همون روزی که کردم گفتگویت (گفتگوکردن = خواسگاری کردن ) 30-نوشتم بر درو دیوار باغت که روز عید می آیم سراغت برایت کفش وانگشتر میارم اگر راضی بشه نه نه ی چاقت (= منظور مامان چاق هست ) 31-نگار مو نشسته پای دیوار نمی دانه غلاج درد بیمار علاج درد بیمار یک طبیبی است علاج درد عاشق دیدن یار 32-بیا مرغ سفید سینه چاکم اگر امشو (امشب) نیایی مو (من) هلاکم اگر امشو (امشب ) نیایی تا خروس خوان خروس خوان دگر مو (من) زیر خاکم 33-هلا دختر دو چشم زاغ داری سبد در دست ومیل باغ داری سبد دردست ، میل باغ ما کن سرم را بشکن ودردم دوا کن 34-کسی که عاشقه مست وملنگه در خلوت خونه مثل پلنگه خموشی که نمی تون خورد نان در امر عاشقی خیلی زرنگه 35-کسی که عاشق است ازجان نترسد زبند وکنده وزندان نترسد دل عاشق مثال گرگ گشنه که گرگ از هی هی چوپان نترسد 36- اگر یار منی یک جو نخور غم بده دستت بدستم ، خاطرت جمع نیم نامردکه بد قولی نمایم به قرآنی که می خوانم دمادم - 37-چنان مهرت به قلب مو اثر کرد مرا از عالم هستی بدر کرد نگار مو نشسته بر لب جو عجب دستمال مشکینی بسر کرد 38- نگین انگشتری دارم بنامت میان هر دو لب گیرم سراغت اگر پنج بوس دهی امروز بعاشق دعای جالبی خم کرد (خواهم کرد ) بجانت 39-سه ماه بعد عید سال نو شد به خوش بختی که ایام درو شد پسر در پشت زین وسایه ی چتر بمیرم بر کسی که بر مو، دتو شد (= تبکرد ) 40-دوتا لیمو فرستاده ول مو (گل مو) برای صبر و آرام دل مو چقدر صبر وچه بس زحمت کشیدم ول بالا بلند عاقل مو 41-دلم تنگ است برای دیدن تو برای چشمان وآن خندیدن تو دلم تنگ است برای شبهای مهتاب بروی تخت خواب ، خوابیدن تو 42-یتوی خانه ی بیرجند اسیرم هوای جای پات کرده مریضم کسی نیسته که پرسد حال زارم غریب وبیکسم ، هیچ کس ندارم 43-اگر خشخاش گرده استخوانم همان قولی که دادم با زبانم اگر صد سال دیگر زنده باشم تو باشی دلبر شیرین زبانم 44-رضا هستم که مو سیخ پخل شم (شوم) بتوی مشت ابرو برکمند شم چنان مهرت فتاده در دل مو که مو از لیلی و مجنون بتر شم 45-نسایو سرمه در چشم چپ تو طلا می پاشد از کنج لب تو طلا می پاشد خروار به خروار به مثقال می فروشد مادر تو --- پخل در بیت اول شماره 44 : ساقه گندم راگویند که درساخت پالان الاغ از آن استفاده می شود --- 46-به پشت بام درخت بید دارم به درگاه خدا امید دارم به درگاه خدا امید تا کی ؟ ترا بر دیگری کی دید دارم ؟ 47-کسی چون من غریب در این وطن نیست گرفتار غم ودردو محن نیست نه تنها، در غریبی در امانم کسی چون با خبر ازدرد من نیست 48-غریب افتاده ام در این ولایت به هرکس می رسم داد وشکایت نه رو دارم دراین قلعه بمانم نه رودارم ، روم سوی ولایت 49-سر کوی بلند تا کی نشینم که لاله سر زند مو گل بچینم گل سرخ وسفید بر هم تنیده پریشانم کدام گل را بچینم 50-زدست دیده ودل هردو فریاد که هرچه دیده بیند ، دل کند یاد بسازم خنجری نیشش زپولاد زنم بر دیده تا دل گردد آزاد 51-دو چشمانت خوراکم بر انداخت غمانت رخنه در عمر من انداخت نمی دانم کدام خانه خرابی ظهور عاشقی در عالم انداخت 52-به چشمات سرمه ی تر می کشی گل ! بقلب مو تو خنجر می کشی گل بگشتم ملک ایران را سراسر ببینم از کجا سر می کشی گل 53-بده پنج بوس که از بوم پایین آیم بدنبالت به شهر قاین آیم دوازده منزله تا شهر قاین دوازده منزل ویک منزل آیم 54-صدا کردی به قربان صدایت چه می خواهی بیارم از برایت منم در عالم ویک قطره ی خون همان خونم حنای دست وپایت 55-الا دختر دو چشم لاله داری طناب در گردن گوساله داری طناب از گردن گوساله بر دار چه منت بر من بیچاره داری 56-بگو وا دلبر گردن بلورم خصو صا ترکه ی شاخ کهورم نباشه هیچ لباسی قابل تو بگیر از من بپوش یل سمورم 57-دماغت چون قلم هموار وباریک رخت مشعل در این شبهای تاریک دو زلفت هم چو شاخ قوچ جنگی که دارد جنگ با هر ترک وتاجیک 58-غریب وبی کس وبی خانمانم که دور از دلبر شیرین زبانم غریبی آنقدر سختم نبوده زدوری رخت مو غرق خونم 59-بلندای دلم سرو و سمن نیست قشنگی دلم گل در چمن نیست خبر آومد که مو آتش گرفتم چمن می سوزد ودل با جبر نیست 60-سرت بالا کن وبنگر خدارا مبادا بشکنی عهد ووفا را مبادا با رفیقان یار گردی که بر هم میزند سودای مارا 51-دو چشمانت خوراکم بر انداخت غمانت رخنه در عمر من انداخت نمی دانم کدام خانه خرابی ظهور عاشقی در عالم انداخت 52-به چشمات سرمه ی تر می کشی گل ! بقلب مو تو خنجر می کشی گل بگشتم ملک ایران را سراسر ببینم از کجا سر می کشی گل 53-بده پنج بوس که از بوم پایین آیم بدنبالت به شهر قاین آیم دوازده منزله تا شهر قاین دوازده منزل ویک منزل آیم 54-صدا کردی به قربان صدایت چه می خواهی بیارم از برایت منم در عالم ویک قطره ی خون همان خونم حنای دست وپایت 55-الا دختر دو چشم لاله داری طناب در گردن گوساله داری طناب از گردن گوساله بر دار چه منت بر من بیچاره داری 56-بگو وا دلبر گردن بلورم خصو صا ترکه ی شاخ کهورم نباشه هیچ لباسی قابل تو بگیر از من بپوش یل سمورم 57-دماغت چون قلم هموار وباریک رخت مشعل در این شبهای تاریک دو زلفت هم چو شاخ قوچ جنگی که دارد جنگ با هر ترک وتاجیک 58-غریب وبی کس وبی خانمانم که دور از دلبر شیرین زبانم غریبی آنقدر سختم نبوده زدوری رخت مو غرق خونم 59-بلندای دلم سرو و سمن نیست قشنگی دلم گل در چمن نیست خبر آومد که مو آتش گرفتم چمن می سوزد ودل با جبر نیست 60-سرت بالا کن وبنگر خدارا مبادا بشکنی عهد ووفا را مبادا با رفیقان یار گردی که بر هم میزند سودای مارا 61- تو کردی گیوه ی نازک بپایت به هرجا می روی جانم فدایت به هر جا می روی باید بدانی سیه سیه چشمی نشسته در هوایت 62-بیا دلبر بده دستت بدستم اگر ترکت کنم قران وخصمم اگر ترکن کنم یاری بگیرم شوم کور وبگیری هر دو دستم 63-اگر پیرم به جاهل ناز دارم بگرد غنچه گل پرواز دارم اگر صد سال از عمرم گذشته هنوزم ور جوانان ناز دارم 64-بلند بالا ندیدم کامی از تو کشیدم سال وماه بد نامی از تو کشیدم سال وماه ، پایت نشستم ندیدم بیوفا ، پیغامی از تو 65- قد سروت الهی خم نگردد دل شادت دچار غم نگردد چنان در پیش چشمانم عزیزی که سایه ت از سر من کم نگردد 66-سرم گردرد گیره وا که گویم رخم گر زرد گرده وا که گویم ؟ دوای درد سر زانوی یار است مو که یاری ندارم وا که گویم 67-به بیرجند خرابه خونه ی مو بگو با دلبر جانونه ی مو ز عشق او پریشان روزگارم پریده خواب خوش از دیده ی مو 68-بیا جانا که جانم را تو داری کلید خانمانم را تو داری تمام جان من گشته فدایت بیا جانا که درمانم تو داری 69-دلم میخواد که دلسوزم تو باشی چراغ وشمع وپی سوزم تو باشی دلم میخواد که در شبهای مهتاب همان ماه دل افروزم تو باشی 70-دلم درد ودلم درد ودلم درد برویم واکنید باغ گل زرد برویم واکنید هرگز مبندید غریب وبی کسم رنگم شده زرد 71-اگر تو گوهری مو کهربایم اگر تو نقره ای مو از طلایم اگر تو بچه ای ، شرمت میایه بجایی وعده کن تا مو بیایم 72-به چشمم انتظار است وا گل من دو دستم زیر بار است وا گل من بیا تاسیر دیدارت ببینم که دنیا بی قرار است وا گل من 73- سه پنج روزه که بوی گل نیومد صدای چه چه بلبل نیومد برید از باغبان گل بپرسید چرا بلبل به سیر گل نیومد ((درابیات فوق علاوه بر حفظیات سینه خویش ، از دفتر یادداشتی که در سال 1367 شمسی توسط دانش آموز دوم فرهنگ وادب دبیرستان رجایی بیرجند بنام هوشنگ قربانی در اختیارم گذاشته است استفاده کرده ام البته بعد از 30 سال )) اسایش - ادامه دارد----- اشعار ودو بیتی های زیر از دفتر دانش اموز خزاغی نژاد دانش آموز سوم فرهنگ وادب دبیرستان زینب بیرجنددر سال 1368 شمسی بهره مند شده ام : 74-بباغ رفتی خبر دارم نکردی به گل چیدن چرا یادم نکردی ؟ میان دوست ودشمن خواب بودم چرا از خواب بیدارم نکردی ؟ 75-بدسمالت شمارم نقره هارا بدل مو دوست می دارم شمارا الهی خانه ی دشمن بسوزه که بر هم می زند سودای مارا 76- بقربونت شوم ای کوگ(کبک ) خالدار مرا کی می بری ور سوی بازار مرا جایی ببر که سایه باشه درخت زنجفیل تازه باشه 77-الا دختر فدای رنگ وبوبت فدای غبغب زیر گلویت برو عشق مرا با مادرت گو که فردا شو میایم گفتگویت 78-غریبی رفتم واز تو گذشتم دو چشمم اشک می بارد وبستم دلی که صبح وشام یاد تو میکرد خدا صبری بدل داد ونشستم 79-درختی که خشک شه شاداب نمی شه گلی که باز شد غنچه نمی شه کسی که با کسی دل داده باشه به یک سال ودو سال دل کن نمی شه 80-گلم می رفت دلم باور نمی کرد گلم مینشست ،برویم حنده می کرد دو دست بر سر زنم خنجر به سینه دو چشمم از فراقش گریه میکرد 81-خداوندا مرا کن موی دلبر زغم حلقه زنم بر روی دلبر خداوندا مرا آیینه گردان که صبح وشام ببینم خوی دلبر 82-چه می بود گرسرم پای تو می بود تنم قلیچه وجای تو می بود صبا که حاجی ها از حج بیایند زیارتگاه من روی ماه تو می بود 83-نگارا با خبر باش که می ایم بروی بالشت پر باش که می ایم برو بالشت پر، نالین مخمل زگلها تازه تر باش که می آیم 84-گلی میخوام که از عناب باشه میان دختران او طاق باشه میان دخترای گل عالم قدم بگاره ، خوش رفتار باشه 85-دلی دارم که با غم سازگاره مرا با شادی مردم چکاره دلی دارم پر از بیت وپر از غم که هر بیتی زیک ملک ودیاره 86-دل تنگم ودلگشای مو در سفره بیچاره و ناتوان وجون در خطره آن کس که دوای درد مو می باشه در غربت ودر شهر ودیار دگره 87-چنو که می روی این سو نگاه کن مو رنگ زرد تو ام دردم دوا کن مو رنگ زرد تو ورنجیده دل دل رنجیده را از خود رضا کن 88- الادختر که موهای تو بوره به حمام می روی راه تو دوره به حمام می روی زودتر بیایی که آتش در دلم مثل تنوره 89-بیا جانا بناکن مهربانی دوباره نیست ایام جوانی جوانی نو بهار ی بود وبگذشت بسی پیران کنند یاد جوانی 90-فلک داد وفلک داد وفلک داد فلک از کوچکی غم را به من داد فلک نگذاشت که مو بی غم نشینم کلید راه غربت را به من داد 91-دلم تنگه چطو رات ها نشینم به پای بوته ی نعنا ء نشینم بپای بوته ی نعنای خوش بو غریبم وتک و تنها نشینم 92-سر کوه بلند تا کی نشینم که لاله سر زند مو گل بچینم گل سرخ وسفید بر هم تنیده نمی دانم کدام گل را بچینم 93-قلم را سر کنید از استخوانم مرکب گیری از رگهای جانم مرکب گیری ونامه نویسی برای دلبر نامهربانم 94-دو تا بودیم دو تا تیر مار جفتی نمی دانم میان ما چه افتید نمی دانم کدام کافر دعاکرد سر وکارم به ملک مردم افتید 95- ستاره اسمان نقش زمینه براتدر غم مخور دنیا همینه غم دنیا وروز وا پسین را مخور جانم که دنیا این چنینه 96-سه روزه رفته ای سی روزه حالا زمستان رفته ای نوروزه حالا تو خود گفتی سر هفته میایم شماره کن ببین چند روزه حالا 97-از این جا تا به بیرجند خیلی راهه همه کوه وکمر سنگ وسخاله که کوهها نشکنم ، سنگها بچینم که یارم در غریبی چشم براهه 98-سه تا خواهر بودیم درطاق ایئان که روز در خانه وشب در بیابان زدند تیری ومارا تاق کردند دل ما خواهران را داغ کردند 99-دو گل بودیم مقام ما چمن بود دو تن بودیم نفس در یک بدن بود ازآن روزی که ما کردیم جدایی خوراک هر دو مان خون جگر بود 100-سر راهت نشینم خسته خسته گل ریحان بچینم دسته دسته گل ریحان که بویت را نداره بچینم از لبانت مغز پسته 101-نویسم نامه ای از برگ انگور شدی سر باز ورفتی از وطن دور بحق ماه وخورشید وستاره تو رفتی از غمت ، چشمم شده کور 102-بسوی من ایی که یار وفادار منم هر چه داری به من آری که خریدار منم گر تو شاهی ودلت عزم تماشا دارد بر من ای که هم گل وگلزار منم 103-پدر خوبه ومادر نازنینه برادر میوه روی زمینه اگر گردی همه عالم سراسر نبینی میوه ای مثل برادر 104-اگر یار منی با کس مگو یار اگر گویی زبان تو کند مار اگر گویی دو چشمت کور گردد شوی کور ونشینی پای دیوار 105-الا دختر نمیشناسی خدارا چرا گم کرده ای روی وفا را سگی را بسته ای دالان خونه نمی شناسه غریب وآشنا را 106-از اینجا تا به بیرجند چند گداره گدار اولین نقش ونگاره گدار دومین مخمل بپوشم گدار سومی دیدار یاره 107-الا دختر دو چشم زاغ داری سبد در دست ومیل باغ داری سبد دردست ومیل باغ ما کن سرم را بشکن ودردم دوا کن 108-لب بوم امدی چادر سر انداز مرا طوق طلا کن گردن انداز اگر طوق طلا قربی نداره مرا فیروزه کن کنج لب انداز 109-سه پمج روزه که رنگ مو شده زرد نه سر دارم نه سامان ونه لنگر نه سر دارم که در مجلس نشینم نه پا دارم روم پابوس دلبر 110-گل خودرا بدیدم دسته دسته میون سنگ مر مر ریشه بسته الهی بشنکنه آن سنگ مرمر نگار نازنین تنها نشسته 111-اگر تر کت کنم می میرم از غم جدایی گر کنیم می پاشیم از هم دل مو گوره ی آتشگرونه اگر شعله کشد می سوزه عالم 112-خداوندا غریب کازرونم گرفتا ر دل شیرین زبونم همه می گن(می گویند ) برترک دلت کن خداوندا نمی گرده زبونم 113-سر من سینه از من ، خنجر از تو لب خشکیده از من ، کوثر از تو اگر خواهی که خویشانت نفهمند اشاره از من وفهمیدن از تو 114-عزیزی در سفر دارم خدایا عجب عشقی بسر دارم خدایا همه گویند عزیز تو میایه به دل شوق دگر دارم خدایا 115-مسلمانان دلم انگور مایه(می خواهد) دو چشمانم زن مقبول مایه هنوز دستم بدستش نارسیده بجایی امدم که پول مایه 116- مو گل بودم ز عشقت خار گشتم طلا بودم چو زهر مار گشتم گلی بودم میان تازه گلها ز عشقت بی پر وبی بال گشتم 117-ستاره اسمان هیکل کنم مو سلا م بر دین پیغمبر کنم مو به دندانی که می خواند پیمبر سلام بر روی پیغمبر کنم مو 118-ستاره اسمان نقش زمینه برادر غم مخور دنیا همینه برادر غم مخور دنیای فانی که نقش اول وآخر همینه 119- عی را دیدم علی ر در خواب دیدم علی در مسجد ومحراب دیدم علی دیدم سوار اسب دلدل چو قنبر در رکابش می دویدم 120-ستاره سرزد وبیدار بودم بپای رخنه ی دیوار بودم ستاره ی صبح صادق که اثر کرد هنوز در اتظار یار بودم 121-اگر یار مرا دیدی به بیشه بگو مندیل آخوندی بپوشه اگر مندیل بپوشه خوب بپوشه اگر نه گنده می پوشه نپوشه 22 122-اگر یا مرا دیدی به خلوت بو ای بیوفا ای بی مروت اگر یا مرا دیدی بجایی رسانی از زبان من دعایی 123-گل سرخ وسفیدم بارک الله بنفشه برگ بیدم بارک الله میان دختران دل بر تو بستم نکردی ناامیدم بارک الله 124-عزیزم می دوید مو می دویدم عزیم می نشست مو می رسیدم دو تا خال سیاه کنج لبش بود اگر او می فروخت مو می خریدم 125-سیه چشمی بمثل چوب غوزه رخ یارم بمثل ماه روزه هر آن کس که مرا از یار جداکرد بمثل روغن مندو (منداب) بسوزه 126-سر دستمال دلبر ریشه ریشه سرم از کار دلبر وا نمی شه ولی پنجاه تومن دادم خریدم هنوزم مادرش راضی نمی شه (نمی شود ) 127-دو تا نار ودو تا سیب و دو تا به شماره کن بدست دلبرم ده اگر دلبر در آن خانه نباشه شماره کن بدست مادرش ده 128-اگر دینی اگر فرزند دینی اگر فرزند زین العابدینی اگر ملک خدارا بر تو بخشند در آخر مالک یک گز زمینی 129-نمی دانم که عریانم که کرده خودم قصاب وبریانم که کرده الا قصاب ببر تو استخوانم ببین غم با لب وجانم چه کرده 130-صفا هان را صفاهان می توان گفت مشهدرا جای شاهان می توان گفت به مشهد گنبد آقا نباشه مشهد را کافرستان می توان گفت 131-نمی خوانم که خونم می زند جوش نمی خوانم که همسایه کنه گوش نمی خوانم که گویند دایه داره طمع بر دختر همسایه داره 132-نگار نازنین از من چه دیدی چنین مهر ومروت را بریدی مو که حرف بدی با تو نگفتم چنین یک بارگی از مو رمیدی 133-چنو که می روی من غصه دارم که چند رازی به تو نا گفته دارم چنو که می روی سوی ولایت بسی درد دل نا گفته دارم 134-چرا غم می خوری از بهر مردن مگر آنها که غم خوردند نمردند برو بر کنج قبرستان گذر کن ببین از مال دنیایی چه بردند 135-مخور غصه که رنگت سایه می شه گل خوشبوی تو هم سایه می شه مخور غصه منال اندر شب وروز مراد هردو تا ما داده می شه 136-سر کوهها بدو دو می روم مو بپا بوس گل نو می روم مو اگر دانم گل نو بار کرده سه منزل را به یک شو می روم مو 137-غریبم راز خود را با که گویم که گم کردم سر وسامان خود را چو کفترها زدست مو پریده کجا پیدا کنم شهباز خودرا 138-دیدی که فلک بما چه بیدادی کرد در کلبه ی غم بدم مرا وادی کردد( پیدا کرد) رفتم به سفر که از غمت بگریزم غم آومد ودر سفر مرا وادیزکرد (پیدا کرد ) 139-چه سازم که صدای مو جرس نیست در این جسم ضعیف مو نفس نیست چه سازم با رفیق نامناسب رفیق روز آخر هیچ کس نیست 140- نگارا می کنی از من کناره وفاداری تو ننگی نداره تو پنداری که از چنگم خلاصی مگر در آسمان گردی ستاره 141- نماز شام نماز مو قضا شد دو تا بلبل زچنگ مو رها شد یکی در باغ شاهان جا گرفته یکی جارو کش امام رضا شد 132-نگار نازنین از من چه دیدی چنین مهر ومروت را بریدی مو که حرف بدی با تو نگفتم چرا یک باره تو از مو رمیدی 133- چنو که می روی مو غصه دارم که هم رازی به تو نا گفته دارم چنو که می روی سوی ولایت بسی درد دل ناگفته دارم 135-چرا غم می خوری از بهر مردن مگر انها که غم خوردند نمردند برو بر کنج قبرستان گذر کن ببین از مال دنیایی چه بر دند ------- 142-بزن نی را که غم داره دل مو بزن نی را که دوره منزل مو بزن نی را مقام نی مگردان دور افتاده یار جاهل مو 143- سر کوه بلند دیدم نسا ء را کمر باریک وبازو بند طلا را بار دگر بینم مو اورا زیارت می کنم امام رضا را 144-بنالم من بنالم تا سحر گاه بنالم همچو یوسف در ته چاه بنالم تا خدارا خوش بیایه که یوسف را رسانه بر زلیخا 145-نماز شام از قلعه گذشتم دل پر حسرت ونارنج بدستم دل پر حسرت ونارنج شیرین غریبی را وطن کردم ، نشستم 146-قبا آیین قبا تا پشت پایت به مشهد می روی جانم فدایت به مشهد می روی مارا دعا کن سیه چشمی نشسته در وفایت 147-دو سه روزه که یارم ناز کرده در غصه برویم باز کرده قفس بشکسته ومرغم پریده نمیدانم کجا پرواز کرده 148-دلم می خواست برم امام رضا را ببوسم گنبد زرد طلا را بقر بونش برم این طور امامی تعارف می کنه شاه وگدارا 149-سر کوه بلند فریاد کردم امیر المومنین را یاد کردم امیرالمومنین یا شاه مردان دل نا شاد مارا شاد گردان 150دوتا سرو بلند بادیم وباهم جدا گشتیم وهردو می خوریم غم جدایی ما نکردم که خدا کرد که غم باشد خوراک ما دمادم 151-سرم بر ملک نیمروزه خدایا دلم بهر تو می سوزه خدایا از آن ترسم بمیرم در غریبی کفن بر من که می دوزه خدایا 152-اگر می شم انار دانه میشم (می شوم ) بقربان گل چار شانه می شم همه می گند (می گویند) برو ترک گلت کن چطور ترکش کنم دیوانه می شم 153-بدیدم یار مو سر شیوه می رفت بباغستان برای میوه می رفت به باغستان برای میوه ی خوب به صد ناز وبه سیصد غمزه می رفت 154-قدت ازدور می بینم بسم نیست بجایی رفته ای که دست رسم نیست بجایی رفته ای در سر بلندی سخن دارم مجال گفتنم نیست 155-عزیزم یار خوبه یار خوبه سر قلیان میخک دار خوبه زنان پا سفید ودست حنایی برای آدم پول دار خوبه 156-حالا میرم به غریبی که بسازم خونه از اشک چشم خود نویسم نامه حالا اون نامه واون جواب نامه حالا از اومدنم دگر خدا می دونه 157-سرم گردرد گیره با که گویم رخم گر زرد گرده با که گویم دوای درد سر دردست یاره مو که یاری ندارم با که گویم 158-نگارو عاشق زارم تو کردی درخت گل بدم خارم تو کردی درخت گل بدم در توی گلزار بخاک کوچه پامالم تو کردی 159-ز اقبال گرانم مادرم مرد مرا با دایه دادند دایه هم مرد به شیر یک بزی کردم قناعت خدا بر سر زد و بز غاله هم مرد 160-نگارا عاشقم عاشق ترم کن زلیلی و زمجنون بد ترم کن زلیلی وز مجنون بدتر هستم به کوچه ی عاشقی خاکسترم کن 161- شکسته پای مو بی پا بماندم چو کفتر در گلوی چاه ماندم چو کفتر در گلوی چاه سنگی رفیقان رفتند وتنها بماندم 162-از او سا عت که بی مادر شدم مو قلم بشکست وبی لنگر شدم مو قلم بشکست وافتاد موج دریا چنو سوختم که خاکستر شدم مو 163-بپا ی چرخ خیاطی نشستم که دلبر جان بیایه اور ببینم که دلبر جان بیایه خرمن گل زپای خرمن گل خوشه چینم 164-نماز شام که مو در خور بودم همه دلشاد ومو دلکور بودم الهی شعله ی آتش بمیره که مو از مادر خود دور بودم 165-شتر خوبه بزیر بار خوبه بچه خوبه ببوی یار خوبه شتر خوبه بزیر بار انگور بچه خوبه ببوی یار مقبول 166- سه ماهه وسه روزه وسه نوروز بدنبال تو می گردم شب وروز تو که با ما سر یاری نداری چرا با ما نگفتی تو همان روز 167-اگر یارم مرا خواهد غمی نیست که درد غاشقی درد کمی نیست اگر یارم مرا خواهد به پیری وگرنه در جوانی منتی نیست 168-دلم می خواست امینت باشم ای دوست سر کوچه کمینت باشم ای دوست همان ئقتی که از حمام در آیی خودم فرش زمینت باشم ای دوست 169-پدر خوبه برادر نیز بهتر درخت بی برادر کی دهد بر برادر میوه ی باغ بهشته خوشش باشه پدر خوب میوه کشته 170- چه بد کردم که خوردم زهر قاتل چه بد کردم که دل بستم به جاهل ندانستم که جاهل بیوفایه پشیمانی کشم تا روز آخر 171-جدایی ر(را) ما نکردم که خدا کرد جدایی ر دشمنان بی حیا کرد من از چرخ فلک گله ی ندارم که هرچه بر سرم اومد خدا کرد 172-عجب باد شمال دیدم امروز به باغستان نهالی دیدم امروز سیه چشمی که بر من ناز میکرد بدنبال شغالی دیدم امروز 173-سر کوه بلندی پا گذارم تفنگ نقره بر دوش برارم تفنگ نقره را بشکن طلا کن برار کوچکم را کدخدا کن 1734-به قربان کچکهای هم قطارت دلم میخواست بخوابم در کنارت دلم می خواست که راز دل بگویم چه فایده ندارم اختیارت 175- پسر عمو شال ترمه سفیدم درخت میوه ی باغ امیدم امید دارم گلی از باغ بچینم خداوندا مگردان نا امیدم 176-دوتا گاو سیه در کار دارم زمین شوره زار بسیار دارم شما مردم نمیدانید بدانید هوای دختر نجار دارم 177-مخور غصه که یارت خواهد امد بدل صبر وقرارت خواهد امد برو در گوشه ای آسوده بنشین که آخر در کنارت خواهد آمد 178-بقربان قد بالابلندت به قربان کمر بند قشنگت اگر دانم که حرفت حرف باشه نشینم تا قیامت در سرایت 179-الا دختر شوم قربان بختت جریکه وا کنم در پای تختت اگر چرخ فلک با مو بسازه بشادی وا کنم رخت ازدرختت 180-دو دستت در حنایه فاطمه گل تنت دور از بلایه فاطمه گل بغیر از من اگر یاری بگیری عروسیت عزایه فاطمه گل 181-نمک بر معدن فلفل مزن یار سخن در پیش هر جاهل مزن یار اگر خواهی نصیب یکدگر شیم (شویم) توکل با خدا کن ، دل مزن یار 182-اگر مردیم بمیریم هردو تای ما بسازند جفت قبری از برای ما بسازند جفت قبری بر سر راه بگریند دوست ودشمن از برای ما 183-بنالم از سر شب تا سحرگاه بنالم مثل یوسف در ته چاه بنالم تا خدارا رحم آید چو من یوسف شوم ، دلبر زلیخا 184-تو سیب سرخی و نارنج دستی بقر بونت شوم هرجا که هستی نه خود آیی نه کاغذ می فرستی گمانم پادشاه هرجا نشستی 185-مسلمانان چه ناداری بلایه که هرکه مال داره کدخدایه بگیرند دست او ، بالا نشانند نمی پرسند که اصلت از کجایه ؟ 186-لبت بوسم دهن بوی هل آیه مرا با تو جدایی حاصل آیه همه گویند جدایی کن جدایی جدایی گر کنم خون از دل آیه 187-برادر دین پیغمبر بپا کن نماز وروزه وذکر خدا کن اگر خواهی که جنت را ببینی به ناموسای مردم کم نگاه کن 188-خروسک بی پر وبی بال گردی الهی از زبانت لال گردی نگردم در بغل آن یار شیرین تمام دشمنان بیدار کردی 189-الا دختر ترا می خوام چه می گی ؟( می گویی) چرا با قوم و خویشانت نمی گی ؟ موکه با قوم وخویشان تو گفتم ترا با مو نمیدن(نمی دهند ) تو چه می گی؟ 190-بلند بلا بلندت کرده یم مو دراین کوچه پسندت کرده یم ترش بودی بمثل آب لیمو به شیرینی قندت کرده یم مو 191-بلند بلا به کوه ها مانده ام من بغل بگشا که سر ما خورده ام من بغل بگشا مرا کنج بغل گیر که دیشب در بیابان مانده ام من 192-برفتم بر سر برج شکسته بدیدم دخترک کبری نشسته بگفتم دخترک پنج بوس به من ده بگفت : کوری که بابایم نشسته ؟ 193-اگر یار مرا دیدی بجایی رسانی از زبان من دعایی اگر یارم زاحوالم بپرسد بگو باریک شده ماند کاهی 194-غریبی را قناعت کرده ایم ما که آقا را زیارت کرده ایم ما شما مردم نمیدانید بدانید که ما ترک ولایت کرده ایم ما 195-هوا گرمه شمال باد خوبه دو دست در گردن نامزاد خوبه دو دست در گردن نامزاد شیرین بپای سایه ی دیوار خوبه 196-مسلمانان ببینید شب چه وقته که بلبل مست وشیدای درخته که بلبل می پرد شاخ ه به شاخه که یار از یارجدا کردن چه سخته 197-بیا دلبر بغل تنگت بگیرم نخی از موی شب رنگت بگیرم نخی از موی شب رنگت نه چندان دو بوسه از لب قندت بگیرم 198-پریزاد و پریزاد وپریزاد که کاشکی مادرم من را نمی زاد که مادر زاد وشیر محنتم داد بزرگم کرد ودست دشمنم داد 199-پسر عموی گل را چانه ی من چرا امشب نیایی خانه ی من اگر حرف بدی از من شنیدی بکش خنجر بزن بر سینه ی من 200-سر دستت عقیقه یا بلوره لب لعلت نه شیرینه ، نه شوره بده پنج بوس از کنج لبانت لب لعلت خوراک مار و موره -چون ابیات زیادند ،دنباله آن را در ادامه مطلب به نگارش در خواهم آورد ودر ادامه مطلب آن را مطالعه فرمایید ,اسایش,ادامه دارد ------ ادامه دو بیتی ها وفراقی های رایج در کوچ نهارجان : 201-ول بالا بلند سینه چاکم اگر امشو نیایی من هلاکم اگر امشو نیایی تا خروس خوان خروس خوان دگر من زیر خاکم 202-خودت گفتی که وعده در بهاره بهار او مد دلم در انتظاره بهار هرکسی عید واست ونوروز بهار عاشقان دیدار یاره 203-در ایوان طلایم جان نه نه ت نمی تونم نیایم جان نه نه ت شنیدم گله ی بسیار داری به پیشت رو سیاهم جان نه نه ت 204-شب جمعه که یارم در مزاره عرق در زیر زلفش لاله زاره خدا ابری بده باران بباره که یارم طاقت گرما نداره 205بیا که بار کردم راهیم کن نظر بر رنگ زرد کاهیم کن مجال دست بگردن نیست مارا از آن بوس خوشت همراهیم کن 206-بیا تا پیرهن آبیت کنم من خودی ای(این ) خال لبت بازی کنم من سر شب تا سحر پیشت نشینم دل ناراضیت را ضی کنم 207-سر قلعه ی کوچ کفتر پرانه که یارم در میان جاهلانه همه ی مردم نمیدانید بدانید همان ماه میان آسمانه 208-زکابل آمدم ، قندار میرم ( میروم ) وطن جور آمدم ، بیمار میرم الهی خانه ی دسمن بسوزه که خود یا آمدم ، بی یار میرم 209-بیا دختر عمو یار رشیدم غم درد تورا با دل کشیدم غم درد تورا بردن به بازار خودم تاجر شدم ،غمهات خریدم 210-عزیزم این دلم از غم غباره همیشه این دلم با غم دچاره دل من میل در شادی نداره خرابه ، میل آبادی نداره 211-دو چشمان گلم جفت ستاره مغازه ی سرمه را کرده اجاره اگر امشو به پهلویش بخوابم خدا عمری به من میده دو باره 212-سر زلفت جدا کن آمدم من نگاه بر خط راه کن آمدم من بده دستمال دستت یادگاری برو شکر خدا کن ، آمدم من 213-چنو زردم که زرد آلو نباشه برنگ من گل آلو نباشه چنو ( چنان ) زرد وضغیف و نا توانم بنفشه در کنار جو نباشه 214-برو با یار بگو زادو نباشه که چارقت بر سرش نا شو نباشه شبی که مو بیایم غمزه بازی دهانش بوی تنبا کو نباشه 215-قدت از دور اشارت می کنم من لبت از بوس غارت می کنم من لب تو مکه ومن مرد حاجی شبی صد بار زیارت می کنم من 216-سرم درد می کند از کینه ی تو ببوسم دکمه های سینه ی تو بحمام می روی صابون نداری لبم صابون ، زبانم کیسه ی تو 217-دو چشمانم سر کوی تو باشه دو دستم شانه ی موی تو باشه مرا با حاجیان حج چه کاره زیارتگاه من روی تو باشه 218-اگر یا مرا دیدی به گوشه بگو پیراهن اسلامی بپوشه زدست مادرت گله ندارم زدست پدرت خونم د(در) شیشه 219-وفای بی وفایی کرده پیرم روم یار وفاداری بگیرم اگر یار وفاداری نباشه سر قبر وفاداری نشینم 220-سه تا دختر بدند درراه خراشاد ( کاشان ) حلیمه وسلیمه وزر افشان(زر اخشاد) سه تا بوسه طلب کردم ازایشان یکی صبح ویکی ظهر ویکی شام 221-دلم می خواست گل شش پر بچینم میان مادر و دختر نشیم گهی بوسی خورم از روی دختر گهی هم صحبت مادر نشینم 222-تو که دوری مو از دوریت کبابم چو مرغ کور ، سر گردان آبم چو مرغ کور در دشت وبیابان چو لیلی از غم مجنون کبابم 223-زلیلی وز مجنون بدترم مو زابر نو بهار گریان ترم مو بمثل گندمان توی تابه هنوز از گندمان بریان ترم مو 224-درختی خم کنم نارش بچینم جوان وجاهلم ، تاکی نشینم جوان وجاهلم روخم دمیده به عهد بیوفا تاکی نشینم 225- لب بام آمدی ، رخ تازه کردی قدت را با قدم اندازه کردی تو که پوشیده ای رخت عروسی مکش سرمه که زخمم تازه کردی 226-سر چاه چمن آتش بگیره بغیر از سه نفر ,الم ،بمیره یکی یارم ، یکی قاصد یارم یکی پسرعموی بی بخارم 227-دو چشمان سیاهت کافرم کرد مسلمان بودم واز دین درم کرد رو چشمانی که داری ، کس نداره بغیر از آسمان پر ستاره 228-مگر شهر شما کاغذ گرانه مرکب باقلم چون زعفرانه قلم گر نیست باشد چوب فلفل اگر کاغذ نباشه ، پرده ی دل 229-هلا دختر هلا شاهزاده دختر کمر باریک وچارده ساله دختر اگر پنج بوس می دادی به عاشق ثوابش از نماز وروزه ، بهتر 230- بقربان دو انگشت تو دلبر بقربان گل مشت تو دلبر مثال روزه داران روزه داری بقربان لب خشک تو دلبر 231-ول کوچکتر نو بندگانی بیا آب حیات زندگانی بیا تا بهر هم جانانه باشیم یکی شمع ویکی پروانه باشیم 232-قدت با چوب تر می مانه دلبر لبت با نیشکر میمانه دلبر بده پنج بوس از کنج لبانت که داغت با جگر می مانه دلبر 233-به گل مانی که باغچه می کنی پر به ماه مانی که از کوه می زنه سر اگر دانم که آخر مال مایی نویسم بر لبت الله اکبر 234-الا مرغ سفید تاج بر سر خبر از من ببر بر پیش دلبر بگو هرکس که مار(را)از هم جدا کرد سزایش را خدا میده(می دهد) روز آخر 235-الا باد صبا ی صبح دلگیر خبر از من ببر یا مادر پیر بگو فرزند سلامت میرساند حلالم کن که شبها داده ای شیر 236-سر کوه هارا پیوند کن خدا جان دل مارا تو بی غم کن خدا جان الهی ما ویار همسایه باشیم وگر نه مهر مار(را) کم کن خدا جان 237-نویسم نامه ای از بی نوایی ببندم بر پر مرغ هوایی بدو مرغو بدست مادرم ده بگو صد داد وبیداد از جدایی 238- نگاه راه پایی می کنم مو نگاه مرغ وماهی می کنم مو اگر دانم برادر کی میایه ا طاق را فرش قالی می کنم مو 239- مخورآبی که ازراه کج آیه مگیر یاری که میلش بر دو جایه اگر صد سال به بالینی نهی سر مکش زحمت که آخر بیوفایه 240- نشستی روبرو دل می کنه دود الهی مهر تو در دل نمی بود الهی مهر تو از دل بدر شه شب وروزا بگریم تا لب گور 241- گر خدارا دوست می داری شبی تنها بیا هم چو آهویی روان تو از لب دریا بیا گر سر راهت گرفتند دشمنان بی حیا دامن صحرا گذار واز لب دریا بیا (فراقی است ) 242-ای کفتر بالسبز وخوش رنگ بیا ای شاد کننده دل تنگ بیا خود می نگری حالت بی صبری ما ای برگ بخارا وسمر قند بیا (= قالب رباعی است ) 243- اول که مری (میروی) تور ( ترا )بخدا میسپارم دوم به علی مرتضی میسپارم سوم به سکینه دختر خرد حسین چارم به شهید کربلا میسپارم (= قلب رباعی ومضصمون فراقی است ) 244- ای مادر ازراه دور کی می آیی؟ ای محرم رتاز گور کی می آیی ؟ از بس که نگاه راه غربت کردم چشمان م گشته کور کی می آیی؟(( وزن دو بیتی ندارد ) 245-از آو راه میروی راه ها بگردم کلاه کج کرده ای موها بگردم کلاه کج کرده ای عین بزرگان شکر نوشیده ای لب هات بگردم 246-خودم سبزم که یارم سبزه پوشه خودم باغبان که یارم گل فروشه دوچشم دارم براو چنگ ترازو به نرخ زعفران گل می فروشه 247-من امشب سر به صحرا می گذارم تردر خانه تنها می گذارم برای خاطر خال لبانت خودم میرم (می روم ) دل اینجا می گذارم 248-به من می گن که یار تو رقیه قلم در دست ودفتر می نویسه قلم در دست ودفتر روی زانو همیشه نام دلبر می نویسه 249-چه سازم که زمانه مفلسم کرد طلا بودم مقابل با مسم کرد هنوز خواستم لباس نو بپوشم لباس کهنه خوار مجلسم کرد 250- اگر میرم کفنم پارچه باشه سر خاکم قطار بچه باشه سر خاکم قطار بچه ملا کلاس پنج وشش می خوانده باشه 251-که خواهر بی برادر رشد نداره به هر مجلس نشینه پشت نداره به هر مجلس بود مثل غریبی غریب چوب بدست انگشت نداره 252-بیا جانا بیا جانانه ی من بیا شمع وبیا پروانه ی من بیا تا خانه را خلوت بسازیم بیا یک شب به خلوت خانه ی من 253-دو تا بودیم که داغ هم نبینیم بشادی بگذرانیم غم نبینیم الهی دشمنان مابر افتند چنو کردند که روی هم نبینیم 254-دو چشمان سیاهی که تو داری دوباره بر سرای ما نیایی سرای ما دشمن بسیار داره مبا که بچنگ دشمن آیی 255- زمین نرم را ماله کنم برای عاشقی ناله کنم مو که درد عاشقی درد کمی نیست چطور ترک گل لاله کنم مو 256- جوانهای حالا سر در هوایند ندارند مال دنیایی ، گدایند ندارند ملی که دختر بگیرند برای دود سیگاردر هوایند ( که آخر بر زن بیوه رضایند ) 257-عمل ( منظور شیره ترک است ) دیدیکه با ماها چه ها کرد جوانهای خوب ما، انگشت نما کرد جوانهای خوب ما ، باغهای انگور همه را دود تلخ از دست رها کرد 258-به کوچه ی دست راست بالا شدم به شلوار آبی آشنا شدم مو هنوز خواستم که لب بر لب گذارم که باباش اومد ورسوا شدم مو 259- سر کوه بلند پنج پنجه ی مار خبر اومد که یارم گشته بیمار پیاله ر (را) پر کنید از آب انگور بریزید بر قد وبالای بیمار 260-شبا که آتشون می داشته باشید دمادم یاد ما می کرده باشید نویسم نامه ای از پرده ی دل به پیش یک دگر می خوانده باشید 261-سرم درد می کنه صندل بیارید دلم درد می کنه دلبربیارید شما مردم نمی دانید بدانید طبیب از خانه ی دلبر بیارید 262-اگر بار گران بودم برفتم اگر نامهربان بودم برفتم شما که خانمان دارید بمانید مو که بی خانمان بودم برفتم 263-در خانه ت ببستی جان دلبر دل منرا شکستی جان دلبر در این مدت که ما همرا ندیدیم تو با کی می نشستی جان دلبر 264-اگر مادر زحال من بدانه نهال غم بدور خود نشانه نه خواب خوش کنه ، نه خوش نشینه خوره (خود را ) مرغ کنه با من رسانه 265- کنم صبری که ریگا سرمه کرده کنم صبری که یارم بیوه کرده کنم صبری بدرگاه خداوند که ی یارم بیوه صد ساله کرده 266- شب مهتاب ومهتاب دشمن من دو زلف یار من در گردن من خداوندا تو تاریک ماه رسانی که تاریک ماه رفیق هر دم من 267-انار خوبه سرش بر کنده باشه جوان خوبه لبش پر خنده باشه جوانی که نداره مال دنیا امیره بهتره که زنده باشه 268-نگاه مو مکن شر منده می شم (می شوم ) به قربان لبان پر خنده می شم بده چند بوس از کنج لبانت اگر مو مرده باشم ، زنده می شم 269-دمی که منوتو با هم نشستیم سماور می غلید ، قند می شکستیم سماور می غلید ، قوری به بالا که قندهای یادگتری می شکستیم 270- سر کوه بلند من باشم وتو غریب دور از وطن من باشم وتو اگر روزی بمیریم در غریبی دو لای یک کفن من باشم وتو 271- اگر طشت طلا باشه غریبی زفیروزه سرا باشه غریبی مگر نام غریب شاهزاده باشه هنوزم داد وبیداد از غریبی 272-غریب راه دورم مو چه سازم غریبی تلخ وشوره مو چه سازم غریبی گاه آب و گاه آتش میان آب وآتش مو چه سازم 273-سیه چشمی که چشمک بر هوا زد کلید نقره بر قفل طلا زد کلید نقره وقفل زمرد کفشای مو بر زمین کربلا زد 274-سفیدمرغی بدم مو روی زینه ترا امروز ندیدم مثل دینه ( دیروز) همون بوسای که خوردم روی زینه چو گوشت مرغ بر جونم نشسته 275- غریبم وغریبی وطن من گرفته خاک غربت دامن من اگر روزی مرا مرگی بیاید ندارم کس که گیره ماتم من 276-سر سنگ اروس باشی تو دلبر بقول خود درست باشی تو دلبر چنو که می روی تو رو به غربت غریب تندرست باشی تو دلبر 277- محمد نقش می بنده هوارا بدست داره قلمدان طلا را به خوبی محمد کس ندیدم نشانه می روه مرغان هوارا 278-امیر المومن, توسط محمدحسن اسایش

  صحن مسجد النبی -مدینه منوره -اسایش 

مژده که میلاد شه خاتم است                   عید سعید نبی اکرم است 

 

 

مزده که مسروری عالم رسید                   خرمی عالم وآدم رسید 

 

هادی کل ُ سید خاتم رسید                     منجی عالم شه اکرم رسید 

 

خرم از او خاطره ی عالم است                 عید سعید نبی اکرم است---- 

 

مزده که بی پرده رخ یار شد                     جلوه ی محبوب پدیدارشد 

 

کعبه از او مطلع انوار شد                         دشت ودمن تحت الانهار شد 

 

عالم ایجاد از او خرم است                       عید سعید نبی اکرم است---- 

 

مزده که شد نور خدا آشکار                     یافت تولد شه ملک وقار 

 

احمد محمود شه تاجدار                          آنکه به ایجاد بود شهریار 

 

اهل ولا خرمی عالم است                      عید سعید نبی اکرم است ---

 

مژده که پیر فلک آمد جوان                  گشت منور همه کون ومکان 

 

از رخ دلجوی شه انس وجان                   فخر بشر خاتم پیغمبران 

 

آنکه از او فخر بنی آدم است                  عید سعید نبی اکرم است 

جاد اول دیوان آذر خراسانی (حاج سید غلامرضا آذر حقیقی-چاپ افست اسلامیه -مشهد-چاپ چهارم -1348 شمسی 

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- 

ده مژده که ختم انبیا ظاهر شد                انوار تجلی خدا ظاهر شد 

فرمان محمدا رسول الهی                        بهرش زکریم ذوالعطا ظاهر شد 

--ص28 -ارمغان کربلا -نادعلی کربلایی-انتشارات خزر-تهران----------- 

-----------------------------(خورشیدسعادت)------- --------------------- 

البشارت که بما صبح سعادت آمد            مفخر کون ومکان باعث خلقت آمد 

روشن از نور جمالش همه ی عالم شد    عقل کل ختم رسل مظهر رجمت آمد 

نبی مکی امی زپس پرده ی غیب                از پی راهنمایی وهدایت آمد  

کلبه ی بنت وهب طعنه بعالم زد وگفت که به آ غوش من آن شمس سعادت آمد 

طاق کسری عجم طاقت دیدار نداشت    جاری از رود سماوی ،ید عصمت آمد 

لات واصنام بخاک از سر خجلت افتاد      سرنگون تخت شهان زان ید قدرت آمد 

دسته دسته ملکاز عالم بالا به زمین      شادمان ف تلبیه گو بهرزیارت آمد 

رانده ابلیس شد از عالم بالا گفتا        این چه شودیست مگر روز قیامت آمد 

گفت جبریل جوابش که زسر حد کمال   شافع محشر وفرمانده ی امت آمد 

باد ، گو مژده رساند بسلیمان جهان     که شه عرش مکان ،حامل رفعت آمد 

یوسف مصر دگر حسن فروشی نکند    چون که بیند بجهان کان ملاحت آمد 

دگر از حاتم طایی نتوان گفت سخن     زانکه بهر کرم و لطف وسخاوت آمد 

زکمالش ،زجمالش ،زمقامش زخدا      احسن الله وتبارک بشهادت آمد 

حامل حکم خدا فخریه بنماید چون        خادم درگه آن شمس ولایت آمد 

مدح اوزینت قرآن الهی باشد              فرق او مفتخر تاج نبوت آمد 

آیه آیه همه ی معنی قرآن کریم          شاهد خوبی این منجی امت آمد 

هم به انجیل وزبور وصحف وتوراتش      مدح وتوصیف محمد زدرایت آمد 

تهنیت باد به افراد مسلمان جهان       نقطه ی مرکزی روز شفاعت آمد 

(کربلایی) زگدایی  در خانه ی او        شکر لله که دلت  کنج محبت آمد--- 

----به نقل از ارمغان کربلا(کتاب سوم) نادعلی کربلایی-انتشارات خزر -تهران-محمدحسن اسایش



 وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است  همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت  گو با صدای بلند وسوزان  شعر زیر را می خواند :ای چرخ  چه خانه ها که ویرا ن کردی       در ملک بدن تو غارت جان کردی 

 

هردانه ی قیمتی که آمد به جان          بردی توبزیر خاک پنهان کردی     یا می خواند : 

چه شد که ای گل من  این چنین تو پژمردی      چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟

مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی     دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی 

یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان :    

 ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید         مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید 

اجر شما بروز جزا می دهدحسین               با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید          وباز فرد اول یعنی  تسلیت گو اشعار دیکری  مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد  وسپس تازه واردین اخلاص  وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم  للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین  ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص  والصلوات .آنگاه همه افرادا فاتحه وسه  بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب  با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید .

 خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد....     واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا  پدرخانواده بوده یا  اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب  نوا یی  مناسب  آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان  تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند :

درآن خانه که مادر ناله می کرد        شکایت با گلای  لاله می کرد       سر بالین خود هیچ کس نمی دید   به صد حسرت  گریبون پاره می کرد     .وصاحب عزاپاسخ می داد :  ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی

صد خدمت شایسته بجا آوردی         صد رحمت و آفرین براین عقل شما      امروز بزرگتری بجا آوردی !

در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت      ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت 

تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم          که سنگ  تفرقه آخر میون ماانداخت    یا می خواندند:

ببردند گل ، گل از گلخانه بردند     گل مارا به غسالخانه بردند         دمی که آب وکافورش بریزند

رمق از پا ونور از خانه بردند  واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا  

از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم     مو  چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم 

دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند       مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم)

راه اومده یم تموم راه اومده یم      ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم    پنداشتم که مادرم بر جایه 

 حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام )

یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب          یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق     گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو     از داغ ننالم که بسوختم زفراق 

پیشون سرا گرد وغبار آورده       چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده          دیدار که هر صبح ومسا می دیدم

 امروز خدا زمو زوال آورده    

 ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما      روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما     

شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت        هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما 

 ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست    بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست  ای خاک اگر سینه ی  تو بشکافند      صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست 

 ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم)    پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم)

 ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم)        آیابه چه رو زکربلامی آیم 

 در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد         در نقره نشونده که عقیقی دارد 

هرکس که ندارد زقیامت خبری         ازروی دلم نشانه ای بر دارد 

در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم)       بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم)

تو تکیه بجای جاودانی زده ای              با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم )

آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست     خشتون ( خشتهای)  سر لحد بحالم مگریست ( می گریست )

گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟       خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟

فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم     ببردی بلبل خوش خوان باغم 

ببردی بلبلم زندان نمودی                 دگر بلبل نمی خواند به باغم 

آن خواهر دلکباب مو خواهم بود        بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود 

 غمهای جهان وجملگی بر دل مو               آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود 

یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود)     این شال عزا بر سر خواهر نمبود

یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند          این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود)

 مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته      مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته      

از آن ماه واز ان ابرو  از ان محراب پیشانی          مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته 

مادر که مرا بناز می داشت برفت                     غم بر  دل مو روا نمي داشت برفت 

آن كس كه مرا به غم نمي تونست دید     بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت 

 همی نالم که مادر در برم نیست         شکوه سایه ی او بر سرم نیست 

مراگردولت عالم ببخشند.       برابر با نگاه مادرم نیست

نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند  بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا:

چون دید جوان گل عذارش      اکبر خلف بزدگوارش.    قامت به لباس رزم آراست

رخصت زپدر گرفت وبرخاست.   واویلاصدواویلا

بردامن او بزار آویخت   ازدیده بجای اشک خون ریخت.    فرمود که ای عزیزمادر.  بنشین تودمی ای علی اکبر  واویلا صد واویلا...

تا شانه کشم به کاکل تو     شویم به گلاب سنبل تو.    پنهان نظری به مادر انداخت.    تا باردگر به سرمه ی ناز.     چشمی که نهان بود نگاهش    چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر   ای یوسف گل عذار مادر  واویلاصد واویلا

زانروزکه شیر خواره بودی.  زینت ده گهواره بودی   شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم   که امروز تو بدستگیری من   باشی تو عصای پیری من   من هم به شب عروسی تو       آیم به دیده بوسی تو    واویلا صد واویلا---

دربزم تو عون پاگذارد    مسلم به کفت حنا گذارد      در حجله سکینه خواهر تو    آیینه نهد برابر تو   در حجله تو چون قرار گیری.   باب تو جوان شود به پیری    آخر به تنت به نامرادی   گردیده کفن قبای شادی   اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم -   واویلا صد واویلا.......

پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی.    ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی

خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود      ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی----

پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو        غمگین مباش در دل ما هست جای تو

ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر       بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو----

حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک.     زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست

عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت        یادت همیشه دردل وروح وروان ماست---

پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی      میان ناامیدیها امید جاودان بودی

برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود     بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی----

چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم.         دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم 

صد سال اگر بگذرد از فراق تو        ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم----

نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین    ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟

کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا     میرسم از سرزمین کربلا.  کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب

باشد این خون، خون حلقوم غریب     کربلا یا کربلا یاکربلا  ---   زود بر گونامش ای خونین جگر   چون که میدارم غریبی در سفر   نام او باشد مقتول سنین      باب زارش شاه بی لشکر حسین-   کدبلا یا کربلا یا کربلا----    باز گو از اکبر شیرین سخن.     کی بیایددروطن دنبال من

کربلا یا کربایا کربلا.      خاک بر سر کن که اکبر کشته شد      از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا.      باز گو از قاسم ودامادیش.    ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا.    بستهشد ازخون حنا بردست وپا   کربلا یاکربلا یا کربلا.   باز گو میر علمدارم چه شد      شش برادر یار وغمخوارم چه شد.     قطع شد دست علمدار حسین.      کشته شد یاران به صد افغان وشین.  کربلا یا کربلا یا کربلا    

باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر.   عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت  خوار وزار      چون اسیران فلک در زنگبار   

کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم----

بیاد آمد مرا از حال زینب.   بسوزد دل بر آن احوال زینب.       حسینم واحسینم واحسینم       زداغ نوجوان شاهزاده اکبر   کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم      زداغ قاسم ودامادی او.    سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم.  زداغاکبر شیرین زبانش   بسوخته هم پر وهم بال زینب    حسینم واحسینم واحسینم.     فلک بر هم زدی سامان زینب.   خرابه کردی آخر جای زینب     حسینم واحسینم واحسینم.     بشامش بردی ودادی به دشمن       چه می خواهی فلک از جان زینب.    حسینم واحسینم واحسینم.

که زینب طالع بر گشته دارد.    زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم.     انیس بی کسان داد از جدایی      برادر داد وبیداداز جدایی

حسینم واحسینم واحسینم.  جدایی می کند بنیاد زینب      خدا بستان زدشمن داد زینب      حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید.   مرا محنت کش دوران بخوانید.    حسینم واحسینم واحسینم.

بیا که از سفر برگشته زینب     بیا که بی برادر گشته زینب    حسینم واحسینم واحسینم.      بیا که زینبی بر جا نمانده.      زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم.-----پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی.    ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی

خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود      ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی----

پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو        غمگین مباش در دل ما هست جای تو

ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر       بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو----

حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک.     زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست

عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت        یادت همیشه دردل وروح وروان ماست---

پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی      میان ناامیدیها امید جاودان بودی

برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود     بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی----

چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم.         دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم 

صد سال اگر بگذرد از فراق تو        ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم----

نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین    ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟

کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا     میرسم از سرزمین کربلا.  کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب

باشد این خون، خون حلقوم غریب     کربلا یا کربلا یاکربلا  ---   زود بر گونامش ای خونین جگر   چون که میدارم غریبی در سفر   نام او باشد مقتول سنین      باب زارش شاه بی لشکر حسین-   کدبلا یا کربلا یا کربلا----    باز گو از اکبر شیرین سخن.     کی بیایددروطن دنبال من

کربلا یا کربایا کربلا.      خاک بر سر کن که اکبر کشته شد      از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا.      باز گو از قاسم ودامادیش.    ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا.    بستهشد ازخون حنا بردست وپا   کربلا یاکربلا یا کربلا.   باز گو میر علمدارم چه شد      شش برادر یار وغمخوارم چه شد.     قطع شد دست علمدار حسین.      کشته شد یاران به صد افغان وشین.  کربلا یا کربلا یا کربلا    

باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر.   عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت  خوار وزار      چون اسیران فلک در زنگبار   

کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد  خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم----

بیاد آمد مرا از حال زینب.   بسوزد دل بر آن احوال زینب.       حسینم واحسینم واحسینم       زداغ نوجوان شاهزاده اکبر   کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم      زداغ قاسم ودامادی او.    سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم.  زداغ اکبر شیرین زبانش   بسوخته هم پر وهم بال زینب    حسینم واحسینم واحسینم.     فلک بر هم زدی سامان زینب.   خرابه کردی آخر جای زینب     حسینم واحسینم واحسینم.     بشامش بردی ودادی به دشمن       چه می خواهی فلک از جان زینب.    حسینم واحسینم واحسینم.

که زینب طالع بر گشته دارد.    زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم.     انیس بی کسان داد از جدایی      برادر داد وبیداداز جدایی

حسینم واحسینم واحسینم.  جدایی می کند بنیاد زینب      خدا بستان زدشمن داد زینب      حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید.   مرا محنت کش دوران بخوانید.    حسینم واحسینم واحسینم.

بیا که از سفر برگشته زینب     بیا که بی برادر گشته زینب    حسینم واحسینم واحسینم.      بیا که زینبی بر جا نمانده.      زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم..... اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید:

تو ای برادر با جان ودل برابر من    بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من      بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر     بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم     هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم 

هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است       هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است ---

زمانه رخت سیه باز در برم نکند      خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری )

چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم  یا محروم  حسینم    کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم          به کهنه جامه ای کردی قناعت   یا مظلوم حسینم یا محروم  حیبنم  چرا آن کهته را در بر نداری   یا مظلوم حسینم  یا محروم حسینم   ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم    نسب گویا زپیغمبر نداری   یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت   یا مظلوم حسینم  یا محروم حسینم     چرا انگشت وانگشتر نداری   یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن  یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم       مگر مهری تو با خواهر نداری  یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو   یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم    مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب   یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم     مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر   یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم--

اگر کشتند چرا آبش ندادند    یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم     گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم---   

 یقین دانم که در دل آرزویی  یامظلوم حسینم یا محروم خسینم    بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------


نوشته شده در تاريخ جمعه 29 تير 1397برچسب:وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند ,بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد ,مثلا تسلیت گو با صدای بلند وسوزان شعر زیر را می خواند :ای چرخ چه خانه ها که ویرا ن کردی در ملک بدن تو غارت جان کردی هردانه ی قیمتی که آمد به جان بردی توبزیر خاک پنهان کردی یا می خواند : چه شد که ای گل من این چنین تو پژمردی چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟ مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان : ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید اجر شما بروز جزا می دهدحسین با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید وباز فرد اول یعنی تسلیت گو اشعار دیکری مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد وسپس تازه واردین اخلاص وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص والصلوات ,آنگاه همه افرادا فاتحه وسه بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید , خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد,,,, واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا پدرخانواده بوده یا اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب نوا یی مناسب آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند : درآن خانه که مادر ناله می کرد شکایت با گلای لاله می کرد سر بالین خود هیچ کس نمی دید به صد حسرت گریبون پاره می کرد ,وصاحب عزاپاسخ می داد : ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی صد خدمت شایسته بجا آوردی صد رحمت و آفرین براین عقل شما امروز بزرگتری بجا آوردی ! در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم که سنگ تفرقه آخر میون ماانداخت یا می خواندند: ببردند گل ، گل از گلخانه بردند گل مارا به غسالخانه بردند دمی که آب وکافورش بریزند رمق از پا ونور از خانه بردند واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم مو چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم) راه اومده یم تموم راه اومده یم ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم پنداشتم که مادرم بر جایه حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام ) یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو از داغ ننالم که بسوختم زفراق پیشون سرا گرد وغبار آورده چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده دیدار که هر صبح ومسا می دیدم امروز خدا زمو زوال آورده ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست ای خاک اگر سینه ی تو بشکافند صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم) پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم) ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم) آیابه چه رو زکربلامی آیم در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد در نقره نشونده که عقیقی دارد هرکس که ندارد زقیامت خبری ازروی دلم نشانه ای بر دارد در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم) بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم) تو تکیه بجای جاودانی زده ای با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم ) آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست خشتون ( خشتهای) سر لحد بحالم مگریست ( می گریست ) گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟ خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟ فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم ببردی بلبل خوش خوان باغم ببردی بلبلم زندان نمودی دگر بلبل نمی خواند به باغم آن خواهر دلکباب مو خواهم بود بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود غمهای جهان وجملگی بر دل مو آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود) این شال عزا بر سر خواهر نمبود یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود) مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته از آن ماه واز ان ابرو از ان محراب پیشانی مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته مادر که مرا بناز می داشت برفت غم بر دل مو روا نمي داشت برفت آن كس كه مرا به غم نمي تونست دید بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت همی نالم که مادر در برم نیست شکوه سایه ی او بر سرم نیست مراگردولت عالم ببخشند, برابر با نگاه مادرم نیست نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا: چون دید جوان گل عذارش اکبر خلف بزدگوارش, قامت به لباس رزم آراست رخصت زپدر گرفت وبرخاست, واویلاصدواویلا بردامن او بزار آویخت ازدیده بجای اشک خون ریخت, فرمود که ای عزیزمادر, بنشین تودمی ای علی اکبر واویلا صد واویلا,,, تا شانه کشم به کاکل تو شویم به گلاب سنبل تو, پنهان نظری به مادر انداخت, تا باردگر به سرمه ی ناز, چشمی که نهان بود نگاهش چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر ای یوسف گل عذار مادر واویلاصد واویلا زانروزکه شیر خواره بودی, زینت ده گهواره بودی شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم که امروز تو بدستگیری من باشی تو عصای پیری من من هم به شب عروسی تو آیم به دیده بوسی تو واویلا صد واویلا--- دربزم تو عون پاگذارد مسلم به کفت حنا گذارد در حجله سکینه خواهر تو آیینه نهد برابر تو در حجله تو چون قرار گیری, باب تو جوان شود به پیری آخر به تنت به نامرادی گردیده کفن قبای شادی اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم - واویلا صد واویلا,,,,,,, پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی, ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک, زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم, دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا,---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا, کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا,---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن, کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا, خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا, باز گو از قاسم ودامادیش, ازحنا بندان وعیش وشادیش, کربلا یا کربلا یا کربلا,عیش قاسم شد مبدل با عزا, بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا, باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد, قطع شد دست علمدار حسین, کشته شد یاران به صد افغان وشین, کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر, عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا, عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا,,,,,نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب, بسوزد دل بر آن احوال زینب, حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او, سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم, زداغاکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم, فلک بر هم زدی سامان زینب, خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم, بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب, حسینم واحسینم واحسینم, که زینب طالع بر گشته دارد, زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم, انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم, جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم, مسلمانان مرا زینب نخوانید, مرا محنت کش دوران بخوانید, حسینم واحسینم واحسینم, بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم, بیا که زینبی بر جا نمانده, زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم,-----پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی, ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی---- پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو غمگین مباش در دل ما هست جای تو ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو---- حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک, زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت یادت همیشه دردل وروح وروان ماست--- پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی میان ناامیدیها امید جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی---- چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم, دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم صد سال اگر بگذرد از فراق تو ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم---- نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟ کربلا یاکربلا یاکربلا,---خود چه گویم ای علیل بینوا میرسم از سرزمین کربلا, کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا,---لال گردم لال ای حسرت نصیب باشد این خون، خون حلقوم غریب کربلا یا کربلا یاکربلا --- زود بر گونامش ای خونین جگر چون که میدارم غریبی در سفر نام او باشد مقتول سنین باب زارش شاه بی لشکر حسین- کدبلا یا کربلا یا کربلا---- باز گو از اکبر شیرین سخن, کی بیایددروطن دنبال من کربلا یا کربایا کربلا, خاک بر سر کن که اکبر کشته شد از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا, باز گو از قاسم ودامادیش, ازحنا بندان وعیش وشادیش, کربلا یا کربلا یا کربلا,عیش قاسم شد مبدل با عزا, بستهشد ازخون حنا بردست وپا کربلا یاکربلا یا کربلا, باز گو میر علمدارم چه شد شش برادر یار وغمخوارم چه شد, قطع شد دست علمدار حسین, کشته شد یاران به صد افغان وشین, کربلا یا کربلا یا کربلا باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر, عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا, عمه ها وخواهرانت خوار وزار چون اسیران فلک در زنگبار کربلا یا کربلا یا کربلا,,,,,نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم---- بیاد آمد مرا از حال زینب, بسوزد دل بر آن احوال زینب, حسینم واحسینم واحسینم زداغ نوجوان شاهزاده اکبر کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم زداغ قاسم ودامادی او, سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم, زداغ اکبر شیرین زبانش بسوخته هم پر وهم بال زینب حسینم واحسینم واحسینم, فلک بر هم زدی سامان زینب, خرابه کردی آخر جای زینب حسینم واحسینم واحسینم, بشامش بردی ودادی به دشمن چه می خواهی فلک از جان زینب, حسینم واحسینم واحسینم, که زینب طالع بر گشته دارد, زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم, انیس بی کسان داد از جدایی برادر داد وبیداداز جدایی حسینم واحسینم واحسینم, جدایی می کند بنیاد زینب خدا بستان زدشمن داد زینب حسینم واحسینم واحسینم, مسلمانان مرا زینب نخوانید, مرا محنت کش دوران بخوانید, حسینم واحسینم واحسینم, بیا که از سفر برگشته زینب بیا که بی برادر گشته زینب حسینم واحسینم واحسینم, بیا که زینبی بر جا نمانده, زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم,,,,, اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید: تو ای برادر با جان ودل برابر من بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است --- زمانه رخت سیه باز در برم نکند خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری ) چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم به کهنه جامه ای کردی قناعت یا مظلوم حسینم یا محروم حیبنم چرا آن کهته را در بر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم چرا انگشت وانگشتر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر مهری تو با خواهر نداری یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم-- اگر کشتند چرا آبش ندادند یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم--- یقین دانم که در دل آرزویی یامظلوم حسینم یا محروم خسینم بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------, توسط محمدحسن اسایش

 وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است  همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت  گو با صدای بلند وسوزان  شعر زیر را می خواند :ای چرخ  چه خانه ها که ویرا ن کردی       در ملک بدن تو غارت جان کردی 

 

هردانه ی قیمتی که آمد به جان          بردی توبزیر خاک پنهان کردی     یا می خواند : 

چه شد که ای گل من  این چنین تو پژمردی      چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟

مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی     دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی 

یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان :    

 ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید         مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید 

اجر شما بروز جزا می دهدحسین               با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید          وباز فرد اول یعنی  تسلیت گو اشعار دیکری  مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد  وسپس تازه واردین اخلاص  وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم  للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین  ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص  والصلوات .آنگاه همه افرادا فاتحه وسه  بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب  با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید .

 خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد....     واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا  پدرخانواده بوده یا  اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب  نوا یی  مناسب  آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان  تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند :

درآن خانه که مادر ناله می کرد        شکایت با گلای  لاله می کرد       سر بالین خود هیچ کس نمی دید   به صد حسرت  گریبون پاره می کرد     .وصاحب عزاپاسخ می داد :  ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی

صد خدمت شایسته بجا آوردی         صد رحمت و آفرین براین عقل شما      امروز بزرگتری بجا آوردی !

در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت      ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت 

تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم          که سنگ  تفرقه آخر میون ماانداخت    یا می خواندند:

ببردند گل ، گل از گلخانه بردند     گل مارا به غسالخانه بردند         دمی که آب وکافورش بریزند

رمق از پا ونور از خانه بردند  واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا  

از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم     مو  چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم 

دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند       مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم)

راه اومده یم تموم راه اومده یم      ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم    پنداشتم که مادرم بر جایه 

 حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام )

یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب          یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق     گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو     از داغ ننالم که بسوختم زفراق 

پیشون سرا گرد وغبار آورده       چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده          دیدار که هر صبح ومسا می دیدم

 امروز خدا زمو زوال آورده    

 ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما      روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما     

شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت        هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما 

 ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست    بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست  ای خاک اگر سینه ی  تو بشکافند      صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست 

 ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم)    پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم)

 ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم)        آیابه چه رو زکربلامی آیم 

 در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد         در نقره نشونده که عقیقی دارد 

هرکس که ندارد زقیامت خبری         ازروی دلم نشانه ای بر دارد 

در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم)       بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم)

تو تکیه بجای جاودانی زده ای              با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم )

آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست     خشتون ( خشتهای)  سر لحد بحالم مگریست ( می گریست )

گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟       خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟

فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم     ببردی بلبل خوش خوان باغم 

ببردی بلبلم زندان نمودی                 دگر بلبل نمی خواند به باغم 

آن خواهر دلکباب مو خواهم بود        بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود 

 غمهای جهان وجملگی بر دل مو               آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود 

یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود)     این شال عزا بر سر خواهر نمبود

یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند          این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود)

 مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته      مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته      

از آن ماه واز ان ابرو  از ان محراب پیشانی          مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته 

مادر که مرا بناز می داشت برفت                     غم بر  دل مو روا نمي داشت برفت 

آن كس كه مرا به غم نمي تونست دید     بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت 

 همی نالم که مادر در برم نیست         شکوه سایه ی او بر سرم نیست 

مراگردولت عالم ببخشند.       برابر با نگاه مادرم نیست

نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند  بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا:

چون دید جوان گل عذارش      اکبر خلف بزدگوارش.    قامت به لباس رزم آراست

رخصت زپدر گرفت وبرخاست.   واویلاصدواویلا

بردامن او بزار آویخت   ازدیده بجای اشک خون ریخت.    فرمود که ای عزیزمادر.  بنشین تودمی ای علی اکبر  واویلا صد واویلا...

تا شانه کشم به کاکل تو     شویم به گلاب سنبل تو.    پنهان نظری به مادر انداخت.    تا باردگر به سرمه ی ناز.     چشمی که نهان بود نگاهش    چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر   ای یوسف گل عذار مادر  واویلاصد واویلا

زانروزکه شیر خواره بودی.  زینت ده گهواره بودی   شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم   که امروز تو بدستگیری من   باشی تو عصای پیری من   من هم به شب عروسی تو       آیم به دیده بوسی تو    واویلا صد واویلا---

دربزم تو عون پاگذارد    مسلم به کفت حنا گذارد      در حجله سکینه خواهر تو    آیینه نهد برابر تو   در حجله تو چون قرار گیری.   باب تو جوان شود به پیری    آخر به تنت به نامرادی   گردیده کفن قبای شادی   اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم -   واویلا صد واویلا.......

پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی.    ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی

خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود      ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی----

پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو        غمگین مباش در دل ما هست جای تو

ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر       بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو----

حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک.     زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست

عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت        یادت همیشه دردل وروح وروان ماست---

پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی      میان ناامیدیها امید جاودان بودی

برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود     بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی----

چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم.         دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم 

صد سال اگر بگذرد از فراق تو        ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم----

نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین    ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟

کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا     میرسم از سرزمین کربلا.  کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب

باشد این خون، خون حلقوم غریب     کربلا یا کربلا یاکربلا  ---   زود بر گونامش ای خونین جگر   چون که میدارم غریبی در سفر   نام او باشد مقتول سنین      باب زارش شاه بی لشکر حسین-   کدبلا یا کربلا یا کربلا----    باز گو از اکبر شیرین سخن.     کی بیایددروطن دنبال من

کربلا یا کربایا کربلا.      خاک بر سر کن که اکبر کشته شد      از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا.      باز گو از قاسم ودامادیش.    ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا.    بستهشد ازخون حنا بردست وپا   کربلا یاکربلا یا کربلا.   باز گو میر علمدارم چه شد      شش برادر یار وغمخوارم چه شد.     قطع شد دست علمدار حسین.      کشته شد یاران به صد افغان وشین.  کربلا یا کربلا یا کربلا    

باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر.   عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت  خوار وزار      چون اسیران فلک در زنگبار   

کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم----

بیاد آمد مرا از حال زینب.   بسوزد دل بر آن احوال زینب.       حسینم واحسینم واحسینم       زداغ نوجوان شاهزاده اکبر   کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم      زداغ قاسم ودامادی او.    سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم.  زداغاکبر شیرین زبانش   بسوخته هم پر وهم بال زینب    حسینم واحسینم واحسینم.     فلک بر هم زدی سامان زینب.   خرابه کردی آخر جای زینب     حسینم واحسینم واحسینم.     بشامش بردی ودادی به دشمن       چه می خواهی فلک از جان زینب.    حسینم واحسینم واحسینم.

که زینب طالع بر گشته دارد.    زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم.     انیس بی کسان داد از جدایی      برادر داد وبیداداز جدایی

حسینم واحسینم واحسینم.  جدایی می کند بنیاد زینب      خدا بستان زدشمن داد زینب      حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید.   مرا محنت کش دوران بخوانید.    حسینم واحسینم واحسینم.

بیا که از سفر برگشته زینب     بیا که بی برادر گشته زینب    حسینم واحسینم واحسینم.      بیا که زینبی بر جا نمانده.      زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم.-----پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی.    ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی

خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود      ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی----

پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو        غمگین مباش در دل ما هست جای تو

ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر       بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو----

حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک.     زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست

عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت        یادت همیشه دردل وروح وروان ماست---

پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی      میان ناامیدیها امید جاودان بودی

برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود     بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی----

چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم.         دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم 

صد سال اگر بگذرد از فراق تو        ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم----

نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین    ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟

کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا     میرسم از سرزمین کربلا.  کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب

باشد این خون، خون حلقوم غریب     کربلا یا کربلا یاکربلا  ---   زود بر گونامش ای خونین جگر   چون که میدارم غریبی در سفر   نام او باشد مقتول سنین      باب زارش شاه بی لشکر حسین-   کدبلا یا کربلا یا کربلا----    باز گو از اکبر شیرین سخن.     کی بیایددروطن دنبال من

کربلا یا کربایا کربلا.      خاک بر سر کن که اکبر کشته شد      از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا.      باز گو از قاسم ودامادیش.    ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا.    بستهشد ازخون حنا بردست وپا   کربلا یاکربلا یا کربلا.   باز گو میر علمدارم چه شد      شش برادر یار وغمخوارم چه شد.     قطع شد دست علمدار حسین.      کشته شد یاران به صد افغان وشین.  کربلا یا کربلا یا کربلا    

باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر.   عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت  خوار وزار      چون اسیران فلک در زنگبار   

کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد  خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم----

بیاد آمد مرا از حال زینب.   بسوزد دل بر آن احوال زینب.       حسینم واحسینم واحسینم       زداغ نوجوان شاهزاده اکبر   کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم      زداغ قاسم ودامادی او.    سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم.  زداغ اکبر شیرین زبانش   بسوخته هم پر وهم بال زینب    حسینم واحسینم واحسینم.     فلک بر هم زدی سامان زینب.   خرابه کردی آخر جای زینب     حسینم واحسینم واحسینم.     بشامش بردی ودادی به دشمن       چه می خواهی فلک از جان زینب.    حسینم واحسینم واحسینم.

که زینب طالع بر گشته دارد.    زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم.     انیس بی کسان داد از جدایی      برادر داد وبیداداز جدایی

حسینم واحسینم واحسینم.  جدایی می کند بنیاد زینب      خدا بستان زدشمن داد زینب      حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید.   مرا محنت کش دوران بخوانید.    حسینم واحسینم واحسینم.

بیا که از سفر برگشته زینب     بیا که بی برادر گشته زینب    حسینم واحسینم واحسینم.      بیا که زینبی بر جا نمانده.      زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم..... اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید:

تو ای برادر با جان ودل برابر من    بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من      بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر     بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم     هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم 

هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است       هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است ---

زمانه رخت سیه باز در برم نکند      خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری )

چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم  یا محروم  حسینم    کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم          به کهنه جامه ای کردی قناعت   یا مظلوم حسینم یا محروم  حیبنم  چرا آن کهته را در بر نداری   یا مظلوم حسینم  یا محروم حسینم   ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم    نسب گویا زپیغمبر نداری   یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت   یا مظلوم حسینم  یا محروم حسینم     چرا انگشت وانگشتر نداری   یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن  یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم       مگر مهری تو با خواهر نداری  یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو   یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم    مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب   یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم     مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر   یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم--

اگر کشتند چرا آبش ندادند    یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم     گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم---   

 یقین دانم که در دل آرزویی  یامظلوم حسینم یا محروم خسینم    بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------


نوشته شده در تاريخ جمعه 29 تير 1397برچسب:, توسط محمدحسن اسایش

 -----کشته شد شیر خدا، ُآه و واویلا                       ابن عم مصطفی ، آه وواویلا

 

آه وواویلا عزیزان کشته شد حیدر، ساقی کوثر        والی ملک ولایت ، حجت داور ، شاه بحر وبر

مهر افلاک شجاعت ،شاه ازدر در ،فاتح خیبر            خسرو دارین ، سرور کونین ،والد سبطین

شد قتیل اشقیا ، آه وواویلا------آه و واویلا که مشتق فرق حیدر شد  ،شور محشرشد

غرق بحر خون ولی الله اکبر شد ،دل پراخگر شد          لاله سان محراب ونیلی پوش منبر شد ف تیره اختر شد

شد فلک لرزان ، شد ملک گریان ، انس وجان نالان        شد بپا شورعزا ، آه وواویلا----

آه و واویلا که بن عم شه خاتم ، سرور عالم              شد قتیل ازتیغ ظلم زاده ی ملجم ، شدبپا ماتم

زین مصیبت شد عیان در خلق شور غم ،با الم همدم         عرشیان مغموم ، فرشیان مهموم ،

زینب وکلثوم       شد بخون سر شنا ، آه وواویلا ---

آه وواویلا که زینب بی پدر گردید،خونجگر گردید               خون روان از چشم شبیر وشبر گردید ،

دیده تر گردید           نوحه گر ازاین عزا جن وبشر گردید سربسر گردید

اشکها جاری ، ناله هاناری ، با غم وزاری             شد جمیع ماسوا ، آه وواویلا ----

آه وواویلا که سبطین را بحال زار ، دیده شد خونبار             شد عیان گرد یتیمی بر گل رخسار، با دل افکار

زینب وکلثوم را برجسم وجان زد نار ، این غم بسیار             عندلب آسا توده یطاها  در غم بابا

می کشند ازدل نوا ، آه وواویلا----

آه وواویلاکه شداز این غم عظما ، غرقه خون دلها              از ثری شد تا ثریا شورش وغوغا ، بانگ واویلا

در نوای وا علیا طارم اعلا،ساکنین یکجا             زین عزا یکسر ، دست غم بر سر می زند آذر

باخروش وناله ها ، آه وواویلا ----به نقل ازدیوان آذر خراسانی -جلد سوم -صص ۳۸-۳۹ -انتشارات طوس مشهد-اثر طبع مرحوم سید غلامرضا آذر خراسانی -------کشته شد شیر خدا، ُآه و واویلا                       ابن عم مصطفی ، آه وواویلا

 

آه وواویلا عزیزان کشته شد حیدر، ساقی کوثر        والی ملک ولایت ، حجت داور ، شاه بحر وبر

مهر افلاک شجاعت ،شاه ازدر در ،فاتح خیبر            خسرو دارین ، سرور کونین ،والد سبطین

شد قتیل اشقیا ، آه وواویلا------آه و واویلا که مشتق فرق حیدر شد  ،شور محشرشد

غرق بحر خون ولی الله اکبر شد ،دل پراخگر شد          لاله سان محراب ونیلی پوش منبر شد ف تیره اختر شد

شد فلک لرزان ، شد ملک گریان ، انس وجان نالان        شد بپا شورعزا ، آه وواویلا----

آه و واویلا که بن عم شه خاتم ، سرور عالم              شد قتیل ازتیغ ظلم زاده ی ملجم ، شدبپا ماتم

زین مصیبت شد عیان در خلق شور غم ،با الم همدم         عرشیان مغموم ، فرشیان مهموم ،

زینب وکلثوم       شد بخون سر شنا ، آه وواویلا ---

آه وواویلا که زینب بی پدر گردید،خونجگر گردید               خون روان از چشم شبیر وشبر گردید ،

دیده تر گردید           نوحه گر ازاین عزا جن وبشر گردید سربسر گردید

اشکها جاری ، ناله هاناری ، با غم وزاری             شد جمیع ماسوا ، آه وواویلا ----

آه وواویلا که سبطین را بحال زار ، دیده شد خونبار             شد عیان گرد یتیمی بر گل رخسار، با دل افکار

زینب وکلثوم را برجسم وجان زد نار ، این غم بسیار             عندلب آسا توده یطاها  در غم بابا

می کشند ازدل نوا ، آه وواویلا----

آه وواویلاکه شداز این غم عظما ، غرقه خون دلها              از ثری شد تا ثریا شورش وغوغا ، بانگ واویلا

در نوای وا علیا طارم اعلا،ساکنین یکجا             زین عزا یکسر ، دست غم بر سر می زند آذر

باخروش وناله ها ، آه وواویلا ----به نقل ازدیوان آذر خراسانی -جلد سوم -صص ۳۸-۳۹ -انتشارات طوس مشهد-اثر طبع مرحوم سید غلامرضا آذر خراسانی ---------

بمناسبت شهادت علی ابن ابیطالب (ع) -قسمت دوم:از نادعلی کربلایی: 

لرزه در عرش علا افتاده غرقه خون شیر خدا افتاده        میرسد ناله ای از عرش برین   کشته شد شیر خدا رهبر دین 

آنکه در خانه ی حق گشت پدید              شد به معراج خداوند ، شهید         آنکه غمخوار یتیمان می بود       غرقه خون گشت براه معبود 

راد مردی که صلونی می گفت                    فرق بشکافته در بستر خفت  

آنکه تکمیل شده دین از او                          لاله رنگ است زخونش سر ورو  

آنکه در خانه ی حق بت بشکست                  در شب قدر به ایزد پیوست  

کشته شد آنکه بدی یاور ویار                         به یتیم وبه اسیر وبیمار  

آه  آه از ستم قوم دغا                                  کشته شد حجت حق ، شیر خدا  

از ستم کاری ابن ملجم                              غوطه ور (کرببلایی) در غم  

نقل :از صص 57-58 ارمغان کربلا -اثر نادعلی کربلایی -انتشارات خزر -تهران ---


نوشته شده در تاريخ یک شنبه 13 خرداد 1397برچسب:-----کشته شد شیر خدا, ُآه و واویلا ابن عم مصطفی , آه وواویلا آه وواویلا عزیزان کشته شد حیدر, ساقی کوثر والی ملک ولایت , حجت داور , شاه بحر وبر مهر افلاک شجاعت ,شاه ازدر در ,فاتح خیبر خسرو دارین , سرور کونین ,والد سبطین شد قتیل اشقیا , آه وواویلا------آه و واویلا که مشتق فرق حیدر شد ,شور محشرشد غرق بحر خون ولی الله اکبر شد ,دل پراخگر شد لاله سان محراب ونیلی پوش منبر شد ف تیره اختر شد شد فلک لرزان , شد ملک گریان , انس وجان نالان شد بپا شورعزا , آه وواویلا---- آه و واویلا که بن عم شه خاتم , سرور عالم شد قتیل ازتیغ ظلم زاده ی ملجم , شدبپا ماتم زین مصیبت شد عیان در خلق شور غم ,با الم همدم عرشیان مغموم , فرشیان مهموم , زینب وکلثوم شد بخون سر شنا , آه وواویلا --- آه وواویلا که زینب بی پدر گردید,خونجگر گردید خون روان از چشم شبیر وشبر گردید , دیده تر گردید نوحه گر ازاین عزا جن وبشر گردید سربسر گردید اشکها جاری , ناله هاناری , با غم وزاری شد جمیع ماسوا , آه وواویلا ---- آه وواویلا که سبطین را بحال زار , دیده شد خونبار شد عیان گرد یتیمی بر گل رخسار, با دل افکار زینب وکلثوم را برجسم وجان زد نار , این غم بسیار عندلب آسا توده یطاها در غم بابا می کشند ازدل نوا , آه وواویلا---- آه وواویلاکه شداز این غم عظما , غرقه خون دلها از ثری شد تا ثریا شورش وغوغا , بانگ واویلا در نوای وا علیا طارم اعلا,ساکنین یکجا زین عزا یکسر , دست غم بر سر می زند آذر باخروش وناله ها , آه وواویلا ----به نقل ازدیوان آذر خراسانی -جلد سوم -صص ۳۸-۳۹ -انتشارات طوس مشهد-اثر طبع مرحوم سید غلامرضا آذر خراسانی -------کشته شد شیر خدا, ُآه و واویلا ابن عم مصطفی , آه وواویلا آه وواویلا عزیزان کشته شد حیدر, ساقی کوثر والی ملک ولایت , حجت داور , شاه بحر وبر مهر افلاک شجاعت ,شاه ازدر در ,فاتح خیبر خسرو دارین , سرور کونین ,والد سبطین شد قتیل اشقیا , آه وواویلا------آه و واویلا که مشتق فرق حیدر شد ,شور محشرشد غرق بحر خون ولی الله اکبر شد ,دل پراخگر شد لاله سان محراب ونیلی پوش منبر شد ف تیره اختر شد شد فلک لرزان , شد ملک گریان , انس وجان نالان شد بپا شورعزا , آه وواویلا---- آه و واویلا که بن عم شه خاتم , سرور عالم شد قتیل ازتیغ ظلم زاده ی ملجم , شدبپا ماتم زین مصیبت شد عیان در خلق شور غم ,با الم همدم عرشیان مغموم , فرشیان مهموم , زینب وکلثوم شد بخون سر شنا , آه وواویلا --- آه وواویلا که زینب بی پدر گردید,خونجگر گردید خون روان از چشم شبیر وشبر گردید , دیده تر گردید نوحه گر ازاین عزا جن وبشر گردید سربسر گردید اشکها جاری , ناله هاناری , با غم وزاری شد جمیع ماسوا , آه وواویلا ---- آه وواویلا که سبطین را بحال زار , دیده شد خونبار شد عیان گرد یتیمی بر گل رخسار, با دل افکار زینب وکلثوم را برجسم وجان زد نار , این غم بسیار عندلب آسا توده یطاها در غم بابا می کشند ازدل نوا , آه وواویلا---- آه وواویلاکه شداز این غم عظما , غرقه خون دلها از ثری شد تا ثریا شورش وغوغا , بانگ واویلا در نوای وا علیا طارم اعلا,ساکنین یکجا زین عزا یکسر , دست غم بر سر می زند آذر باخروش وناله ها , آه وواویلا ----به نقل ازدیوان آذر خراسانی -جلد سوم -صص ۳۸-۳۹ -انتشارات طوس مشهد-اثر طبع مرحوم سید غلامرضا آذر خراسانی --------- بمناسبت شهادت علی ابن ابیطالب (ع) -قسمت دوم:از نادعلی کربلایی: لرزه در عرش علا افتاده غرقه خون شیر خدا افتاده میرسد ناله ای از عرش برین کشته شد شیر خدا رهبر دین آنکه در خانه ی حق گشت پدید شد به معراج خداوند , شهید آنکه غمخوار یتیمان می بود غرقه خون گشت براه معبود راد مردی که صلونی می گفت فرق بشکافته در بستر خفت آنکه تکمیل شده دین از او لاله رنگ است زخونش سر ورو آنکه در خانه ی حق بت بشکست در شب قدر به ایزد پیوست کشته شد آنکه بدی یاور ویار به یتیم وبه اسیر وبیمار آه آه از ستم قوم دغا کشته شد حجت حق , شیر خدا از ستم کاری ابن ملجم غوطه ور (کرببلایی) در غم نقل :از صص 57-58 ارمغان کربلا -اثر نادعلی کربلایی -انتشارات خزر -تهران ---, توسط محمدحسن اسایش

 در روستای کوچ نهارجان بیرجندوبسیاری ازروستاهای دیگراین شهرستان رسمی زیبا به نام شوخوانی(شب خوانی)که درواقع یک نوع مناجات باخدابوده است.مرسوم بوده وهنوزهم اجرا میشودوبه شرح ذیل است که برای مخاطبان وکاربران جهان بیان میگرددویکی از رسوم زیبای ماه رمضان است.هنگام سحرکه می شوداز قدیم مردم ده باصدای خروس خانه بیدارمیشده اند وچون پاس دوم را خروس می خوانده است می فهمیده اند که حالاوقت سحر خوانی یا شوخوانی یا همان مناجات سحرماه رمضان است وناگفته نماندکه علاوه بر صدای خروس ازروی مکان ستاره های آسمان مثلا دب اکبرکه به هفت دختران هم معروف است ویاا زروی جایگاه سه استارکه همان سه ستاره روشن درآسمان است پی به وقت سحر می برده اند و یا ازروی مکان ستاره ی دیگری که به ستاره سحری در نزد مردم روستامعروف است پی می برده اند که حالا وقت اذان صبح است زیرا تاحدود 50سال پیش اصلا ساعتی در روستا وجود نداشته که باساعت بیدارشوند وبه وقت سحر یا اذان صبح پی ببرند.خلاصه چون با صدای خروس بیدارمی شده اند ویا با دیدن ستاره به وقت سحرپی میبرده اند سه یاچهارنفرکه ازآواز وصدای خوبی هم بر خورداربوده اندبه پشت بام خانه ها می رفته اند ویک نفرهم که همسایه ی مسجد بوده است بربالای بام مسجدمی رفته است وهر کدام از این شوخوانان یا شب خوانان تعدادی از اشعاری راکه ذیلا درج میگردد می خوانده اند وبه عبارتی باخدا مناجات می کرده اندتاباشنیدن صدای مناجات یاهمان شوخوانی یاشب خوانی مردم روستا بیدارشوند وسحری بخورندوآماده برای نماز صبح وگرفتن روزه بشوندواما اشعاری که می خوانده اند به ترتیب ذیل شروع میشده است که در چندقسمت به سمع ونظر خوانندگان می رسد: ابتدا می کنم زبسم الله    بعد از آن لا اله الا الله          ازمحمد مدد همی طلبم         کرمی از علی ولی الله     یاالله(کلمه یا الله بعد ازهردوبیت وبه عبارت بهتربعد از هر رباعی تکرارمیشده است) 2-گوینده ی لا اله الا اللهم     بردین محمد ورسول اللهم برذکر دوازده امامم شب وروز        خاک قدم علی ولی اللهم       یا الله 3-یارب برسالت رسول ثقلین          یارب به غزاکننده ی بدروحنین       عصیان مرا دونیمه کندرعرصات              نیمی به حسن ببخش ونیمی به حسین    یاالله 4-یارب به محمدکه علی یاور ماست           ختم همه انبیا پیغمبرماست           ازگرمی آفتاب محشر غم نیست       تا سایه ی مرتضی علی بر سرماست    یا الله 5-یارب تو مرا غلام حیدر گردان      گرراه غلط کنم مرا برگردان          گرتشنه شوم دراین بیابان نجف        سیرآب مرازحوض کوثر گردان    یا الله 6-یارب به محمدوعلی وزهرا         یارب به حسین وحسن وآل عبا             کز لطف بر آر حاجتم در دوسرا    بی منت خلق یاعلی الاعلی      یاالله 7-الله تویی ازدلم آگاه تویی          گمراه منم برنده ی راه تویی              هر مورچه ای که دم زند درته چاه ازدم زدن مورچه آگاه تویی      یا الله 8-یارب برسان توحضرت صاحب را      فرزند علی بن ابیطالب را                  کزدوری او همیشه درفریادم مانندسگی که گم کندصاحب را -    یا الله 9-یارب زکرم دری برویم بگشا راهی که دراو نجات باشد بنما             مستغنیم از هردو جهان کن بکرم جز یادتو هر چه هست بر از دل ما-    یا الله 10-یارب مکن ازلطف پریشان مارا            هرچندکه هست جرم وعصیان مارا               ذات تو غنی بوده وما محتاجیم                      محتاج به غیرخود مگردان مارا -یاالله 11-بازا بازا هرآنچه هستی بازآ             گرکافروگبر وبت پرستی باز آ          این درگه ما درگه نومیدی نیست               صد باراگرتوبه شکستی بازآ - یاالله 12- ای ذات وصفات تو مبرا زعیوب       یک نام زاسماء توعلام غیوب رحم آرکه عمروطاقتم رفت بباد           نه نوح بود نام مرا ، نه ایوب - یاالله 13-از بارگنه شدتن مسکینم پست         یارب چه شوداگرمرا گیری دست گردرعملم آنچه تراشاید نیست           اندر کرمت آنچه مرا باید هست - یاالله 14-عصیان خلایق ار چه صحرا صحراست           در پیش عنایت تو یک برگ گیاست             هرچند گناه ماست کشتی کشتی                   غم نیست که رحمت تو دریا دریاست.   یاالله 15-یارب به علی بن ابیطالب وآل              آن شیر خداوبر جهان جل جلال            کاندرسه مکان رسی به فریاد همه            اندردم نزع ومرگ وهنگام سوال.- یا الله* *-     این اشعارشوخوانی یاشب خوانی -ادامه داردکه دنبالهِ آ نرا درفرصتی دیگروبزودی تقدیم کاربران خواهم نمود.منظر باشید.محمد حسن آسایش----

 مناجات سحریا شوخوانی در روستای کوچ نهارجان -قسمت سوم :---34-یارب تو چنان کن که پریشان نشوم           محتاج برادران وخویشان نشوم

 

 

 

 

 

بی منت خلق خود مرا روزی ده               تا از درتو بر در ایشان نشوم.   یا الله

 

 

 

35-یارب زقناعتم توانگر گردان             وز نور یقین دلم منور گردان

 

 

 

روزی من سوخته ی سرگردان              بی منت مخلوق میسر گردان.  یاالله

 

 

 

36-یارب ز دو کون بی نیازم گردان         وز افسرفقر سر فرازم گردان

 

 

 

در راه طلب محرم رازم  گردان             زان ره که نه سوی توست بازم گردان.  یا الله

 

 

 

37-یارب زکمال لطف خاصم  گردان      واقف به حقایق خواصم گردان

 

 

 

از عقل جفاکار، دل افگار شدم              دیوانه ی خود کن وخلاصم گردان .   یا الله

 

 

 

38-برگوش دلم زغیب آواز رسان        مرغ دل خسته رابه پرواز رسان

 

 

 

یارب که به دوستی مردان رهت          این گمشده ی مرا به من باز رسان.   یا الله

 

 

 

39-یارب تو مرا ،به یار دمساز رسان       آوازه ی دردم به همآواز رسان

 

 

 

آنکس که من از فراق او غمگینم            اورا به من ومرا به اوباز رسان.  یا الله

 

 

 

40-ای خالق ذوالجلال وای بارخدای        تا چند روم در بدر وجای به جای

 

 

 

یا خانه ی امید مرا ،در بربند               یا قفل مهمات مرا در بگشای.   یا الله

 

 

 

41-یارب نظری برمن سر گردان کن        لطفی به من دل شده ی حیران کن

 

 

 

با من مکن آنچه من سزای آنم             آنچ ازکرم ولطف توزیبد آن کن. یاالله

 

 

 

42-یارب یارب کریمی وغفاری!           رحمان ورحیم وراحم وستاری

 

 

 

خواهم که به رحمت خداوندی خویش     این بنده ی شرمنده فرو نگذاری.    یا ا لله*

 

 

 

*-اشعار فوق که درسه قسمت تقدیم کاربران عزیز شد هر شب سحرگاهان یاهنگام سحر تعدادی ازاین ابیات توسط شوخوانان یامناجات خوانان در پشت بام مسجد ویاچندبام بلند روستا خوانده میشد وسینه به سینه ونسل به نسل آنرا ازبزرگان یاد گرفته بودندوحفظکرده بودند .وبه نسل بعدیاد می دادند تا درهرسحر ماه رمضان جهت بیدار کردن  مردم خوانده شود وهیچ کس هم نمی دانست که این اشعاراز چه کسی است ومیگفتند ازقدیم بزرگان آن را میخوانده اند ودیگران وجوانان آن را از قدیمی تر ها یاد میگرفته اند.اما بنده بعد ازمطالعت زیاد وجسجوی فراوان تعدادی از این ابیات را در رباعیات ابوسعید ابی الخیریافتم وتعداد کمتری راهم در میان رباعیات خواجه عبدالله انصاری مشاهده کردم.با آرزوی سعادت برای  همه ی روزه داران.محمد حسن اسایش----
----باسمه تعالی      ------------مراسم نیمه رمضانی در روستای کوچ نهارجان بیرجند--------------
یکی از مراسم زیبایی که درماه رمضان درروستای کوچ نهارجان وبسیار ی از روستاهای دیگر  شهرستان بیرجند انجام می گیرد .مراسم نیمه رمضانی است به شرح ذیل انجام میگیردوحال وهوایی دارد که تما م جوانان ونوجوانان وحتی افرا د سی تا چهل ساله هم در آن شرکت میکنند .وبه شرح زیراست .ابتدا درشب میلاد امام حسن مجتبی که نیمه ماه رمضان است ساعتی که از غروب می گذرد وهمه افراد شام را صرف کرده اند .جوانان در میدان روستا جمع میشوند وچند صلوات میفرستند تا دیگر جوانان هم به آنهابپیوندندووقتی جمعیت زیاد شد ازیک سمت ده ویا از بالای روستا شروع می کنند ودر در ب هر منزل اشعاری را میخوانند ودر پایان صاحب خانه مواد خوراکی مثل گردو یا بادام یا شکلات یا نخود وکشمش ویا مواد خوراکی دیگر واگراین  مواددر خانه نبود مبلغی پول به جوانان هدیه می دهند ودر آخرسر که همه ی منازل به پایان رسید وکیسه  ها در دست ا نباردار پرشد آنرا بین افراد تقسیم می کنند البته اگر چند جوان زیرک آن را نربایند ودیگران را قال نگذارندکه اگر هم این کار را انجام دهند از باب شوخی است ومی خواهند شادی ونشاط بیشتری به جوانان دست دهدوآن شب را خوش باشند وشادی کنند.اما نحوه ی انجام مراسم چنین است:یک نفر بزرگتر که آشنا به مراسم ومسلط بر آن است به تنهایی شروع به  نام بردن اسم صاحب خانه می کند و مثلا می گوید :حاجی غلامحسین رابلند کنید.همه افراد همصدا جواب می دهند :آمین وبازهمان فرد سردسته ادامه می دهد:بارنگ سرخ .همه باز می گویند :آمین.با مشت پر.آمین واو ادامه می دهد: بازن وبچه .همه می گویند:آمین .بااشتر کجاوه .آمین.برسانید به حج وکربلا .همه می گویند : آمین.چون به پایان دعای اولیه رسیدند همه ی افراد هماهنگ شروع به خواندن اشعار ذیل  ذیل میکنند :رمضان آمدآمد رمضان  رمضان آمد با سیصد سوار  چوب برداشته که یا روزه بدار -روزه میدارم لاغر میشوم -گر نمی دارم کافر می شوم حق یامحمدمحمد یا علی حق یامحمد -حسین بن علی حق یامحمد .2-آندم که سر حسین ره بر نیزه زدندحق یامحمد مرغان هوا به چهارطرف خیمه زدند حق یامحمد .مرغان هوا وماهیان در یاحق یامحمد از بهر حسین چوسنگ برسینه زدند حق یامحمد محمدیا علی حق یامحمد .حسین بن علی حق یا محمد .3-
سرسنگ آجین سنگ افتیده هل علی میرزا به جنگ افتیده حق یامحمد .هل علی میرزا کو لشکر توحق یامحمد.کفتران خیمه زده بر سر تو حق یامحمد محمدیا علی حق یامحمد حسین بن علی حق یامحمد .
4-این سرا از کیست روبر باده حق یامحمد یک پسر دارند نودوماده حق یامحمد .این سرا از کیست روبر روزه حق یامحمد .یک دختردارند او گلدوزه حق یامحمد محمد یا علی حق یا محمد حسین بن علی حق یامحمد.
5این سرا از کیست روبرقبرستان پدرم گفته برو خرما بستان .این سرا از کیست دهلونه دراز ما طمع داریم بشقاب پیاز حق یامحمد. محمد یا علی حق یامحمد.حسین بن علی حق یامحمد .6-این سرااز کیست خش خش میایه(می آید) .طبق نقره وکشمش مییایه (می آید) .این سرا از کیست حوضی کنده اند دشمنان اینار(اینهارا) بوج کنده اند 
حق یا محمد محمد یا علی حق یا محمد .حسین بن علی حق یا محمد .در این جاخواندن اشعار در درب منزل اول به پایان می رسد .صاحب خانه هر چه در خانه داشته باشد روی سینی آماده کرده وبه انبار دارگروه یا سر دسته ی گروه تقدیم وهدیه می کند وگروه روانه ی منزل بعدی میگرددتا همین مراسم را بر درب منازل همه  اهل روستاتکرار کنند وهدیه شان را بگیرند ودرآخر سرهم بین افراد عادلانه تقسیم کنند وشب به پایان رسد.البته گاهی بعضی افراد ازباب شوخی وسرگرمی در آخرکار کیسه حاوی مواد خوراکی را درمی ربایندوفرار می کنند ودقایقی دیگران دنبال آنها می گردند تاربایندگان را پیدا کنند ووقتی آنها را پیدا کردند موادرا با خنده وشادی ونشاط بیشتری بین افراد تقسیم می شود ومراسم بپایان میرسد وهمگی به خانه هایشان با شور وشادی وشعف باز می گردند تابرای سحری دیگر آماده شوند .این شرح مختصر مراسم نیمه رمضانی بود در روستای کوچ نهارجان بیرجند .محمد حسن اسایش..-----

 

 مناجات سحریا شوخوانی در روستای کوچ نهارجان -قسمت سوم :---34-یارب تو چنان کن که پریشان نشوم           محتاج برادران وخویشان نشوم

 

 

بی منت خلق خود مرا روزی ده               تا از درتو بر در ایشان نشوم.   یا الله

 

35-یارب زقناعتم توانگر گردان             وز نور یقین دلم منور گردان

 

روزی من سوخته ی سرگردان              بی منت مخلوق میسر گردان.  یاالله

 

36-یارب ز دو کون بی نیازم گردان         وز افسرفقر سر فرازم گردان

 

در راه طلب محرم رازم  گردان             زان ره که نه سوی توست بازم گردان.  یا الله

 

37-یارب زکمال لطف خاصم  گردان      واقف به حقایق خواصم گردان

 

از عقل جفاکار، دل افگار شدم              دیوانه ی خود کن وخلاصم گردان .   یا الله

 

38-برگوش دلم زغیب آواز رسان        مرغ دل خسته رابه پرواز رسان

 

یارب که به دوستی مردان رهت          این گمشده ی مرا به من باز رسان.   یا الله

 

39-یارب تو مرا ،به یار دمساز رسان       آوازه ی دردم به همآواز رسان

 

آنکس که من از فراق او غمگینم            اورا به من ومرا به اوباز رسان.  یا الله

 

40-ای خالق ذوالجلال وای بارخدای        تا چند روم در بدر وجای به جای

 

یا خانه ی امید مرا ،در بربند               یا قفل مهمات مرا در بگشای.   یا الله

 

41-یارب نظری برمن سر گردان کن        لطفی به من دل شده ی حیران کن

 

با من مکن آنچه من سزای آنم             آنچ ازکرم ولطف توزیبد آن کن. یاالله

 

42-یارب یارب کریمی وغفاری!           رحمان ورحیم وراحم وستاری

 

خواهم که به رحمت خداوندی خویش     این بنده ی شرمنده فرو نگذاری.    یا ا لله*

 

*-اشعار فوق که درسه قسمت تقدیم کاربران عزیز شد هر شب سحرگاهان یاهنگام سحر تعدادی ازاین ابیات توسط شوخوانان یامناجات خوانان در پشت بام مسجد ویاچندبام بلند روستا خوانده میشد وسینه به سینه ونسل به نسل آنرا ازبزرگان یاد گرفته بودندوحفظکرده بودند .وبه نسل بعدیاد می دادند تا درهرسحر ماه رمضان جهت بیدار کردن  مردم خوانده شود وهیچ کس هم نمی دانست که این اشعاراز چه کسی است ومیگفتند ازقدیم بزرگان آن را میخوانده اند ودیگران وجوانان آن را از قدیمی تر ها یاد میگرفته اند.اما بنده بعد ازمطالعت زیاد وجسجوی فراوان تعدادی از این ابیات را در رباعیات ابوسعید ابی الخیریافتم وتعداد کمتری راهم در میان رباعیات خواجه عبدالله انصاری مشاهده کردم.با آرزوی سعادت برای  همه ی روزه داران.محمد حسن اسایش----
----باسمه تعالی      ------------مراسم نیمه رمضانی در روستای کوچ نهارجان بیرجند--------------
یکی از مراسم زیبایی که درماه رمضان درروستای کوچ نهارجان وبسیار ی از روستاهای دیگر  شهرستان بیرجند انجام می گیرد .مراسم نیمه رمضانی است به شرح ذیل انجام میگیردوحال وهوایی دارد که تما م جوانان ونوجوانان وحتی افرا د سی تا چهل ساله هم در آن شرکت میکنند .وبه شرح زیراست .ابتدا درشب میلاد امام حسن مجتبی که نیمه ماه رمضان است ساعتی که از غروب می گذرد وهمه افراد شام را صرف کرده اند .جوانان در میدان روستا جمع میشوند وچند صلوات میفرستند تا دیگر جوانان هم به آنهابپیوندندووقتی جمعیت زیاد شد ازیک سمت ده ویا از بالای روستا شروع می کنند ودر در ب هر منزل اشعاری را میخوانند ودر پایان صاحب خانه مواد خوراکی مثل گردو یا بادام یا شکلات یا نخود وکشمش ویا مواد خوراکی دیگر واگراین  مواددر خانه نبود مبلغی پول به جوانان هدیه می دهند ودر آخرسر که همه ی منازل به پایان رسید وکیسه  ها در دست ا نباردار پرشد آنرا بین افراد تقسیم می کنند البته اگر چند جوان زیرک آن را نربایند ودیگران را قال نگذارندکه اگر هم این کار را انجام دهند از باب شوخی است ومی خواهند شادی ونشاط بیشتری به جوانان دست دهدوآن شب را خوش باشند وشادی کنند.اما نحوه ی انجام مراسم چنین است:یک نفر بزرگتر که آشنا به مراسم ومسلط بر آن است به تنهایی شروع به  نام بردن اسم صاحب خانه می کند و مثلا می گوید :حاجی غلامحسین رابلند کنید.همه افراد همصدا جواب می دهند :آمین وبازهمان فرد سردسته ادامه می دهد:بارنگ سرخ .همه باز می گویند :آمین.با مشت پر.آمین واو ادامه می دهد: بازن وبچه .همه می گویند:آمین .بااشتر کجاوه .آمین.برسانید به حج وکربلا .همه می گویند : آمین.چون به پایان دعای اولیه رسیدند همه ی افراد هماهنگ شروع به خواندن اشعار ذیل  ذیل میکنند :رمضان آمدآمد رمضان  رمضان آمد با سیصد سوار  چوب برداشته که یا روزه بدار -روزه میدارم لاغر میشوم -گر نمی دارم کافر می شوم حق یامحمدمحمد یا علی حق یامحمد -حسین بن علی حق یامحمد .2-آندم که سر حسین ره بر نیزه زدندحق یامحمد مرغان هوا به چهارطرف خیمه زدند حق یامحمد .مرغان هوا وماهیان در یاحق یامحمد از بهر حسین چوسنگ برسینه زدند حق یامحمد محمدیا علی حق یامحمد .حسین بن علی حق یا محمد .3-
سرسنگ آجین سنگ افتیده هل علی میرزا به جنگ افتیده حق یامحمد .هل علی میرزا کو لشکر توحق یامحمد.کفتران خیمه زده بر سر تو حق یامحمد محمدیا علی حق یامحمد حسین بن علی حق یامحمد .
4-این سرا از کیست روبر باده حق یامحمد یک پسر دارند نودوماده حق یامحمد .این سرا از کیست روبر روزه حق یامحمد .یک دختردارند او گلدوزه حق یامحمد محمد یا علی حق یا محمد حسین بن علی حق یامحمد.
5این سرا از کیست روبرقبرستان پدرم گفته برو خرما بستان .این سرا از کیست دهلونه دراز ما طمع داریم بشقاب پیاز حق یامحمد. محمد یا علی حق یامحمد.حسین بن علی حق یامحمد .6-این سرااز کیست خش خش میایه(می آید) .طبق نقره وکشمش مییایه (می آید) .این سرا از کیست حوضی کنده اند دشمنان اینار(اینهارا) بوج کنده اند 
حق یا محمد محمد یا علی حق یا محمد .حسین بن علی حق یا محمد .در این جاخواندن اشعار در درب منزل اول به پایان می رسد .صاحب خانه هر چه در خانه داشته باشد روی سینی آماده کرده وبه انبار دارگروه یا سر دسته ی گروه تقدیم وهدیه می کند وگروه روانه ی منزل بعدی میگرددتا همین مراسم را بر درب منازل همه  اهل روستاتکرار کنند وهدیه شان را بگیرند ودرآخر سرهم بین افراد عادلانه تقسیم کنند وشب به پایان رسد.البته گاهی بعضی افراد ازباب شوخی وسرگرمی در آخرکار کیسه حاوی مواد خوراکی را درمی ربایندوفرار می کنند ودقایقی دیگران دنبال آنها می گردند تاربایندگان را پیدا کنند ووقتی آنها را پیدا کردند موادرا با خنده وشادی ونشاط بیشتری بین افراد تقسیم می شود ومراسم بپایان میرسد وهمگی به خانه هایشان با شور وشادی وشعف باز می گردند تابرای سحری دیگر آماده شوند .این شرح مختصر مراسم نیمه رمضانی بود در روستای کوچ نهارجان بیرجند .محمد حسن اسایش..در روستای کوچ نهارجان بیرجندوبسیاری ازروستاهای دیگراین شهرستان رسمی زیبا به نام شوخوانی(شب خوانی)که درواقع یک نوع مناجات باخدابوده است.مرسوم بوده وهنوزهم اجرا میشودوبه شرح ذیل است که برای مخاطبان وکاربران جهان بیان میگرددویکی از رسوم زیبای ماه رمضان است.هنگام سحرکه می شوداز قدیم مردم ده باصدای خروس خانه بیدارمیشده اند وچون پاس دوم را خروس می خوانده است می فهمیده اند که حالاوقت سحر خوانی یا شوخوانی یا همان مناجات سحرماه رمضان است وناگفته نماندکه علاوه بر صدای خروس ازروی مکان ستاره های آسمان مثلا دب اکبرکه به هفت دختران هم معروف است ویاا زروی جایگاه سه استارکه همان سه ستاره روشن درآسمان است پی به وقت سحر می برده اند و یا ازروی مکان ستاره ی دیگری که به ستاره سحری در نزد مردم روستامعروف است پی می برده اند که حالا وقت اذان صبح است زیرا تاحدود 50سال پیش اصلا ساعتی در روستا وجود نداشته که باساعت بیدارشوند وبه وقت سحر یا اذان صبح پی ببرند.خلاصه چون با صدای خروس بیدارمی شده اند ویا با دیدن ستاره به وقت سحرپی میبرده اند سه یاچهارنفرکه ازآواز وصدای خوبی هم بر خورداربوده اندبه پشت بام خانه ها می رفته اند ویک نفرهم که همسایه ی مسجد بوده است بربالای بام مسجدمی رفته است وهر کدام از این شوخوانان یا شب خوانان تعدادی از اشعاری راکه ذیلا درج میگردد می خوانده اند وبه عبارتی باخدا مناجات می کرده اندتاباشنیدن صدای مناجات یاهمان شوخوانی یاشب خوانی مردم روستا بیدارشوند وسحری بخورندوآماده برای نماز صبح وگرفتن روزه بشوندواما اشعاری که می خوانده اند به ترتیب ذیل شروع میشده است که در چندقسمت به سمع ونظر خوانندگان می رسد: ابتدا می کنم زبسم الله    بعد از آن لا اله الا الله          ازمحمد مدد همی طلبم         کرمی از علی ولی الله     یاالله(کلمه یا الله بعد ازهردوبیت وبه عبارت بهتربعد از هر رباعی تکرارمیشده است) 2-گوینده ی لا اله الا اللهم     بردین محمد ورسول اللهم برذکر دوازده امامم شب وروز        خاک قدم علی ولی اللهم       یا الله 3-یارب برسالت رسول ثقلین          یارب به غزاکننده ی بدروحنین       عصیان مرا دونیمه کندرعرصات              نیمی به حسن ببخش ونیمی به حسین    یاالله 4-یارب به محمدکه علی یاور ماست           ختم همه انبیا پیغمبرماست           ازگرمی آفتاب محشر غم نیست       تا سایه ی مرتضی علی بر سرماست    یا الله 5-یارب تو مرا غلام حیدر گردان      گرراه غلط کنم مرا برگردان          گرتشنه شوم دراین بیابان نجف        سیرآب مرازحوض کوثر گردان    یا الله 6-یارب به محمدوعلی وزهرا         یارب به حسین وحسن وآل عبا             کز لطف بر آر حاجتم در دوسرا    بی منت خلق یاعلی الاعلی      یاالله 7-الله تویی ازدلم آگاه تویی          گمراه منم برنده ی راه تویی              هر مورچه ای که دم زند درته چاه ازدم زدن مورچه آگاه تویی      یا الله 8-یارب برسان توحضرت صاحب را      فرزند علی بن ابیطالب را                  کزدوری او همیشه درفریادم مانندسگی که گم کندصاحب را -    یا الله 9-یارب زکرم دری برویم بگشا راهی که دراو نجات باشد بنما             مستغنیم از هردو جهان کن بکرم جز یادتو هر چه هست بر از دل ما-    یا الله 10-یارب مکن ازلطف پریشان مارا            هرچندکه هست جرم وعصیان مارا               ذات تو غنی بوده وما محتاجیم                      محتاج به غیرخود مگردان مارا -یاالله 11-بازا بازا هرآنچه هستی بازآ             گرکافروگبر وبت پرستی باز آ          این درگه ما درگه نومیدی نیست               صد باراگرتوبه شکستی بازآ - یاالله 12- ای ذات وصفات تو مبرا زعیوب       یک نام زاسماء توعلام غیوب رحم آرکه عمروطاقتم رفت بباد           نه نوح بود نام مرا ، نه ایوب - یاالله 13-از بارگنه شدتن مسکینم پست         یارب چه شوداگرمرا گیری دست گردرعملم آنچه تراشاید نیست           اندر کرمت آنچه مرا باید هست - یاالله 14-عصیان خلایق ار چه صحرا صحراست           در پیش عنایت تو یک برگ گیاست             هرچند گناه ماست کشتی کشتی                   غم نیست که رحمت تو دریا دریاست.   یاالله 15-یارب به علی بن ابیطالب وآل              آن شیر خداوبر جهان جل جلال            کاندرسه مکان رسی به فریاد همه            اندردم نزع ومرگ وهنگام سوال.- یا الله* *-     این اشعارشوخوانی یاشب خوانی -ادامه داردکه دنبالهِ آ نرا درفرصتی دیگروبزودی تقدیم کاربران خواهم نمود.منظر باشید.محمد حسن آسایش----

 مناجات سحریا شوخوانی در روستای کوچ نهارجان -قسمت سوم :---34-یارب تو چنان کن که پریشان نشوم           محتاج برادران وخویشان نشوم

 

 

 

 

 

بی منت خلق خود مرا روزی ده               تا از درتو بر در ایشان نشوم.   یا الله

 

 

 

35-یارب زقناعتم توانگر گردان             وز نور یقین دلم منور گردان

 

 

 

روزی من سوخته ی سرگردان              بی منت مخلوق میسر گردان.  یاالله

 

 

 

36-یارب ز دو کون بی نیازم گردان         وز افسرفقر سر فرازم گردان

 

 

 

در راه طلب محرم رازم  گردان             زان ره که نه سوی توست بازم گردان.  یا الله

 

 

 

37-یارب زکمال لطف خاصم  گردان      واقف به حقایق خواصم گردان

 

 

 

از عقل جفاکار، دل افگار شدم              دیوانه ی خود کن وخلاصم گردان .   یا الله

 

 

 

38-برگوش دلم زغیب آواز رسان        مرغ دل خسته رابه پرواز رسان

 

 

 

یارب که به دوستی مردان رهت          این گمشده ی مرا به من باز رسان.   یا الله

 

 

 

39-یارب تو مرا ،به یار دمساز رسان       آوازه ی دردم به همآواز رسان

 

 

 

آنکس که من از فراق او غمگینم            اورا به من ومرا به اوباز رسان.  یا الله

 

 

 

40-ای خالق ذوالجلال وای بارخدای        تا چند روم در بدر وجای به جای

 

 

 

یا خانه ی امید مرا ،در بربند               یا قفل مهمات مرا در بگشای.   یا الله

 

 

 

41-یارب نظری برمن سر گردان کن        لطفی به من دل شده ی حیران کن

 

 

 

با من مکن آنچه من سزای آنم             آنچ ازکرم ولطف توزیبد آن کن. یاالله

 

 

 

42-یارب یارب کریمی وغفاری!           رحمان ورحیم وراحم وستاری

 

 

 

خواهم که به رحمت خداوندی خویش     این بنده ی شرمنده فرو نگذاری.    یا ا لله*

 

 

 

*-اشعار فوق که درسه قسمت تقدیم کاربران عزیز شد هر شب سحرگاهان یاهنگام سحر تعدادی ازاین ابیات توسط شوخوانان یامناجات خوانان در پشت بام مسجد ویاچندبام بلند روستا خوانده میشد وسینه به سینه ونسل به نسل آنرا ازبزرگان یاد گرفته بودندوحفظکرده بودند .وبه نسل بعدیاد می دادند تا درهرسحر ماه رمضان جهت بیدار کردن  مردم خوانده شود وهیچ کس هم نمی دانست که این اشعاراز چه کسی است ومیگفتند ازقدیم بزرگان آن را میخوانده اند ودیگران وجوانان آن را از قدیمی تر ها یاد میگرفته اند.اما بنده بعد ازمطالعت زیاد وجسجوی فراوان تعدادی از این ابیات را در رباعیات ابوسعید ابی الخیریافتم وتعداد کمتری راهم در میان رباعیات خواجه عبدالله انصاری مشاهده کردم.با آرزوی سعادت برای  همه ی روزه داران.محمد حسن اسایش----
----باسمه تعالی      ------------مراسم نیمه رمضانی در روستای کوچ نهارجان بیرجند--------------
یکی از مراسم زیبایی که درماه رمضان درروستای کوچ نهارجان وبسیار ی از روستاهای دیگر  شهرستان بیرجند انجام می گیرد .مراسم نیمه رمضانی است به شرح ذیل انجام میگیردوحال وهوایی دارد که تما م جوانان ونوجوانان وحتی افرا د سی تا چهل ساله هم در آن شرکت میکنند .وبه شرح زیراست .ابتدا درشب میلاد امام حسن مجتبی که نیمه ماه رمضان است ساعتی که از غروب می گذرد وهمه افراد شام را صرف کرده اند .جوانان در میدان روستا جمع میشوند وچند صلوات میفرستند تا دیگر جوانان هم به آنهابپیوندندووقتی جمعیت زیاد شد ازیک سمت ده ویا از بالای روستا شروع می کنند ودر در ب هر منزل اشعاری را میخوانند ودر پایان صاحب خانه مواد خوراکی مثل گردو یا بادام یا شکلات یا نخود وکشمش ویا مواد خوراکی دیگر واگراین  مواددر خانه نبود مبلغی پول به جوانان هدیه می دهند ودر آخرسر که همه ی منازل به پایان رسید وکیسه  ها در دست ا نباردار پرشد آنرا بین افراد تقسیم می کنند البته اگر چند جوان زیرک آن را نربایند ودیگران را قال نگذارندکه اگر هم این کار را انجام دهند از باب شوخی است ومی خواهند شادی ونشاط بیشتری به جوانان دست دهدوآن شب را خوش باشند وشادی کنند.اما نحوه ی انجام مراسم چنین است:یک نفر بزرگتر که آشنا به مراسم ومسلط بر آن است به تنهایی شروع به  نام بردن اسم صاحب خانه می کند و مثلا می گوید :حاجی غلامحسین رابلند کنید.همه افراد همصدا جواب می دهند :آمین وبازهمان فرد سردسته ادامه می دهد:بارنگ سرخ .همه باز می گویند :آمین.با مشت پر.آمین واو ادامه می دهد: بازن وبچه .همه می گویند:آمین .بااشتر کجاوه .آمین.برسانید به حج وکربلا .همه می گویند : آمین.چون به پایان دعای اولیه رسیدند همه ی افراد هماهنگ شروع به خواندن اشعار ذیل  ذیل میکنند :رمضان آمدآمد رمضان  رمضان آمد با سیصد سوار  چوب برداشته که یا روزه بدار -روزه میدارم لاغر میشوم -گر نمی دارم کافر می شوم حق یامحمدمحمد یا علی حق یامحمد -حسین بن علی حق یامحمد .2-آندم که سر حسین ره بر نیزه زدندحق یامحمد مرغان هوا به چهارطرف خیمه زدند حق یامحمد .مرغان هوا وماهیان در یاحق یامحمد از بهر حسین چوسنگ برسینه زدند حق یامحمد محمدیا علی حق یامحمد .حسین بن علی حق یا محمد .3-
سرسنگ آجین سنگ افتیده هل علی میرزا به جنگ افتیده حق یامحمد .هل علی میرزا کو لشکر توحق یامحمد.کفتران خیمه زده بر سر تو حق یامحمد محمدیا علی حق یامحمد حسین بن علی حق یامحمد .
4-این سرا از کیست روبر باده حق یامحمد یک پسر دارند نودوماده حق یامحمد .این سرا از کیست روبر روزه حق یامحمد .یک دختردارند او گلدوزه حق یامحمد محمد یا علی حق یا محمد حسین بن علی حق یامحمد.
5این سرا از کیست روبرقبرستان پدرم گفته برو خرما بستان .این سرا از کیست دهلونه دراز ما طمع داریم بشقاب پیاز حق یامحمد. محمد یا علی حق یامحمد.حسین بن علی حق یامحمد .6-این سرااز کیست خش خش میایه(می آید) .طبق نقره وکشمش مییایه (می آید) .این سرا از کیست حوضی کنده اند دشمنان اینار(اینهارا) بوج کنده اند 
حق یا محمد محمد یا علی حق یا محمد .حسین بن علی حق یا محمد .در این جاخواندن اشعار در درب منزل اول به پایان می رسد .صاحب خانه هر چه در خانه داشته باشد روی سینی آماده کرده وبه انبار دارگروه یا سر دسته ی گروه تقدیم وهدیه می کند وگروه روانه ی منزل بعدی میگرددتا همین مراسم را بر درب منازل همه  اهل روستاتکرار کنند وهدیه شان را بگیرند ودرآخر سرهم بین افراد عادلانه تقسیم کنند وشب به پایان رسد.البته گاهی بعضی افراد ازباب شوخی وسرگرمی در آخرکار کیسه حاوی مواد خوراکی را درمی ربایندوفرار می کنند ودقایقی دیگران دنبال آنها می گردند تاربایندگان را پیدا کنند ووقتی آنها را پیدا کردند موادرا با خنده وشادی ونشاط بیشتری بین افراد تقسیم می شود ومراسم بپایان میرسد وهمگی به خانه هایشان با شور وشادی وشعف باز می گردند تابرای سحری دیگر آماده شوند .این شرح مختصر مراسم نیمه رمضانی بود در روستای کوچ نهارجان بیرجند .محمد حسن اسایش..-----

 

 مناجات سحریا شوخوانی در روستای کوچ نهارجان -قسمت سوم :---34-یارب تو چنان کن که پریشان نشوم           محتاج برادران وخویشان نشوم

 

 

بی منت خلق خود مرا روزی ده               تا از درتو بر در ایشان نشوم.   یا الله

 

35-یارب زقناعتم توانگر گردان             وز نور یقین دلم منور گردان

 

روزی من سوخته ی سرگردان              بی منت مخلوق میسر گردان.  یاالله

 

36-یارب ز دو کون بی نیازم گردان         وز افسرفقر سر فرازم گردان

 

در راه طلب محرم رازم  گردان             زان ره که نه سوی توست بازم گردان.  یا الله

 

37-یارب زکمال لطف خاصم  گردان      واقف به حقایق خواصم گردان

 

از عقل جفاکار، دل افگار شدم              دیوانه ی خود کن وخلاصم گردان .   یا الله

 

38-برگوش دلم زغیب آواز رسان        مرغ دل خسته رابه پرواز رسان

 

یارب که به دوستی مردان رهت          این گمشده ی مرا به من باز رسان.   یا الله

 

39-یارب تو مرا ،به یار دمساز رسان       آوازه ی دردم به همآواز رسان

 

آنکس که من از فراق او غمگینم            اورا به من ومرا به اوباز رسان.  یا الله

 

40-ای خالق ذوالجلال وای بارخدای        تا چند روم در بدر وجای به جای

 

یا خانه ی امید مرا ،در بربند               یا قفل مهمات مرا در بگشای.   یا الله

 

41-یارب نظری برمن سر گردان کن        لطفی به من دل شده ی حیران کن

 

با من مکن آنچه من سزای آنم             آنچ ازکرم ولطف توزیبد آن کن. یاالله

 

42-یارب یارب کریمی وغفاری!           رحمان ورحیم وراحم وستاری

 

خواهم که به رحمت خداوندی خویش     این بنده ی شرمنده فرو نگذاری.    یا ا لله*

 

*-اشعار فوق که درسه قسمت تقدیم کاربران عزیز شد هر شب سحرگاهان یاهنگام سحر تعدادی ازاین ابیات توسط شوخوانان یامناجات خوانان در پشت بام مسجد ویاچندبام بلند روستا خوانده میشد وسینه به سینه ونسل به نسل آنرا ازبزرگان یاد گرفته بودندوحفظکرده بودند .وبه نسل بعدیاد می دادند تا درهرسحر ماه رمضان جهت بیدار کردن  مردم خوانده شود وهیچ کس هم نمی دانست که این اشعاراز چه کسی است ومیگفتند ازقدیم بزرگان آن را میخوانده اند ودیگران وجوانان آن را از قدیمی تر ها یاد میگرفته اند.اما بنده بعد ازمطالعت زیاد وجسجوی فراوان تعدادی از این ابیات را در رباعیات ابوسعید ابی الخیریافتم وتعداد کمتری راهم در میان رباعیات خواجه عبدالله انصاری مشاهده کردم.با آرزوی سعادت برای  همه ی روزه داران.محمد حسن اسایش----
----باسمه تعالی      ------------مراسم نیمه رمضانی در روستای کوچ نهارجان بیرجند--------------
یکی از مراسم زیبایی که درماه رمضان درروستای کوچ نهارجان وبسیار ی از روستاهای دیگر  شهرستان بیرجند انجام می گیرد .مراسم نیمه رمضانی است به شرح ذیل انجام میگیردوحال وهوایی دارد که تما م جوانان ونوجوانان وحتی افرا د سی تا چهل ساله هم در آن شرکت میکنند .وبه شرح زیراست .ابتدا درشب میلاد امام حسن مجتبی که نیمه ماه رمضان است ساعتی که از غروب می گذرد وهمه افراد شام را صرف کرده اند .جوانان در میدان روستا جمع میشوند وچند صلوات میفرستند تا دیگر جوانان هم به آنهابپیوندندووقتی جمعیت زیاد شد ازیک سمت ده ویا از بالای روستا شروع می کنند ودر در ب هر منزل اشعاری را میخوانند ودر پایان صاحب خانه مواد خوراکی مثل گردو یا بادام یا شکلات یا نخود وکشمش ویا مواد خوراکی دیگر واگراین  مواددر خانه نبود مبلغی پول به جوانان هدیه می دهند ودر آخرسر که همه ی منازل به پایان رسید وکیسه  ها در دست ا نباردار پرشد آنرا بین افراد تقسیم می کنند البته اگر چند جوان زیرک آن را نربایند ودیگران را قال نگذارندکه اگر هم این کار را انجام دهند از باب شوخی است ومی خواهند شادی ونشاط بیشتری به جوانان دست دهدوآن شب را خوش باشند وشادی کنند.اما نحوه ی انجام مراسم چنین است:یک نفر بزرگتر که آشنا به مراسم ومسلط بر آن است به تنهایی شروع به  نام بردن اسم صاحب خانه می کند و مثلا می گوید :حاجی غلامحسین رابلند کنید.همه افراد همصدا جواب می دهند :آمین وبازهمان فرد سردسته ادامه می دهد:بارنگ سرخ .همه باز می گویند :آمین.با مشت پر.آمین واو ادامه می دهد: بازن وبچه .همه می گویند:آمین .بااشتر کجاوه .آمین.برسانید به حج وکربلا .همه می گویند : آمین.چون به پایان دعای اولیه رسیدند همه ی افراد هماهنگ شروع به خواندن اشعار ذیل  ذیل میکنند :رمضان آمدآمد رمضان  رمضان آمد با سیصد سوار  چوب برداشته که یا روزه بدار -روزه میدارم لاغر میشوم -گر نمی دارم کافر می شوم حق یامحمدمحمد یا علی حق یامحمد -حسین بن علی حق یامحمد .2-آندم که سر حسین ره بر نیزه زدندحق یامحمد مرغان هوا به چهارطرف خیمه زدند حق یامحمد .مرغان هوا وماهیان در یاحق یامحمد از بهر حسین چوسنگ برسینه زدند حق یامحمد محمدیا علی حق یامحمد .حسین بن علی حق یا محمد .3-
سرسنگ آجین سنگ افتیده هل علی میرزا به جنگ افتیده حق یامحمد .هل علی میرزا کو لشکر توحق یامحمد.کفتران خیمه زده بر سر تو حق یامحمد محمدیا علی حق یامحمد حسین بن علی حق یامحمد .
4-این سرا از کیست روبر باده حق یامحمد یک پسر دارند نودوماده حق یامحمد .این سرا از کیست روبر روزه حق یامحمد .یک دختردارند او گلدوزه حق یامحمد محمد یا علی حق یا محمد حسین بن علی حق یامحمد.
5این سرا از کیست روبرقبرستان پدرم گفته برو خرما بستان .این سرا از کیست دهلونه دراز ما طمع داریم بشقاب پیاز حق یامحمد. محمد یا علی حق یامحمد.حسین بن علی حق یامحمد .6-این سرااز کیست خش خش میایه(می آید) .طبق نقره وکشمش مییایه (می آید) .این سرا از کیست حوضی کنده اند دشمنان اینار(اینهارا) بوج کنده اند 
حق یا محمد محمد یا علی حق یا محمد .حسین بن علی حق یا محمد .در این جاخواندن اشعار در درب منزل اول به پایان می رسد .صاحب خانه هر چه در خانه داشته باشد روی سینی آماده کرده وبه انبار دارگروه یا سر دسته ی گروه تقدیم وهدیه می کند وگروه روانه ی منزل بعدی میگرددتا همین مراسم را بر درب منازل همه  اهل روستاتکرار کنند وهدیه شان را بگیرند ودرآخر سرهم بین افراد عادلانه تقسیم کنند وشب به پایان رسد.البته گاهی بعضی افراد ازباب شوخی وسرگرمی در آخرکار کیسه حاوی مواد خوراکی را درمی ربایندوفرار می کنند ودقایقی دیگران دنبال آنها می گردند تاربایندگان را پیدا کنند ووقتی آنها را پیدا کردند موادرا با خنده وشادی ونشاط بیشتری بین افراد تقسیم می شود ومراسم بپایان میرسد وهمگی به خانه هایشان با شور وشادی وشعف باز می گردند تابرای سحری دیگر آماده شوند .این شرح مختصر مراسم نیمه رمضانی بود در روستای کوچ نهارجان بیرجند .محمد حسن اسایش..


نوشته شده در تاريخ شنبه 5 خرداد 1397برچسب:در روستای کوچ نهارجان بیرجندوبسیاری ازروستاهای دیگراین شهرستان رسمی زیبا به نام شوخوانی(شب خوانی)که درواقع یک نوع مناجات باخدابوده است,مرسوم بوده وهنوزهم اجرا میشودوبه شرح ذیل است که برای مخاطبان وکاربران جهان بیان میگرددویکی از رسوم زیبای ماه رمضان است,هنگام سحرکه می شوداز قدیم مردم ده باصدای خروس خانه بیدارمیشده اند وچون پاس دوم را خروس می خوانده است می فهمیده اند که حالاوقت سحر خوانی یا شوخوانی یا همان مناجات سحرماه رمضان است وناگفته نماندکه علاوه بر صدای خروس ازروی مکان ستاره های آسمان مثلا دب اکبرکه به هفت دختران هم معروف است ویاا زروی جایگاه سه استارکه همان سه ستاره روشن درآسمان است پی به وقت سحر می برده اند و یا ازروی مکان ستاره ی دیگری که به ستاره سحری در نزد مردم روستامعروف است پی می برده اند که حالا وقت اذان صبح است زیرا تاحدود 50سال پیش اصلا ساعتی در روستا وجود نداشته که باساعت بیدارشوند وبه وقت سحر یا اذان صبح پی ببرند,خلاصه چون با صدای خروس بیدارمی شده اند ویا با دیدن ستاره به وقت سحرپی میبرده اند سه یاچهارنفرکه ازآواز وصدای خوبی هم بر خورداربوده اندبه پشت بام خانه ها می رفته اند ویک نفرهم که همسایه ی مسجد بوده است بربالای بام مسجدمی رفته است وهر کدام از این شوخوانان یا شب خوانان تعدادی از اشعاری راکه ذیلا درج میگردد می خوانده اند وبه عبارتی باخدا مناجات می کرده اندتاباشنیدن صدای مناجات یاهمان شوخوانی یاشب خوانی مردم روستا بیدارشوند وسحری بخورندوآماده برای نماز صبح وگرفتن روزه بشوندواما اشعاری که می خوانده اند به ترتیب ذیل شروع میشده است که در چندقسمت به سمع ونظر خوانندگان می رسد: ابتدا می کنم زبسم الله بعد از آن لا اله الا الله ازمحمد مدد همی طلبم کرمی از علی ولی الله یاالله(کلمه یا الله بعد ازهردوبیت وبه عبارت بهتربعد از هر رباعی تکرارمیشده است) 2-گوینده ی لا اله الا اللهم بردین محمد ورسول اللهم برذکر دوازده امامم شب وروز خاک قدم علی ولی اللهم یا الله 3-یارب برسالت رسول ثقلین یارب به غزاکننده ی بدروحنین عصیان مرا دونیمه کندرعرصات نیمی به حسن ببخش ونیمی به حسین یاالله 4-یارب به محمدکه علی یاور ماست ختم همه انبیا پیغمبرماست ازگرمی آفتاب محشر غم نیست تا سایه ی مرتضی علی بر سرماست یا الله 5-یارب تو مرا غلام حیدر گردان گرراه غلط کنم مرا برگردان گرتشنه شوم دراین بیابان نجف سیرآب مرازحوض کوثر گردان یا الله 6-یارب به محمدوعلی وزهرا یارب به حسین وحسن وآل عبا کز لطف بر آر حاجتم در دوسرا بی منت خلق یاعلی الاعلی یاالله 7-الله تویی ازدلم آگاه تویی گمراه منم برنده ی راه تویی هر مورچه ای که دم زند درته چاه ازدم زدن مورچه آگاه تویی یا الله 8-یارب برسان توحضرت صاحب را فرزند علی بن ابیطالب را کزدوری او همیشه درفریادم مانندسگی که گم کندصاحب را - یا الله 9-یارب زکرم دری برویم بگشا راهی که دراو نجات باشد بنما مستغنیم از هردو جهان کن بکرم جز یادتو هر چه هست بر از دل ما- یا الله 10-یارب مکن ازلطف پریشان مارا هرچندکه هست جرم وعصیان مارا ذات تو غنی بوده وما محتاجیم محتاج به غیرخود مگردان مارا -یاالله 11-بازا بازا هرآنچه هستی بازآ گرکافروگبر وبت پرستی باز آ این درگه ما درگه نومیدی نیست صد باراگرتوبه شکستی بازآ - یاالله 12- ای ذات وصفات تو مبرا زعیوب یک نام زاسماء توعلام غیوب رحم آرکه عمروطاقتم رفت بباد نه نوح بود نام مرا ، نه ایوب - یاالله 13-از بارگنه شدتن مسکینم پست یارب چه شوداگرمرا گیری دست گردرعملم آنچه تراشاید نیست اندر کرمت آنچه مرا باید هست - یاالله 14-عصیان خلایق ار چه صحرا صحراست در پیش عنایت تو یک برگ گیاست هرچند گناه ماست کشتی کشتی غم نیست که رحمت تو دریا دریاست, یاالله 15-یارب به علی بن ابیطالب وآل آن شیر خداوبر جهان جل جلال کاندرسه مکان رسی به فریاد همه اندردم نزع ومرگ وهنگام سوال,- یا الله* *- این اشعارشوخوانی یاشب خوانی -ادامه داردکه دنبالهِ آ نرا درفرصتی دیگروبزودی تقدیم کاربران خواهم نمود,منظر باشید,محمد حسن آسایش---- مناجات سحریا شوخوانی در روستای کوچ نهارجان -قسمت سوم :---34-یارب تو چنان کن که پریشان نشوم محتاج برادران وخویشان نشوم بی منت خلق خود مرا روزی ده تا از درتو بر در ایشان نشوم, یا الله 35-یارب زقناعتم توانگر گردان وز نور یقین دلم منور گردان روزی من سوخته ی سرگردان بی منت مخلوق میسر گردان, یاالله 36-یارب ز دو کون بی نیازم گردان وز افسرفقر سر فرازم گردان در راه طلب محرم رازم گردان زان ره که نه سوی توست بازم گردان, یا الله 37-یارب زکمال لطف خاصم گردان واقف به حقایق خواصم گردان از عقل جفاکار، دل افگار شدم دیوانه ی خود کن وخلاصم گردان , یا الله 38-برگوش دلم زغیب آواز رسان مرغ دل خسته رابه پرواز رسان یارب که به دوستی مردان رهت این گمشده ی مرا به من باز رسان, یا الله 39-یارب تو مرا ،به یار دمساز رسان آوازه ی دردم به همآواز رسان آنکس که من از فراق او غمگینم اورا به من ومرا به اوباز رسان, یا الله 40-ای خالق ذوالجلال وای بارخدای تا چند روم در بدر وجای به جای یا خانه ی امید مرا ،در بربند یا قفل مهمات مرا در بگشای, یا الله 41-یارب نظری برمن سر گردان کن لطفی به من دل شده ی حیران کن با من مکن آنچه من سزای آنم آنچ ازکرم ولطف توزیبد آن کن, یاالله 42-یارب یارب کریمی وغفاری! رحمان ورحیم وراحم وستاری خواهم که به رحمت خداوندی خویش این بنده ی شرمنده فرو نگذاری, یا ا لله* *-اشعار فوق که درسه قسمت تقدیم کاربران عزیز شد هر شب سحرگاهان یاهنگام سحر تعدادی ازاین ابیات توسط شوخوانان یامناجات خوانان در پشت بام مسجد ویاچندبام بلند روستا خوانده میشد وسینه به سینه ونسل به نسل آنرا ازبزرگان یاد گرفته بودندوحفظکرده بودند ,وبه نسل بعدیاد می دادند تا درهرسحر ماه رمضان جهت بیدار کردن مردم خوانده شود وهیچ کس هم نمی دانست که این اشعاراز چه کسی است ومیگفتند ازقدیم بزرگان آن را میخوانده اند ودیگران وجوانان آن را از قدیمی تر ها یاد میگرفته اند,اما بنده بعد ازمطالعت زیاد وجسجوی فراوان تعدادی از این ابیات را در رباعیات ابوسعید ابی الخیریافتم وتعداد کمتری راهم در میان رباعیات خواجه عبدالله انصاری مشاهده کردم,با آرزوی سعادت برای همه ی روزه داران,محمد حسن اسایش---- ----باسمه تعالی ------------مراسم نیمه رمضانی در روستای کوچ نهارجان بیرجند-------------- یکی از مراسم زیبایی که درماه رمضان درروستای کوچ نهارجان وبسیار ی از روستاهای دیگر شهرستان بیرجند انجام می گیرد ,مراسم نیمه رمضانی است به شرح ذیل انجام میگیردوحال وهوایی دارد که تما م جوانان ونوجوانان وحتی افرا د سی تا چهل ساله هم در آن شرکت میکنند ,وبه شرح زیراست ,ابتدا درشب میلاد امام حسن مجتبی که نیمه ماه رمضان است ساعتی که از غروب می گذرد وهمه افراد شام را صرف کرده اند ,جوانان در میدان روستا جمع میشوند وچند صلوات میفرستند تا دیگر جوانان هم به آنهابپیوندندووقتی جمعیت زیاد شد ازیک سمت ده ویا از بالای روستا شروع می کنند ودر در ب هر منزل اشعاری را میخوانند ودر پایان صاحب خانه مواد خوراکی مثل گردو یا بادام یا شکلات یا نخود وکشمش ویا مواد خوراکی دیگر واگراین مواددر خانه نبود مبلغی پول به جوانان هدیه می دهند ودر آخرسر که همه ی منازل به پایان رسید وکیسه ها در دست ا نباردار پرشد آنرا بین افراد تقسیم می کنند البته اگر چند جوان زیرک آن را نربایند ودیگران را قال نگذارندکه اگر هم این کار را انجام دهند از باب شوخی است ومی خواهند شادی ونشاط بیشتری به جوانان دست دهدوآن شب را خوش باشند وشادی کنند,اما نحوه ی انجام مراسم چنین است:یک نفر بزرگتر که آشنا به مراسم ومسلط بر آن است به تنهایی شروع به نام بردن اسم صاحب خانه می کند و مثلا می گوید :حاجی غلامحسین رابلند کنید,همه افراد همصدا جواب می دهند :آمین وبازهمان فرد سردسته ادامه می دهد:بارنگ سرخ ,همه باز می گویند :آمین,با مشت پر,آمین واو ادامه می دهد: بازن وبچه ,همه می گویند:آمین ,بااشتر کجاوه ,آمین,برسانید به حج وکربلا ,همه می گویند : آمین,چون به پایان دعای اولیه رسیدند همه ی افراد هماهنگ شروع به خواندن اشعار ذیل ذیل میکنند :رمضان آمدآمد رمضان رمضان آمد با سیصد سوار چوب برداشته که یا روزه بدار -روزه میدارم لاغر میشوم -گر نمی دارم کافر می شوم حق یامحمدمحمد یا علی حق یامحمد -حسین بن علی حق یامحمد ,2-آندم که سر حسین ره بر نیزه زدندحق یامحمد مرغان هوا به چهارطرف خیمه زدند حق یامحمد ,مرغان هوا وماهیان در یاحق یامحمد از بهر حسین چوسنگ برسینه زدند حق یامحمد محمدیا علی حق یامحمد ,حسین بن علی حق یا محمد ,3- سرسنگ آجین سنگ افتیده هل علی میرزا به جنگ افتیده حق یامحمد ,هل علی میرزا کو لشکر توحق یامحمد,کفتران خیمه زده بر سر تو حق یامحمد محمدیا علی حق یامحمد حسین بن علی حق یامحمد , 4-این سرا از کیست روبر باده حق یامحمد یک پسر دارند نودوماده حق یامحمد ,این سرا از کیست روبر روزه حق یامحمد ,یک دختردارند او گلدوزه حق یامحمد محمد یا علی حق یا محمد حسین بن علی حق یامحمد, 5این سرا از کیست روبرقبرستان پدرم گفته برو خرما بستان ,این سرا از کیست دهلونه دراز ما طمع داریم بشقاب پیاز حق یامحمد, محمد یا علی حق یامحمد,حسین بن علی حق یامحمد ,6-این سرااز کیست خش خش میایه(می آید) ,طبق نقره وکشمش مییایه (می آید) ,این سرا از کیست حوضی کنده اند دشمنان اینار(اینهارا) بوج کنده اند حق یا محمد محمد یا علی حق یا محمد ,حسین بن علی حق یا محمد ,در این جاخواندن اشعار در درب منزل اول به پایان می رسد ,صاحب خانه هر چه در خانه داشته باشد روی سینی آماده کرده وبه انبار دارگروه یا سر دسته ی گروه تقدیم وهدیه می کند وگروه روانه ی منزل بعدی میگرددتا همین مراسم را بر درب منازل همه اهل روستاتکرار کنند وهدیه شان را بگیرند ودرآخر سرهم بین افراد عادلانه تقسیم کنند وشب به پایان رسد,البته گاهی بعضی افراد ازباب شوخی وسرگرمی در آخرکار کیسه حاوی مواد خوراکی را درمی ربایندوفرار می کنند ودقایقی دیگران دنبال آنها می گردند تاربایندگان را پیدا کنند ووقتی آنها را پیدا کردند موادرا با خنده وشادی ونشاط بیشتری بین افراد تقسیم می شود ومراسم بپایان میرسد وهمگی به خانه هایشان با شور وشادی وشعف باز می گردند تابرای سحری دیگر آماده شوند ,این شرح مختصر مراسم نیمه رمضانی بود در روستای کوچ نهارجان بیرجند ,محمد حسن اسایش,,----- مناجات سحریا شوخوانی در روستای کوچ نهارجان -قسمت سوم :---34-یارب تو چنان کن که پریشان نشوم محتاج برادران وخویشان نشوم بی منت خلق خود مرا روزی ده تا از درتو بر در ایشان نشوم, یا الله 35-یارب زقناعتم توانگر گردان وز نور یقین دلم منور گردان روزی من سوخته ی سرگردان بی منت مخلوق میسر گردان, یاالله 36-یارب ز دو کون بی نیازم گردان وز افسرفقر سر فرازم گردان در راه طلب محرم رازم گردان زان ره که نه سوی توست بازم گردان, یا الله 37-یارب زکمال لطف خاصم گردان واقف به حقایق خواصم گردان از عقل جفاکار، دل افگار شدم دیوانه ی خود کن وخلاصم گردان , یا الله 38-برگوش دلم زغیب آواز رسان مرغ دل خسته رابه پرواز رسان یارب که به دوستی مردان رهت این گمشده ی مرا به من باز رسان, یا الله 39-یارب تو مرا ،به یار دمساز رسان آوازه ی دردم به همآواز رسان آنکس که من از فراق او غمگینم اورا به من ومرا به اوباز رسان, یا الله 40-ای خالق ذوالجلال وای بارخدای تا چند روم در بدر وجای به جای یا خانه ی امید مرا ،در بربند یا قفل مهمات مرا در بگشای, یا الله 41-یارب نظری برمن سر گردان کن لطفی به من دل شده ی حیران کن با من مکن آنچه من سزای آنم آنچ ازکرم ولطف توزیبد آن کن, یاالله 42-یارب یارب کریمی وغفاری! رحمان ورحیم وراحم وستاری خواهم که به رحمت خداوندی خویش این بنده ی شرمنده فرو نگذاری, یا ا لله* *-اشعار فوق که درسه قسمت تقدیم کاربران عزیز شد هر شب سحرگاهان یاهنگام سحر تعدادی ازاین ابیات توسط شوخوانان یامناجات خوانان در پشت بام مسجد ویاچندبام بلند روستا خوانده میشد وسینه به سینه ونسل به نسل آنرا ازبزرگان یاد گرفته بودندوحفظکرده بودند ,وبه نسل بعدیاد می دادند تا درهرسحر ماه رمضان جهت بیدار کردن مردم خوانده شود وهیچ کس هم نمی دانست که این اشعاراز چه کسی است ومیگفتند ازقدیم بزرگان آن را میخوانده اند ودیگران وجوانان آن را از قدیمی تر ها یاد میگرفته اند,اما بنده بعد ازمطالعت زیاد وجسجوی فراوان تعدادی از این ابیات را در رباعیات ابوسعید ابی الخیریافتم وتعداد کمتری راهم در میان رباعیات خواجه عبدالله انصاری مشاهده کردم,با آرزوی سعادت برای همه ی روزه داران,محمد حسن اسایش---- ----باسمه تعالی ------------مراسم نیمه رمضانی در روستای کوچ نهارجان بیرجند-------------- یکی از مراسم زیبایی که درماه رمضان درروستای کوچ نهارجان وبسیار ی از روستاهای دیگر شهرستان بیرجند انجام می گیرد ,مراسم نیمه رمضانی است به شرح ذیل انجام میگیردوحال وهوایی دارد که تما م جوانان ونوجوانان وحتی افرا د سی تا چهل ساله هم در آن شرکت میکنند ,وبه شرح زیراست ,ابتدا درشب میلاد امام حسن مجتبی که نیمه ماه رمضان است ساعتی که از غروب می گذرد وهمه افراد شام را صرف کرده اند ,جوانان در میدان روستا جمع میشوند وچند صلوات میفرستند تا دیگر جوانان هم به آنهابپیوندندووقتی جمعیت زیاد شد ازیک سمت ده ویا از بالای روستا شروع می کنند ودر در ب هر منزل اشعاری را میخوانند ودر پایان صاحب خانه مواد خوراکی مثل گردو یا بادام یا شکلات یا نخود وکشمش ویا مواد خوراکی دیگر واگراین مواددر خانه نبود مبلغی پول به جوانان هدیه می دهند ودر آخرسر که همه ی منازل به پایان رسید وکیسه ها در دست ا نباردار پرشد آنرا بین افراد تقسیم می کنند البته اگر چند جوان زیرک آن را نربایند ودیگران را قال نگذارندکه اگر هم این کار را انجام دهند از باب شوخی است ومی خواهند شادی ونشاط بیشتری به جوانان دست دهدوآن شب را خوش باشند وشادی کنند,اما نحوه ی انجام مراسم چنین است:یک نفر بزرگتر که آشنا به مراسم ومسلط بر آن است به تنهایی شروع به نام بردن اسم صاحب خانه می کند و مثلا می گوید :حاجی غلامحسین رابلند کنید,همه افراد همصدا جواب می دهند :آمین وبازهمان فرد سردسته ادامه می دهد:بارنگ سرخ ,همه باز می گویند :آمین,با مشت پر,آمین واو ادامه می دهد: بازن وبچه ,همه می گویند:آمین ,بااشتر کجاوه ,آمین,برسانید به حج وکربلا ,همه می گویند : آمین,چون به پایان دعای اولیه رسیدند همه ی افراد هماهنگ شروع به خواندن اشعار ذیل ذیل میکنند :رمضان آمدآمد رمضان رمضان آمد با سیصد سوار چوب برداشته که یا روزه بدار -روزه میدارم لاغر میشوم -گر نمی دارم کافر می شوم حق یامحمدمحمد یا علی حق یامحمد -حسین بن علی حق یامحمد ,2-آندم که سر حسین ره بر نیزه زدندحق یامحمد مرغان هوا به چهارطرف خیمه زدند حق یامحمد ,مرغان هوا وماهیان در یاحق یامحمد از بهر حسین چوسنگ برسینه زدند حق یامحمد محمدیا علی حق یامحمد ,حسین بن علی حق یا محمد ,3- سرسنگ آجین سنگ افتیده هل علی میرزا به جنگ افتیده حق یامحمد ,هل علی میرزا کو لشکر توحق یامحمد,کفتران خیمه زده بر سر تو حق یامحمد محمدیا علی حق یامحمد حسین بن علی حق یامحمد , 4-این سرا از کیست روبر باده حق یامحمد یک پسر دارند نودوماده حق یامحمد ,این سرا از کیست روبر روزه حق یامحمد ,یک دختردارند او گلدوزه حق یامحمد محمد یا علی حق یا محمد حسین بن علی حق یامحمد, 5این سرا از کیست روبرقبرستان پدرم گفته برو خرما بستان ,این سرا از کیست دهلونه دراز ما طمع داریم بشقاب پیاز حق یامحمد, محمد یا علی حق یامحمد,حسین بن علی حق یامحمد ,6-این سرااز کیست خش خش میایه(می آید) ,طبق نقره وکشمش مییایه (می آید) ,این سرا از کیست حوضی کنده اند دشمنان اینار(اینهارا) بوج کنده اند حق یا محمد محمد یا علی حق یا محمد ,حسین بن علی حق یا محمد ,در این جاخواندن اشعار در درب منزل اول به پایان می رسد ,صاحب خانه هر چه در خانه داشته باشد روی سینی آماده کرده وبه انبار دارگروه یا سر دسته ی گروه تقدیم وهدیه می کند وگروه روانه ی منزل بعدی میگرددتا همین مراسم را بر درب منازل همه اهل روستاتکرار کنند وهدیه شان را بگیرند ودرآخر سرهم بین افراد عادلانه تقسیم کنند وشب به پایان رسد,البته گاهی بعضی افراد ازباب شوخی وسرگرمی در آخرکار کیسه حاوی مواد خوراکی را درمی ربایندوفرار می کنند ودقایقی دیگران دنبال آنها می گردند تاربایندگان را پیدا کنند ووقتی آنها را پیدا کردند موادرا با خنده وشادی ونشاط بیشتری بین افراد تقسیم می شود ومراسم بپایان میرسد وهمگی به خانه هایشان با شور وشادی وشعف باز می گردند تابرای سحری دیگر آماده شوند ,این شرح مختصر مراسم نیمه رمضانی بود در روستای کوچ نهارجان بیرجند ,محمد حسن اسایش,,, توسط محمدحسن اسایش

  

---غروبی سخت دلگیراست           ومن ، بنشسته ام اینجا، کنار غار پرت وساکتی ، تنها       که می گویند : روزی ، روزگاری ، مهبط وحی خدا بوده است ، ونام آن ((حراء))بوده است       واینجا، سرزمین کعبه وبطحاست...  وروز، از روزهای  حج پاک ما مسلمانهاست.      برون از غار          زپیش روی وزیرپای من ، تاهرکجا ، سنگ وبیابانست.        هوا گرم است وتبداراست اما می گرایدسوی سردی، سوی خاموشی.    وخورشیداز پس یک روز تب ،در بستر غرب افق ،آهسته می میرد..    ودر اطراف من از هیچ سویی ، رد پایی نیست    ودور من ، صدایی نیست

فضا خالی است     وذهن خسته وتنهای من ، چون مرغ نوبالی ،-که هردم شوق پروازیبه دل دارد-    کنارغار ،از هرسنگ، هر صخره      پرد بر صخره ایدیگر..

 

ومی جوید به کاوشهای پی گیگیری،    نشانیهای مردی را -     نشانیها،که شاید مانده بر جا ،دیر دیر: از سالیانی پیش_      ومن همراه مرغ ذهن خود،در غار می گردم.

 

وپیدا می کنم گویی نشانیها که می جویم:   همانست، اوست!     کنار غار ، اینجا ،جای پای اوست،می بینم   ومی بویم توگویی بوی اورا نیز    همانست ، اوست:

 

یتیم مکه ،چوپانک،جوانک،نوجوانی  از بنی هاشم        وبازرگان راه مکه وشامات

 

(امین)، آن راستین، آن پاکدل ، آن مرد،     وشوی برترین بانو:(خدیجه)

 

نیز ، آنکس کوسخن جز حق نمی گوید    وغیر از حق نمیجوید      وبتها را ستایشگر نمی باشد       واینک : این همان مردابرمرد است      (محمد) -ص- اوست 

 

این شعر ادامه دارد که ادامه ی آن درفرصتها ی بعدی  به نظر کاربران خواهد رسید

---پيام درد انسانهاي قرنم را زمن بشنو         پيام تلخ دختربچگان ،خفته اندر گور

 

پيام رنج انسانهاي زيربار،وزآزادگي مهجور     پيام آنکه افتاده است درگرداب

 

وفريادش بلنداست:((آي آدمها...))        پيام من ،پيام او،پيام ما...))

 

محمد(ص)غمگنانه ناله اي سرميدهد،آنگاه مي گويد:     خداي کعبه ،اي يکتا!

 

درون سينه ها ياد تومتروک است      وازبي دانشي واز بزهکاري ،:

 

مقام برترين مخلوق تو،انسان،         بسي پايين تراز حد سگ وخوک است.

 

خداي کعبه ،اي يکتا!فروغي جاودان بفرست،      که اين شبها بسي تار است.

 

ودست اهرمنها سخت در کاراست        ودستي رابه مهرازآستيني باز ،بيرون کن

 

که:برداردبه نيروي خدايي شايد،      اين افتاده  پرچمهاي  انسن را

 

فروشويد نفاق وکينه هاي کهنه از دلها        دراندازد به بام کهنه ي گيتي بلند آواز

 

برآرد نغمه اي همساز            فروپيچد بهم طومار قانونهاي جنگل را

 

 وگويد :آي انسانها!         فراگردهم آييد وفراز آييد       بازآييد

 

صدا بردارد انسان را        وگويد: هاي ، اي انسان!      برابر آفريدندت ،

 

برابر باش!       صدابردارداندرپارس ، درايران     وباآن کفشگرگويد :

 

پسر را رو ، به هر مکتب کهخواهي  نه!       سپاهي زاده راباکفشگر،

 

ديگرتفاوتهاي خوني نيست       سياهي وسپيدي نيز ،حتي،موجب نقص وفزوني نيست...    خداي کعبه ...اي ..يکتا...))       بدين هنگام

 

کسي آهسته گويي چون نسيمي مي خزد درغار      محمدرا صدا آهسته مي آيدفرود از اوج        ونجوا گونه مي گردد     پس آنگه مي شود خاموش.

 

سکوتي ژرف ووهم آلود  ناگه چون درخت جادواندرغار    ميرويد...

 

وشاخ وبرگ خود رادرفضاي قيرگون غار مي شويد

 

ومن درفکر آنم کاين چه کس بود،از کجا آمد؟!    که ناگه اين صدا آمد:

 

((بخوان!))... اما جواب يبر نمي خيزد        محمد ،سخت مبهوت است

 

گويا ،کاش ميديدم !    صدا باگرمترآوا وشيرين تر بياني باز مي گويد:

 

((بخوان!))..    اما محمد هم چنان خاموش

 

دل اندرسينه ي من باز مي ماند زکار خويش،گفتي ميروم از هوش

 

زمان دراضطاب وانتظارپاسخش،   گويي فرو مي ماند از رفتار               ((هستي) مي سپارد گوش       پس از لختي سکوت-اماکه عمري بود گويي-گفت:

 

((من خواندن نمي دانم))        همان کس ،باز پاسخ داد:  ((بخوان!بنام پرورنده ايزدت   کوآفريننده است...))   واو ميخواند، امالحن آوايش

 

به ديگر گونه آهنگ است          صدا گويي خدا رنگ است.   مي خواند:

 

((بخوان،بنام پرورنده ايزدت،کو آفريننده است...))*     *    *

 

درودي مي تراود  از لبم بر او      درودي گرم  *   *    *

 

غروب است وافق گلگون وخوشرنگ است    ومن بنشسته ام اينجا، کنارغارپرت وساکتي ،تنها

 

  که ميگويند روزي ،روزگاري مهبط وحي خدا بوده است،   ونام آن ((حري)) بوده است. 

 

ودر اطراف من ازهيچ سويي ردپايي نيست          ودور من ، صدايي نيست...*

 

*-اين شعرکه درسه قسمت متوالي عرضه گرديدبرگرفته از کتاب شاهکارهايي آزاشعار مذهبي .آراسته ي رضامعصومي _نشريه ي ماه نو-انتشارات رشيدي- است وچنانکه درسر آغازذکر شد اثر طبع موسوي گرمارود ي شاعر معروف معاصرکشور  ماست-صص128 -134

---پيام درد انسانهاي قرنم را زمن بشنو         پيام تلخ دختربچگان ،خفته اندر گور

 

پيام رنج انسانهاي زيربار،وزآزادگي مهجور     پيام آنکه افتاده است درگرداب

 

وفريادش بلنداست:((آي آدمها...))        پيام من ،پيام او،پيام ما...))

 

محمد(ص)غمگنانه ناله اي سرميدهد،آنگاه مي گويد:     خداي کعبه ،اي يکتا!

 

درون سينه ها ياد تومتروک است      وازبي دانشي واز بزهکاري ،:

 

مقام برترين مخلوق تو،انسان،         بسي پايين تراز حد سگ وخوک است.

 

خداي کعبه ،اي يکتا!فروغي جاودان بفرست،      که اين شبها بسي تار است.

 

ودست اهرمنها سخت در کاراست        ودستي رابه مهرازآستيني باز ،بيرون کن

 

که:برداردبه نيروي خدايي شايد،      اين افتاده  پرچمهاي  انسن را

 

فروشويد نفاق وکينه هاي کهنه از دلها        دراندازد به بام کهنه ي گيتي بلند آواز

 

برآرد نغمه اي همساز            فروپيچد بهم طومار قانونهاي جنگل را

 

 وگويد :آي انسانها!         فراگردهم آييد وفراز آييد       بازآييد

 

صدا بردارد انسان را        وگويد: هاي ، اي انسان!      برابر آفريدندت ،

 

برابر باش!       صدابردارداندرپارس ، درايران     وباآن کفشگرگويد :

 

پسر را رو ، به هر مکتب کهخواهي  نه!       سپاهي زاده راباکفشگر،

 

ديگرتفاوتهاي خوني نيست       سياهي وسپيدي نيز ،حتي،موجب نقص وفزوني نيست...    خداي کعبه ...اي ..يکتا...))       بدين هنگام

 

کسي آهسته گويي چون نسيمي مي خزد درغار      محمدرا صدا آهسته مي آيدفرود از اوج        ونجوا گونه مي گردد     پس آنگه مي شود خاموش.

 

سکوتي ژرف ووهم آلود  ناگه چون درخت جادواندرغار    ميرويد...

 

وشاخ وبرگ خود رادرفضاي قيرگون غار مي شويد

 

ومن درفکر آنم کاين چه کس بود،از کجا آمد؟!    که ناگه اين صدا آمد:

 

((بخوان!))... اما جواب يبر نمي خيزد        محمد ،سخت مبهوت است

 

گويا ،کاش ميديدم !    صدا باگرمترآوا وشيرين تر بياني باز مي گويد:

 

((بخوان!))..    اما محمد هم چنان خاموش

 

دل اندرسينه ي من باز مي ماند زکار خويش،گفتي ميروم از هوش

 

زمان دراضطاب وانتظارپاسخش،   گويي فرو مي ماند از رفتار               ((هستي) مي سپارد گوش       پس از لختي سکوت-اماکه عمري بود گويي-گفت:

 

((من خواندن نمي دانم))        همان کس ،باز پاسخ داد:  ((بخوان!بنام پرورنده ايزدت   کوآفريننده است...))   واو ميخواند، امالحن آوايش

 

به ديگر گونه آهنگ است          صدا گويي خدا رنگ است.   مي خواند:

 

((بخوان،بنام پرورنده ايزدت،کو آفريننده است...))*     *    *

 

درودي مي تراود  از لبم بر او      درودي گرم  *   *    *

 

غروب است وافق گلگون وخوشرنگ است    ومن بنشسته ام اينجا، کنارغارپرت وساکتي ،تنها

 

  که ميگويند روزي ،روزگاري مهبط وحي خدا بوده است،   ونام آن ((حري)) بوده است. 

 

ودر اطراف من ازهيچ سويي ردپايي نيست          ودور من ، صدايي نيست...*

 

*-اين شعرکه درسه قسمت متوالي عرضه گرديدبرگرفته از کتاب شاهکارهايي آزاشعار مذهبي .آراسته ي رضامعصومي _نشريه ي ماه نو-انتشارات رشيدي- است وچنانکه درسر آغازذکر شد اثر طبع موسوي گرمارود ي شاعر معروف معاصرکشور  ماست-صص128 -شاعر--

پیام درد انسانهای قرنم را زمن بشنو         پیام تلخ دختربچگان ،خفته اندر گور

 

پیام رنج انسانهای زیربار،وزآزادگی مهجور     پیام آنکه افتاده است درگرداب

وفریادش بلنداست:((آی آدمها...))        پیام من ،پیام او،پیام ما...))

محمد(ص)غمگنانه ناله ای سرمیدهد،آنگاه می گوید:     خدای کعبه ،ای یکتا!

درون سینه ها یاد تومتروک است      وازبی دانشی واز بزهکاری ،:

مقام برترین مخلوق تو،انسان،         بسی پایین تراز حد سگ وخوک است.

خدای کعبه ،ای یکتا!فروغی جاودان بفرست،      که این شبها بسی تار است.

ودست اهرمنها سخت در کاراست        ودستی رابه مهرازآستینی باز ،بیرون کن

که:برداردبه نیروی خدایی شاید،      این افتاده  پرچمهای  انسان را

فروشوید نفاق وکینه های کهنه از دلها        دراندازد به بام کهنه ی گیتی بلند آواز

برآرد نغمه ای همساز            فروپیچد بهم طومار قانونهای جنگل را

 وگوید :آی انسانها!         فراگردهم آیید وفراز آیید       بازآیید

صدا بردارد انسان را        وگوید: های ، ای انسان!      برابر آفریدندت ،

برابر باش!       صدابردارداندرپارس ، درایران     وباآن کفشگرگوید :

پسر را رو ، به هر مکتب کهخواهی  نه!       سپاهی زاده راباکفشگر،

دیگرتفاوتهای خونی نیست       سیاهی وسپیدی نیز ،حتی،موجب نقص وفزونی نیست...    خدای کعبه ...ای ..یکتا...))       بدین هنگام

کسی آهسته گویی چون نسیمی می خزد درغار      محمدرا صدا آهسته می آیدفرود از اوج        ونجوا گونه می گردد     پس آنگه می شود خاموش.

سکوتی ژرف ووهم آلود  ناگه چون درخت جادواندرغار    میروید...

وشاخ وبرگ خود رادرفضای قیرگون غار می شوید

ومن درفکر آنم کاین چه کس بود،از کجا آمد؟!    که ناگه این صدا آمد:

((بخوان!))... اما جواب یبر نمی خیزد        محمد ،سخت مبهوت است

گویا ،کاش میدیدم !    صدا باگرمترآوا وشیرین تر بیانی باز می گوید:

((بخوان!))..    اما محمد هم چنان خاموش

دل اندرسینه ی من باز می ماند زکار خویش،گفتی میروم از هوش

زمان دراضطاب وانتظارپاسخش،   گویی فرو می ماند از رفتار               ((هستی) می سپارد گوش       پس از لختی سکوت-اماکه عمری بود گویی-گفت:

((من خواندن نمی دانم))        همان کس ،باز پاسخ داد:  ((بخوان!بنام پرورنده ایزدت   کوآفریننده است...))   واو میخواند، امالحن آوایش

به دیگر گونه آهنگ است          صدا گویی خدا رنگ است.   می خواند:

((بخوان،بنام پرورنده ایزدت،کو آفریننده است...))*     *    *

درودی می تراود  از لبم بر او      درودی گرم  *   *    *

غروب است وافق گلگون وخوشرنگ است    ومن بنشسته ام اینجا، کنارغارپرت وساکتی ،تنها

  که میگویند روزی ،روزگاری مهبط وحی خدا بوده است،   ونام آن ((حری)) بوده است. 

ودر اطراف من ازهیچ سویی ردپایی نیست          ودور من ، صدایی نیست...*

*-این شعرکه درسه قسمت متوالی عرضه گردیدبرگرفته از کتاب شاهکارهایی آزاشعار مذهبی .آراسته ی رضامعصومی _نشریه ی ماه نو-انتشارات رشیدی- است وچنانکه درسر آغازذکر شد اثر طبع موسوی گرمارود ی شاعر معروف معاصرکشور  ماست-صص128 -134-اسایش


نوشته شده در تاريخ شنبه 25 فروردين 1397برچسب:غروب غار حرا ءو+ بعثت رسول الله , توسط محمدحسن اسایش

صفحه قبل 1 ... 5 6 7 8 9 ... 17 صفحه بعد